معرفی و دانلود کتاب هیچوقت هیچجا
برای دانلود قانونی کتاب هیچوقت هیچجا و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب هیچوقت هیچجا
در کتاب هیچوقت هیچجا، تالیف صادق عادلیان، قصه آوارگیهای مردمی جنگزده را میخوانیم که مجبور به ترک شهر و خانهشان شدهاند. شخصیتهای رمان به گونهای توصیف شدهاند که میتوانند تا مدتها ذهن را درگیر خود کنند.
صادق عادلیان با نثری ساده و یک دست از زبان و نگاه شیرین یک نوجوان میگوید، «ای کاش هیچوقت، هیچجا، هیچ جنگی پیش نیاید.» عادلیان متولد 1354 است. او اولین رمانش را در سال 1382 منتشر کرد، سپس مجموعه داستان همه چیز به خاطر قتل آهو بود، در سال 86 به بازار کتاب فرستاده شد. از دیگر آثار او کردی نامک و نمایشنامه راز جنون بود.
در بخشی از کتاب هیچ وقت هیچ جا میخوانیم:
شبِ سرد و طولانی بود، شبی که تاریخ و شناسنامه دارد و عمرش به دورهای دور میرسد، به گذشتههای اجدادی... آنقدر دور که نه پدرم و نه مادرم هیچ کدام بیاد نمیآورند در چه ساعتی از آن شب سرد و طولانی به زندگیشان و به سکوتشان وَنگ زدم. اما من خوب یادم هست مینا درست رأس ساعت بیست و چهار قی کرد... تولد من سر در گم در تاریخی که یک ماه تفاوتاش است، شب به نیمه رسیده بود یا نه!؟
درست مثل مینا که سر ساعت صفر قی کرد و چراغ زندگی خودش و بابا را خاموش کرد، کسی نمیداند آن لحظه را به حساب آذر بگذارد یا دی ماه برفی ! اما هر چه بود شبِ یلدا بود و خودشان میگفتند چله، دادا گفت چه میدانم شب چله بود... همین، شب چله و در آن شبی که برق نبود و تاریکی بود و برف بود و سرما و کرسی بود و ذغال و یک حرارت تیز و یک پدر و مادری که فرزندشان به دنیا آمده بود و یک دایه که در برف آمده بود تا ناف نوزادی که ونگ زده بود به یک ده کوهستانی و برفها را به رقص در آورده بود و گرگهایی که کمی دورتر با شکمی گرسنه در انتظار یک تکه گوشت گرم نشسته بودند ببرند، دایه ناف را میبُرد، اما ناف را انگار گربه میخورد و گرگها در سکوتی کشنده، هنوز اما بدون برف در انتظار... و این منم که پس از سالها نِق میزنم و گرگها در انتظار یک کودک مرده و اکنون مینای آواره آب پاکی را روی دستان ما میریزد و به انتظارها پایان میبخشد... سر از روی زانو بر میدارم، روی گونهی دادا یک شکاف عمیق افتاده، انتهای خط به سمت پایین قطره خونی شُره کرده و لخته بسته است.
طوبا نگاهم میکند، نگاهش میکنم، نگاهش میدزدد، چشمان جعفر سرخ است، زن عمو سکینه شانههای دادا را میمالد، عمو صفدر فینگ میکند توی دستمال یزدیاش، رنگ صورت دادا به کبودی یا خاکستری میزند، زن عموگوهر نبات داغ براش درست کرده دادا با پشت دست لیوان را پس میزند، برف میبارد هوا گرمتر شده، پسر صیاد به امروله میرود، پسر ارمنی توی رختخواب گرانقیمتش از زور سرما خشک میشود، هُمیل اما میبُرد... دادا بیحال تکیه زده است به دیوار، معلم اسمم نوشت توی دفتر نمره و گفت آوارهای؟ تیمور توی کوچه گفت آوارهی ساک به شان/ نه نان داری نه ناندان... مینا گفت دیگه دوشش ندالم، بهم گفت آواله... دادا گفت دارم میبُرم، پسر صیاد هم برید... این یکی پسرش هم به علت خونریزی شدید کشته شد... بانو لتهی در را هل میدهد، باد و برف میریزند داخل، ار لای نیمهی باز در بیرون را میبینم، دانههای برف سقوط آزاد میکنند، بانو با خودش سرما میآورد داخل چشمان او هم سرخ شده، فاطمه با عروسک خرس مینا میآید تو، عمورحیم مانند نقالها حرف میزد، هَمیل گفت من بخاطر مردم و سمنگان به جنگ اژدها میروم نه چیز دیگری...
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب هیچوقت هیچجا |
نویسنده | صادق عادلیان |
ناشر چاپی | نشر روزگار |
سال انتشار | ۱۳۹۵ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 136 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-374-594-3 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان دفاع مقدس |