معرفی و دانلود کتاب هفت گنبد

معرفی کتاب هفت گنبد

محمد طلوعی در کتاب هفت گنبد خالق مجموعه‌ی داستانی کوتاهی از آدم‌هایی غیرمعمولی است که به سفرهایی غیرعادی در همین حوالی رفته‌اند. آدم‌هایی که در طی سفر‌هایشان به سوریه،‌ لبنان،‌ عراق، گرجستان،‌ ارمنستان، افغانستان و عمان، درواقع به درون خود سفر می‌کنند.

درباره‌ی کتاب هفت گنبد

کتاب هفت گنبد نوشته‌ی محمد طلوعی شامل هفت داستان نیمه‌بلند است و به روایت زندگی آدم‌هایی که سفر کرده‌اند، می‌پردازد. آدم‌هایی که ابتدا به قصد اکتشاف فضا و مکانی جدید، بار سفر بسته و راهی شده‌اند؛ اما در نهایت در این مسیر به سلوک می‌رسند.

این کتاب به ادعای نویسنده تلاشی برای بازسازی هفت پیکر نظامی در عصر جدید است. نگارش آن پنج‌سال به طول انجامیده و نویسنده برای نوشتن درباره‌ی هر کشور، ابتدا به آنجا سفر کرده است!

راویان این داستان‌ها افرادی هستند که هرکدام به‌دلایل گوناگون به یکی از کشورهای سوریه،‌ ارمنستان،‌ لبنان،‌ عراق، گرجستان،‌ افغانستان و عمان سفر می‌کنند. کتاب هفت گنبد داستان مشترک آدم‌هایی را روایت می‌کند که از یک مبدا مشترک سفر خود را آغاز کرده‌اند و در انتها، روزی سرنوشتشان به یکدیگر متصل می‌شود. هر داستان از کتاب هفت گنبد، درست مثل هفت‌پیکر نظامی از دو بخش تشکیل شده و به طور همزمان به تاریخچه‌ی هر سرزمین پرداخته و از عشق نیز سخن می‌گوید.

محمد طلوعی دانش‌آموخته‌ی سینماست و به خوبی در نوشتن داستان‌هایی همراه با تصویرسازی ذهنی و خلق صحنه‌های بدیل و جذابی که در ذهن خواننده حک می‌شوند، مهارت دارد؛ از همین رو مخاطب با فضاسازی نویسنده و شخصیت‌های داستان او راهی سفر می‌شود.

هفت گنبد به دغدغه‌های مشترک آدم‌های غیرعادی می‌پردازد که اهدافی غیرمعمولی دارند. یکی در سوریه در پی برادری می‌گردد که فقط در خوابش او را دیده است و حتی نمی‌داند که آیا او واقعا وجود خارجی دارد یا نه؛ دیگری در پی نسخه‌ای خطی از یک کتاب در کشور عراق به جست‌وجو می‌پردازد و راوی دیگر به‌دنبال یافتن یک حشره به عمان سفر کرده است! وجه اشتراک تمام آدم‌های کتاب هفت گنبد سفر و جست‌وجوست که در طی آن‌ها به خودشناسی و جهان‌بینی می‌رسند.

محمد طلوعی تلاش کرده در هر داستان، به ابعاد و جنبه‌هایی از هر کشور نیز بپردازد که کمتر دیده و شنیده شده‌اند و با این کار قاب منحصربه‌فردی را برای خواننده پدید آورد. داستان اول کتاب هفت گنبد، «خواب برادر مرده» نام دارد که راوی در طی آن به سبب خوابی که دیده در پی یافتن برادرش به دل سوریه می‌زند؛ و این در حالی است که حتی از وجود او مطمئن نیست!

«آمپایه بارُن» داستان دیگر این کتاب،‌ به ماجرای مردی می‌پردازد که به شکل اعجاب‌آوری در ارمنستان مسئول بازگرداندن جنازه‌ی جد نخستینش به وطن می‌شود! روایت سوم، داستان «بدو بیروت بدو» است و داستان مردی را روایت می‌کند که عاشق دختری به نام آناهید شده و مدام در ترس اینکه آناهید ترکش کند، دست‌وپا می‌زند.

