معرفی و دانلود خلاصه کتاب صوتی عقل و احساس: ماجرایی از عشق و دلشکستگی

معرفی خلاصه کتاب صوتی عقل و احساس: ماجرایی از عشق و دلشکستگی

کتاب صوتی عقل و احساس: ماجرایی از عشق و دلشکستگی (میکروکتاب) نوشتۀ جین آستن، آمیخته با فضایی رمانتیک است که احساسات پنهان دو خواهر را به زیبایی به تصویر می‌کشد. خواهرانی که به خانه‌ای تازه می‌روند و در طول این مدت رابطه‌ای عاطفی، دلشکستگی و عشق را تجربه می‌کنند.

داستان این کتاب درباره‌ی دختر ساده و زیبایی به نام ماریان دشوود است که شیفته‌ی مردی جذاب اما نامناسب شده، خواهرش، النور او را نصیحت‌ می‌کند و به او می‌گوید که این رفتارهای شتاب زده و نسنجیده، موجب می‌شود دیگران به او طعنه‌ بزنند و به صورت کنایه‌آمیز با او صحبت کنند. در همین وضع، النور که همیشه نسبت به قواعد اجتماعی حساس بوده، در تلاش است تا شکست عشقی خود را پنهان نگه دارد، حتی از نزدیک‌ترین کسانش. این دو خواهر به سبب تجربه‌ی موازی‌شان در عشق و البته از دست دادن آن یاد می‌گیرند که اگر قصد دارند خوشبختی را در جامعه‌ای زیر سلطه‌ی پول و جایگاه اجتماعی بیابند، باید از عقل و احساس خود در کنار یکدیگر استفاده کنند.

میکروکتاب عقل و احساس (Sense And Sensibility) اولین اثر از جین آستن (Jane Austen) است که منتقدان عقیده دارند که نام این رمان از دو شیوه تفکر رایج در قرن هجدهم برگرفته شده است که یکی متاثر از فلسفه دکارت و عصر روشنفکری است و دیگری برگرفته از فلسفه جان لاک. بیش از 200 سال از انتشار این کتاب گذشته اما همچنان جزء پرفروش‌ترین رمان‌های جهان است. این رمان در کمتر از یک سال به چاپ دوم رسید.

جین آستن، یکی از درخشان‌ترین نویسندگان قرن 18 است که آثارش ادبیات غرب را به شدت تحت تاثیر قرار داد. او نویسندگی را از 16 سالگی شروع کرد و با خواندن کتاب‌های مختلف آموخت که چگونه داستان‌هایی جذاب بنویسد. شناخت بسیار خوبی که جین از زندگی زنان و افراد مختلف داشت و همچنین قدرت فراوانی که در استفاده از گوشه و کنایه و طنز در نوشتارش داشت، داستان‌های او را منحصر به ‌فرد کرد. او معمولا زنان نویسنده هم عصر خود را به دلیل داستان‌هایی دراماتیک و خسته کننده مسخره می‌کرد. جالب است بدانید که جین تا هنگامی که زنده بود تمام رمان‌هایش را بدون نام منتشر می‌کرد و هیچ‌کس نمی‌دانست نویسنده این آثار کیست. اولین کتاب از جین در سال 1336 و با کوشش شمس‌الملوک مصاحب در ایران به فارسی منتشر شد.

این کتاب صوتی در قالب میکروکتاب به شما عرضه شده تا با صرف هزینه و زمان کمتر از تمام بخش‌های اصلی و مهم، به دور از حاشیه و اضافه‌گویی کتاب اصلی از محتوای آن بهره‌مند شوید. میکروکتاب‌ها تحت قواعد و استانداردهای خلاصه‌نویسی برای شما چکیده شده‌اند. شما با شنیدن آن‌ها‌‌‌ همان اطلاعات مفیدی را دریافت می‌کنید که کتاب اصلی در اختیارتان می‌گذارد.

در بخشی از میکروکتاب صوتی عقل و احساس می‌شنویم:

چندین روز دیگر گذشت، اما ویلوبی و ماریان چیزی درباره اینکه با یکدیگر وارد ارتباط عاشقانه شده‌اند نگفتند. این موضوع برای الینور بسیار عجیب بود. خانم دشوود می‌خواست که تغییراتی در خانه ایجاد کند، اما ویلوبی موافق نبود. از نظر ویلوبی خانه بارتون بی‌نقص بود و واقعا چیزی نیاز به تغییر نداشت. خانم دشوود به ویلوبی گفت که صبح روز بعد به ملاقات بانو میدلتون می‌روند، اما ویلوبی می‌تواند برای شام به دیدار آن‌ها بیاید. ویلوبی گفت که به دیدار آن‌ها خواهد آمد.

صبح روز بعد خانم دشوود، الینور و مارگارت به ملاقات بانو میدلتون رفتند و ماریان در خانه ماند. وقتی آن‌ها به بارتون برگشتند، درشکه زرد ویلوبی با دو اسب سیاه بیرون خانه بود. آن‌ها وارد خانه شدند و پس از مدت کوتاهی ماریان با چهره‌ای گریان به سمت اتاقش دوید. ویلوبی در کنار اجاق نشسته بود. خانم دشوود از ویلوبی پرسید:

«چه اتفاقی افتاده؟ ماریان بیمار شده؟»

«نه، اون بیمار نیست. من خبرهای بدی داشتم و این خبرها باعث ناراحتی ماریان شدند. خانم اسمیت به من گفت که باید برای یک سری کارها به لندن برم و منم نمی‌تونم دستور خانم اسمیت رو رد کنم. باید هرچه سریع‌تر به لندن برم.»

«ولی من فکر نمی‌کنم مدت زیادی اونجا باشی، درسته؟»

«شما بسیار مهربان هستین، ولی من نمی‌تونم جواب دقیقی به شما بدهم. امیدوارم هرچه سریع‌تر بتونم برگردم.»
ویلوبی تعظیم کرد و به سرعت از اتاق خارج شد. خانم دشوود و الینور مطمئن نبودند که آیا دعوایی بین ویلوبی و ماریان اتفاق افتاده است یا خیر. خانم دشوود تصمیم گرفت که فکر بد را از ذهنش دور کند و امیدوار باشد.

«من فکر می‌کنم مشکل از خانم اسمیت باشه. احتمالا وقتی از ارتباط ویلوبی و ماریان باخبر شده، خواسته اینجوری اون‌هارو جدا کنه. ویلوبی هم نمی‌تونه بی‌احتیاطی کنه، اون خیلی به عمش وابستست و می‌تونه بعد از مرگش تمام دارایی‌های اون رو به ارث ببره.»

ماریان شب نتوانست بخوابد و کل شب را در حال گریه کردن بود. صبح روز بعد بدون اینکه چیزی بگوید برای پیاده‌روی به بیرون رفت. این وضعیت تا چند روز ادامه داشت تا اینکه ماریان کمی آرام‌تر شد. او همچنان بسیار ناراحت بود و هنوز هیچ نامه‌ای از ویلوبی نرسیده بود.

فهرست مطالب کتاب صوتی