معرفی و دانلود کتاب پیاده‌روهای ناهموار

معرفی کتاب پیاده‌روهای ناهموار

نازیلا نوبهاری در کتاب پیاده‌روهای ناهموار، روایتی از آنچه خوانده، دیده و آموخته را بازگو کرده است. این کتاب سفری‌ست از ژرفای ترس تا طلوع عشق و رسیدن به رهایی...

داستان درباره دختری به نام مانلی است. که پدر و مادرش در زمان کودکی او به خاطر ناسازگاری‌های زیاد از هم جدا شده‌اند. مانلی با پدربزرگش زندگی می‌کند در حالی که یک سوال بزرگ همیشه در ذهنش است. او می‌خواهد بداند که دقیقا کیست و چرا پدر و مادرش رهایش کردند؟ به دانشگاه می‌رود و ادبیات و فلسفه می‌خواند، عاشق علوم ماورایی می‌شود و تلاش می‌کند تا ترس و عشق را در زندگی بشناسد پس از بازگشت از سفر‌ی به شرق دور که همیشه آرزویش را داشت، با جوانی به نام حامد که دو سال از خودش کوچکتر است ازدواج می‌کند. غافل از آنکه پسر دیگری به نام رامین که قبلا او را می‌شناخته، از این ازدواج به شدت عصبی شده و نقشه‌های شومی برایش کشیده است. یک روز چند نفر به عنوان مامور، مانلی را دستگیر می‌کنند و در حالی که باردار بوده او را به بازداشت‌گاهی متروکه می‌برند و...

نازیلا نوبهاری نویسنده خوش قلم و نام آشنایی است که باری دیگر با خلق اثری پرکشش و تأثیرگذار توانسته است جایگاه خود در ادبیات داستانی ایران را تثبیت کند. کتاب پیاده‌روهای ناهموار، رمانی پرکشش و قابل تأمل است که ذهن را به چالش می‌کشد و به چراهایی که سالیان طولانی شما را به خود مشغول کرده پاسخ می‌دهد.

نگاهی اجمالی به آثار قبلی او که تا زمان چاپ این کتاب به سیزده اثر می‌رسد معرف این است که ادبیات کلامی‌اش اجتماعی و اخلاقی‌ست. نویسنده در نوشته‌هایش سعی دارد بگوید که ادبیات در دل زندگی است که بارور می‌شود. مصائب سیاسی و اجتماعی، عناصر لاینفک در داستان‌های او است.

خانم نوبهاری نشان داده که یک رمان‌نویس پژوهشگر است. جامعه، انسانیت و هستی، کلیات اندیشه‌ی اوست. اشاره‌ها و نشانه‌ها به طرزی هنرمندانه در متن داستان‌هایش گنجانده می‌شوند تا جرقه‌ای باشند برای انتقال اطلاعات و آگاهی دادن به مخاطب. نویسنده با ترفندی شاعرانه به طرزی نامحسوس خواننده را با احساسات و عواطف درونی خود درگیر می‌کند و با کشش جادویی کلام او را به دنبال خود تا انتهای قصه می‌کشاند.

او در پردازش شخصیت‌های انتخابی‌اش به دنبال اسطوره‌پروری نیست. اما قهرمانان داستان‌هایش زیباتر از واقعیت به تصویر کشیده می‌شوند. ایستادگی و جاودانگی در ژرفای داستان بر ارزش‌های انسانی تکیه دارد.

در بخشی از کتاب پیاده‌روهای ناهموار می‌خوانیم:

مانلی در تاریکی اتاقک نفرت‌انگیز با شوری اشک‌هایش سیب‌زمینی بد طعم و زهرماری را خورد و نگذاشت که کلمه‌ی زشت و ترسناک بازجویی بیش از حد آزارش دهد. چهار زانو نشست. چشمانش را بست و آرام آرام شروع به نفس کشیدن کرد. آنقدر دم و بازدم‌هایش را شمرد که بدنش لخت و کرخت شد. به پهلو روی زمین خوابید و مثل جنینی که تا چند ساعت قبل در درونش نفس می‌کشید چمبرک زد و به خواب رفت.

انگار داشت خواب می‌دید... اما نه! صدای زنگ تلفن بود که داشت مغزش را سوراخ می‌کرد. از زیر پتو دستش را بیرون آورد و کورمال کورمال به‌دنبال گوشی تلفن گشت.

- الو...
- خوابیدی؟
- شما؟
- یاسمین‌ام دیوونه... الان چه وقته خوابه؟ پاشو روز آخری می‌خوای از امتحان جا بمونی...
- یاسمین کدوم خریه!
- بدبخت خودتو به لودگی نزن. خرم خودتی. اصلاً به من چه اونقدر بخواب که باد کنی.
مانلی از زیر پتو به ساعت شماطه‌دار کنار تختش نگاهی انداخت و مثل فنر از جا پرید.
- به تو هم میگن دوست! می‌مردی زودتر زنگ می‌زدی ؟
- مگه من کف دستم و بو کرده بودم که سرکار خانم تو خواب ناز هستن... پاشو زود خودتو جمع و جور کن برسی...