معرفی و دانلود کتاب همه‌ی وزن جهان

معرفی کتاب همه‌ی وزن جهان

در میان کوهستان‌های کارولینا، خانه‌ی کوچکی است که رد آفتاب هیچ‌گاه بر ساکنینش نمی‌افتد، آن‌ها توسط تاریکی بلعیده می‌شوند و همه‌ی وزن جهان روی دوش آنان است. کتاب همه‌ی وزن جهان نوشته‌ی دیوید جوی، داستان سه عضو از خانواده‌ای آسیب‌دیده است که هرکدام سخت در تلاش است تا ترومای گذشته‌ی خود را پشت سر بگذارد، اما وقوع مرگی ناگهانی شرایط را برای همیشه زیرورو می‌کند. این رمان، داستانی از درگیری و تقلا برای بیرون آمدن از باتلاق مرگی ناخواسته، مواد مخدر و آسیب‌های روحی است.

درباره‌ی کتاب همه‌ی وزن جهان

همه‌ی وزن جهان روی شانه‌های تاد بود هنگامی‌که با خاطراتی هولناک به خانه بازگشت. خاطراتی که چشم‌هایش آن را برای همیشه ثبت کرده بودند و مهم نبود چقدر از زمان شنیدن صدای گلوله و انفجارهای میدان نبرد بگذرد، او این خاطرات را هیچ‌وقت نمی‌توانست فراموش کند. تاد در کتاب همه‌ی وزن جهان (The Weight of This World) نوشته‌ی دیوید جوی (David Joy)، هنگامی‌که خود را قادر به پاک کردن خاطرات ذهنی‌اش نمی‌بیند، تصمیم می‌گیرد تا به زهری آرام‌بخش پناه ببرد؛ مواد مخدر. در این مسیر تاد تنها نخواهد بود، او برای قدم گذاشتن در این راه از دوست خود ایدن کمک می‌گیرد؛ اما وقوع مرگی ناگهانی، همه‌ی جریان را تغییر می‌دهد.

ایدن مک‌کال تنها دوست و برادر ناتنی تاد، دوازده سال بیشتر نداشت که با صدای شلیک گلوله از خواب پرید و هنگامی‌که چشم‌هایش را گشود با جهانی مواجه شد که پدر و مادرش را برای همیشه از دست داده بود. پدر او مادرش را به قتل رسانده بود و حالا زندگی بدون آن‌ها، حمایت قلبی و عشقشان برای نوجوانی به سن ایدن سخت، آسیب‌پذیر و طاقت‌فرسا بود. به همین علت هم تاد و مادرش اپریل تصمیم می‌گیرند تا سرپرستی او را برعهده بگیرند. داستان در همین نقطه می‌توانست به پایان زیبا و دلنشین خود برسد، اما خانه‌ای که ایدن قرار بود در کتاب همه‌ی وزن جهان در آن قدم بگذارد سراسر درد، رنج و تروما بود.

معمولاً زندگی برای آدم‌های بدشانس هیچ‌گاه روی خوشی ندارد. حتی هنگامی‌که تصور می‌کنند داستان زندگی آن‌ها به نقطه‌ای رسیده است که بالاخره می‌توانند نفس راحتی بکشند، مصیبتی شوم همچون شهاب‌سنگی ویرانگر در میان زندگی آنان سقوط می‌کند و حیات شادی را در زندگی‌شان منقرض می‌کند. سال‌ها از بزرگ شدن ایدن و تاد در خانه‌ای که توسط اپریل اداره می‌شود می‌گذرد. فقر، مصیبت و فشار روانی از جمله مشکلاتی بود که این دو دوست و برادرناتنی در کتاب همه‌ی وزن جهان با آن مواجه بودند، اما اپریل که خود سال‌ها در معرض آسیب روحی و جسمی قرار گرفته بود توانایی بهبود آن را نداشت. تاد تصمیم می‌گیرد به میدان جنگ برود و هنگامی‌که او باز می‌گردد، با بلایی مواجه می‌شود که این بار توان عبور کردن از آن را ندارد: خاطرات و خشونت عیان مرگ.

