معرفی و دانلود کتاب ویرانههای من: جستارهایی دربارهی روان رنجور و آدمها
برای دانلود قانونی کتاب ویرانههای من و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب ویرانههای من: جستارهایی دربارهی روان رنجور و آدمها
کتاب ویرانههای من حاوی جستارهایی روایی از محمد طلوعی در باب تنهایی، رنج کشیدن و تابآوری است. این کتاب دربردارندهی هفت جستار است که طلوعی در هر یک از آنها تکههایی از زندگیاش را مرور و آسیبهای روانی خود را بیپرده بیان میکند. نویسنده از ادبیات، خانواده، فقدانهایی که دیده، سرگردانیها، شهر و خانهاش میگوید و نشان میدهد که چطور میتوان در عین اندوهگین بودن، به زیستن ادامه داد.
دربارهی کتاب ویرانههای من
آیا کسی هست که در زندگی متحمل هیچ رنجی نشده باشد؟ کسی هست که حس نکرده باشد زندگی به او بدهکار است و به آنچه استحقاقش را داشته نرسیده؟ همهی ما با این احساسات آشناییم و تا حدی آنها را تجربه کردهایم. این افکار ناشی از آسیبهایی است که دیدهایم. اتفاقات تلخی که پشت سر گذاشتهایم ما را به این نتیجه رساندهاند که همیشه در حال رنج کشیدن هستیم. اما واقعیت این است که هیچ احساسی ابدی نیست. به عبارتی زندگی بر یک مدار نمیچرخد و هیچ چیز ماندگار نخواهد بود. همانطور که عمیقترین خوشیها و خوشبختیها برای همیشه نمیمانند و روزی از بین میروند، تلخیها نیز گذرا هستند.
محمد طلوعی، نویسنده و شاعر، کتاب ویرانههای من را به همین موضوع اختصاص داده و کوشیده دربارهی زخمهایی که خودش تجربه کرده صحبت کند. طلوعی در این جستارها بیپرده از زندگیاش میگوید و آسیبهای روانیاش را تصویر میکند. اما او سعی ندارد خواننده را مأیوس کند و از زندگی بترساند. او میخواهد بگوید که چطور این شرایط را تحمل کرده و ما هم باید این موقعیت بغرنج را تاب بیاوریم.
عاقبت هر پدیدهای ویرانی است. هر آبادیای به این نقطه منتهی میشود. همانطور که یک ساختمان تا همیشه پایدار نمیماند و روزی فرسوده میشود، انسان نیز به فرسودگی خواهد رسید و فرومیریزد. اما بیشتر این فروپاشیها برای ما روانی است. به همین خاطر کسی آنها را نخواهد دید و متوجه عمق فاجعه نخواهد شد. هرچقدر هم که قوی و مستحکم باشیم، از این اتفاق گریزی نداریم. روزی دچار فقدان خواهیم شد و عزیزی را از دست میدهیم. آن روز میتواند همان نقطهی ویرانی باشد. یا از دوستی جدا میشویم و یکدیگر را ترک میکنیم. اینجا هم میتواند آغاز ویرانی باشد. زندگی پر از همین لحظات است که هر بار ما را به مرحلهی فروپاشی میکشاند. اما از اکثر آنها زنده بیرون میآییم. گرچه آن آدم سابق نخواهیم بود ولی به زیستن ادامه میدهیم. این همان چیزی است که محمد طلوعی در کتاب ویرانههای من به دنبال آن است.
کتاب طلوعی هفت جستار دارد که او در برهههای مختلف زندگی آنها را نوشته. درونمایهی مشترک همهی آنها سختیهایی است که نویسنده در آن دوره متحمل شده. طلوعی میگوید وقتی میخواست این جستارها را در کنار هم جمع کند تا بازنویسیشان کند، فهمید برخی از آنها حتی دیگر دغدغهی او نیستند و به آنها فکر هم نمیکند. خود آن اتفاق را پشت سر گذاشته و فراموش کرده، بااینوجود اما هنوز آثارشان را در روانش حس میکند. یعنی در آن لحظات چنان مهیب بودهاند که هنوز هم ردپای آنها را در خود میبیند.
