معرفی و دانلود کتاب یک دوشیزه بریجرتون دیگر

معرفی کتاب یک دوشیزه بریجرتون دیگر

کتاب یک دوشیزه بریجرتون دیگر به قلم جولیا کویین جلد سوم از مجموعه داستان‌های خاندان روکسبی، قصه‌ای عاشقانه است که در تاریخ گذشته سیر می‌کند. روایت دختری به اسم پاپی که در سن 23 سالگی با وجود شور و شوق جوانی، استقلال و شخصیتی خودکفا دارد. (فایل کتاب در تاریخ 1399/02/10 به روز رسانی شده است.)

جولیا کویین (Julia Quinn) که آثارش به بیش از 29 زبان ترجمه شده، حال در کتاب یک دوشیزه بریجرتون دیگر (The Other Miss Bridgerton) قصد دارد تا داستانی عاشقانه و پر جوش و خروش را به تصویر بکشد.

موضوع کتاب یک دوشیزه بریجرتون دیگر چیست؟

پاپی بریجرتون دختری شیطان و ماجراجوست که قصد دارد فقط با خواستگاری ازدواج کند که مثل خودش باهوش، زیرک و پرشروشور باشد. اما متأسفانه هیچ­کدام از افرادی که در فصل مهمانی‌­اش در لندن با او همراه هستند، انتظاراتش را برآورده نمی‌کنند.

پاپی بر اثر اتفاقاتی پر شور و هیجان اما هولناک با اندرو کاپیتان نیروی دریای و یکی از پسران خاندان روکسبی رو به رو می‌شود، بدون آن‌ که بداند او پسر یک ارل و همسایه عموزاده‌های اشراف‌زاده‌اش در کنت است.

در بخشی از کتاب یک دوشیزه بریجرتون دیگر می‌خوانیم:

دختر جوان، پاپی بریجرتون نام داشت که در جزیره سامرست بزرگ شده بود و با شنا کردن هم ناآشنا نبود، اما مدت زمان خیلی کمی را در ساحل گذرانده بود.

با وجود دریاچه‌ای در نزدیکی محل زندگی‌شان و پافشاری پدر و مادری که برای یادگیری شنا به پاپی و برادرنش داشتند. «در واقع به پسرها داشتند.» پاپی متوجه شد، بایستی تنها دختری از خانواده بریجرتون باشد که شاید در یک توفان و کشتی‌شکستگی غرق شود. و آنگاه بود که غصه وجودش را فراگرفت. و بلافاصله با دقت همین حرف‌ها را به والدینش گفت و با قدم‌هایی بلند، پشت سر چهار برادرش به لبه دریاچه رفت و خودش را داخل آب پرت کرد.

بین چهار برادرش، زودتر از سه نفر دیگر شنا را یاد گرفت. «اما در مقایسه با برادر بزرگ‌ترش، هیچ شانسی نداشت. چون که برادرش سریع‌تر از او شنا را آموخت.» و تا امروز، پاپی برای رسیدن به هدف خودش تلاش می‌کرد، تا قدرتمندترین شناگر خانواده شود. که نیاز به تمرینی بیش از توانایی‌های طبیعی دخترانه‌اش داشت. آن‌هم بدون کینه‌ورزی و لجبازی، تا به هدفش دست پیدا کند. باید یاد می‌گرفت چطور شنا کند، چرا که بسی مهم بود. اگر پدر و مادرش از همان اول به او نگفته بودند که با شکیبایی در بین چمن‌ها منتظر بماند، خودش این کار را خیلی راحت و زود یاد می‌گرفت.