ایدن و تاد در کتاب همه‌ی وزن جهان برای زمین گذاشتن بار سنگین خاطرات و آسیب‌هایی که سال‌ها زندگی در خانواده‌ای فقیر آن‌ها را به خود دچار کرده است، تصمیم می‌گیرند به مصرف مواد مخدر روی بیاورند. یک روز اتفاق عجیبی برای آن‌ها رخ می‌دهد. هنگامی‌که تاد و ایدن برای خرید مواد به سراغ دلال مواد مخدرشان می‌روند، این دلال در اثر اتفاقی کاملاً تصادفی می‌میرد و حالا آن‌ها با مقادیر زیادی از پول و مواد مخدر روبه‌رو هستند. آن‌ها باید مرگ دلال را از پلیس و سایر دلالان مواد پنهان کنند و تصمیم بگیرند تا با پول و مواد مخدری که حالا در دست دارند، چه کنند!

کتاب همه‌ی وزن جهان نوشته‌ی دیوید جوی است. ترجمه‌ی این کتاب جذاب را مهدی صالحی اقدم برعهده داشته است و وظیفه‌ی انتشار آن نیز برعهده‌ی انتشارات دیدآور بوده است.

نکوداشت‌های کتاب همه‌ی وزن جهان

• بوی اصالت به مشام می‌رسد؛ این دیوید جوی داستانی فوق‌العاده را روایت می‌کند. (Shelf Awareness)
• نمی‌توانید روی هیچ واژه‌ای در کتاب همه‌ی وزن جهان دست بگذارید و ادعا کنید که نویسنده آن را بیهوده به کار برده است. (دونالد ری پولاک، نویسنده)
• خواندن کتاب همه‌ی وزن جهان بسیار دشوار، اما زیبا و حتی واجب است. (مجله‌ی WNC)

کتاب همه‌ی وزن جهان برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه‌مندان به داستان‌های جنایی و روان‌شناسی می‌توانند از مطالعه‌ی داستان پیش رو لذت بسیاری ببرند.

در بخشی از کتاب همه‌ی وزن جهان می‌خوانیم

تاد سعی داشت اتفاقات بعدی را به خاطر بیاورد، ولی همه‌چیز مبهم بود. بعد از چند دقیقه یاد مگسک شات‌گان افتاد که میان شانه‌های مردیت نشانه رفته بود، ولی پس از آن دیگر چیزی نبود. بعد از آن لحظه همه‌چیز در سیاهی فرو رفته بود، شبیه حلقه‌ی فیلمی که قبل از ظهور، نور دیده و سوخته باشد و تمام آن تصاویر، همه‌ی آن نماها پاک شده باشد. تنها چیزی که پس از آن توی ذهنش وجود داشت باران بود. یادش آمد وقتی اولین قطره‌های باران روی صورتش چکید، او به پشت روی تخته‌سنگ بزرگی در تنگ‌دره دراز کشیده بود. یادش آمد که نشسته و اطراف را از نظر گذرانده و متوجه شده بود که تنهاست. بعد یادش آمد تقریباً روی سد رسیده بود که باران شدیدتر شده و تا مغز استخوانش را خیس کرده بود. اگرچه جزئیات به‌هم ریخته بودند، ولی او توانست تمام اتفاقاتی را که بعد از رسیدنش به سد افتاده بودند به خاطر بیاورد و یادش آمد که چطور به این‌جا رسیده است.

ولی چیزی که می‌خواست بفهمد چگونگی خوابیدنش داخل این گودال نبود. او مهم‌ترین قسمت داستان را فراموش کرده بود. تاد برای مدتی طولانی خیس و یخ‌زده، همان‌جا دراز کشید و از سرما به خودش لرزید، ولی هر چه کرد نتوانست چیزی به خاطر بیاورد. از میان گودال بیرون خزید، کنار نهر زانو زد، یک مشت آب به دهان برد و نوشید و یک مشت دیگر به صورتش پاشید و سعی کرد بخش کوچکی از ذهنش را که مواد هنوز به باد نداده بود بیدار کند. سرپا شد و به پایین‌دست نهر چشم دوخت و سعی کرد بفهمد چه مدت آن‌جا بوده و چقدر باران باریده که آب این‌ قدر بالا آمده.