طلوعی در این نوشتهها از ادبیات، خانواده، فقدانها، سرگردانیها، شهر و خانهاش میگوید و در لابهلای آنها خیلی صریح دردهایش را مطرح میکند. همینجاست که رنج شخصی او به رنجی همگانی و آشنا تبدیل میشود. میفهمیم که درد نویسنده برای ما هم آشنا و قابلدرک است. او تلاش میکند مثل یک باستانشناس در میان آوارهای ذهنی و روانیاش کندوکاو کند و نشانههای ارزشمند را بیابد. طلوعی به این مصائب نه به چشم اشیایی بیارزش، که به دید دستاوردهایی تاریخی نگاه میکند و به آنها ارج میگذارد. مفاهیمی باارزش که اساس زندگی ما هستند و به ما معنا و هویت میدهند. او از تجربههای شخصی فراتر میرود و بحث انسانیت را پیش میکشد. اینکه کمابیش همهی ما درد و رنجهایی مشابه داریم. بنابراین باید آنها را تاب بیاوریم و ادامه بدهیم.
کتاب ویرانههای من را نشر چشمه به چاپ رسانده است.
کتاب ویرانههای من برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به جستار علاقه دارید و میخواهید دربارهی تنهایی و رنج بخوانید، میتوانید این اثر را مطالعه کنید.
در بخشی از کتاب ویرانههای من: جستارهایی دربارهی روان رنجور و آدمها میخوانیم
اول راهنمایی شعری گفتیم در وصف مادر. افتضاح بود اما تنها چیزی بود که تا آن وقت از عدم ساخته بودیم. معرفتی به هیچکدام از فنون شعر نداشتیم و تنها کارمان ردیف کردن کلمات در وزنی ناتندرست به صورت مثنوی بود، اما خودمان میدانستیم، هر دویمان میدانستیم، که این چیزی که ساختهایم فرقهایی اساسی با آن مدارهای بستهی الکتریکی دارد که از روی نقشه میساختیم. فهمیده بودیم کاری واقعی کردهایم و برای اولینبار مالکیت برایمان معنا داشت. دعوا کردیم، با مشتولگد به جان هم افتادیم. من با چیگی زدم زیر سیب آدمش. استادم در کلاس تکواندو گفته بود این حرکت میتواند حریف را بکُشد و تأکید کرده بود هیچوقت در مبارزه از آن استفاده نکنیم. سبعیت را در خودم میفهمیدم، میفهمیدم حاضرم آرمان را بکُشم تا آن شعر فقط مال من باشد و میدیدم او هم همین حال را دارد و وقتی نتوانستم او را بکُشم و او هم ناامید شد فقدان را احساس کردم.
وقتی روی زمین آسفالت پشت مدرسه افتاده بودیم و از همهجامان خون میریخت فقدان را فهمیدیم. به این فهم ثنویت دادم، چون با اینکه در سر آرمان نبودم و بعد هم هیچوقت راجعبه آن روز حرف نزدیم میدیدم او هم این فقدان را درک میکند. فقدان رواداری در مالکیت، فقدان در شریکگیری چیزی که ارزش ندارد اما خداگونه است. بارها شده بود در پول، در خوراکی، در کتک خوردن شریک شده بودیم، اما حاضر نشدیم در چند خط شعر شریک باشیم، چون فکر میکردیم این خلقی یگانه است، خلقی یکتا. من و آرمان دیگر دوست نماندیم، چون این فقدان را در دوستی و برادری خودمان فهمیدیم. سالها بعد باز کنار هم نشستیم، روی همان نیمکت، اما تغییر کرده بودیم. من همانقدر اتفاقی که میکروب کسی را بیمار میکند نویسنده شده بودم، آن لحظه که زیبایی خلق را دیده بودم شیفتهاش شده بودم، اما از سرنوشت آرمان بیاطلاع بودم.
فهرست مطالب کتاب
بوطیقای ویرانگی
ضمیر ظالم
دروازهی بیدروازه
پیادهروی بزرگ
دستورالعمل نصب اجاق
طریق طاری شدن
در بارانداز
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب ویرانههای من: جستارهایی دربارهی روان رنجور و آدمها |
نویسنده | محمد طلوعی |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
سال انتشار | ۱۴۰۲ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 93 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-01-1058-3 |
موضوع کتاب | کتابهای مقاله و جستار ایرانی |