گنبد چهارم از کتاب هفت گنبد، «لوح غایبان» نام دارد و در آن مردی در پی قیمت‌گذاری روی نسخه‌ای خطی و قدیمی به عراق می‌رود اما ملاقات او با یک زن باعث می‌شود که در تنهایی در میان خاطرات زندگی مشترکش غوطه‌ور شود. و داستان پنجم با نام «امانتداری خاندان آباشیدزه»، روایت شخصی به نام مهران جولایی است که برای فرار از حکم سنگین زندانش می‌خواهد فرد دیگری باشد و با هویتی جعلی از زندان تفلیس بگریزد. دو داستان آخر کتاب هفت گنبد نیز با نام‌های «خانه٬ی خواهری» و «دو روز مانده عَدَن» روایت‌های دیگری از افراد اسرارآمیز را برایتان تعریف می‌کنند که هر کدام خالق ماجرای تازه‌ای هستند.

این کتاب را نشر افق چاپ و منتشر کرده است و می‌توانید همین حالا آن را از طریق سایت و اپلیکیشن کتابراه تهیه کنید.

کتاب هفت گنبد برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی این کتاب برای افرادی که به داستان‌های کوتاه و روایت‌های سبک سفرنامه‌ها علاقه دارند، مناسب است. همچنین از آنجایی که به ادعای نویسنده این کتاب تلاشی برای بازسازی هفت پیکر در عصر نوین است، خواندن آن را به همه‌ی علاقه‌مندانِ آثار نظامی و مخاطبانی که پیش از این کتاب هفت پیکر او را مطالعه کرده‌اند، پیشنهاد می‌کنیم. کتاب هفت گنبد با فضاسازی ملموس و زنده‌اش خواننده را همپا و همسفر راویان کرده و می‌تواند اطلاعات خوبی از کشورهای همسایه و به‌طور کلی خاورمیانه در اختیار خوانندگان قرار دهد.

در بخشی از کتاب هفت گنبد می‌خوانیم

اتاق میان یک قلعه‌ی خشتی مخروب ساخته شده بود، درست وسط حیاطش. دورتادور دیوار‌ها ریخته بودند و بیرون دیوار قلعه تا می‌شد دید بیابان بود. تویوتایی وسط قلعه می‌سوخت، چلپک‌خانم‌ها عقب تویوتا نشسته بودند و سوخته بودند. گوش من هم سوخته بود. صدایی نمی‌شنیدم اما از بوی سوختن آدم‌ها تشخیصشان می‌دادم. فرق چلپک‌خانم اول و ثانی را می‌فهمیدم. اتاق‌های دور حیاط خالی بودند و سقف‌ بیشترشان ریخته بود اما موتور کراسی را یک گوشه به تیری زنجیر کرده بودند، انگار موتور می‌توانست به اختیار خودش جایی برود. در آسمان بالونی بود که سمت غرب می‌رفت، از جایی که خورشید در آسمان فرو می‌رفت می‌گویم غرب، بالون سمت غروب خورشید می‌رفت. مردها سلاح داشتند، ام‌شانزده آمریکایی داشتند و از سلاحشان شلیک کرده بودند، دورشان پر پوکه‌ی فشنگ بود اما خبری از کسی که کشته باشدشان نبود.

کلید دستبند و کلید موتور دست یکی‌شان بود. موتور را از تیرک باز کردم و هندل زدم. چلپک‌خانم ثانی خزیده بود روی زمین و دستش را گرفته بود به پایم. صورتش سوخته بود و روی موهاش که از سربند توری بیرون‌ افتاده بود خون دلمه بسته بود. این صحنه را قبلاً دیده بودم. این صورت مچاله از درد را قبلاً دیده بودم. تمام این سال‌ها فراموشم شده بود.

موتور را روشن کردم و همان‌جور ایستادم تا زور از دست چلپک‌خانم ثانی رفت. نیش گاز که به موتور دادم، موتور از جایش کَند. چراغ موتور خراب بود و چاله‌ها را نمی‌شد دید اما تا جایی که خورشید در آسمان بود سمتش رفتم، از آنجا به بعد فقط بو بود که راهنمایی‌ام می‌کرد، بویی که از ایران می‌آمد. می‌دانم باور نمی‌کنید اما بوی ایران با بوی افغانستان فرق داشت، تا قبلش من هیچ توجهی به بوی خاک نداشتم، این چیزها به نظرم تعبیرهای شاعرانه می‌آمد اما وقتی مجبورید با همین چیزهای کوچک به زندگی بچسبید می‌فهمید که واقعیت دارند.

فهرست مطالب کتاب

خوابِ برادرِ مرده
آمپایه‌ی بارُن
بدو بیروت، بدو
لوح غایبان
امانت‌داری خاندان آباشیدزه
خانه‌ی خواهری
دو روز مانده به عَدَن