معرفی و دانلود کتاب ماهرو
برای دانلود قانونی کتاب ماهرو و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب ماهرو
کتاب ماهرو، داستان ایرانیِ بلند از ماریه نسب ناروئی است که به فارسی معاصر نوشته شده و در رابطه با سرگذشت دختری یازدهساله است که بهدلیل فقر و زندگی مشقتبار، توسط خانوادهاش به خانهی عمهاش فرستاده میشود. دختری که بهدور از عزیزان و خواهران خود، در فضایی خفقانآور و آکنده از ظلم، لحظات سختی را میگذراند.
دربارهی کتاب ماهرو
اگر اهل خواندن داستان و رمانهای فارسی و ماجراهای اجتماعیِ ایرانی باشید، کتاب ماهرو، داستانی از زبان اول شخص که همان ماهروی قصهست، برایتان خواندنی و جذاب خواهد بود.
ماهرو، دختر کمسنوسالی است از خانوادهای با پدری مستبد و خشن و مادری که در برابر شوهر خود کاری نمیتواند بکند. او برای کم کردن خرج خانواده، به منزل عمهاش در مشهد فرستاده میشود؛ جاییکه بهمثابهی یک خدمتکار، مدام درحال انجام اوامر اعضای خانوادهی عمهاش است.
عمهی او که از نظر اخلاقی اختلافی با برادرش ندارد، زنی وسواسی و ایرادگیر است و دختران بدرفتاری را تربیت کرده که با کوچکترین بهانه بهدنبال تلافی و خالی کردن عقدههای خود بر سر ماهرو هستند.
ماریه نسب ناروئی در کتاب ماهرو، بهشکلی ساده، اما عمیق از درد و رنج دختری که در برابر ناملایمات زندگی تاب میآورد مینویسد. رنجی که از دیگری میرسد؛ از عزیزترین و نزدیکترین افرادِ زندگی، قابل مقایسه با دردی که از غریبه به آدم تحمیل میشود نیست؛ ماهرو، دخترک قوی و پاکدلی است که بدیهای روزگار او را شبیه به اطرافیانش نمیکند؛ اما تقدیر او چیز دیگریست...
سرنوشت ماهرو، دختر سیستانی مهربانِ قصه، در ادامهی این کتاب به نگارش درآمده است و با تهیهی این کتاب میتوانید این داستان جذاب را تا به انتها بخوانید. نشر هورین اثر حاضر را چاپ و منتشر کرده است.
کتاب ماهرو برای چه کسانی مناسب است؟
علاقهمندان به داستانهای معاصر فارسی و رمانهای اجتماعی، از این کتاب لذت میبرند.
در بخشی از کتاب ماهرو میخوانیم
همهمون تو حیاط بودیم؛ به دستور عمه داشتم قفس پرندهها رو تمیز میکردم؛ بقیه اعضای خانواده اونا توی حیاط جلسه گرفته بودند. عمه گفت: «نوروزه؛ الآن فصل مسافرته دلم دریا میخواد»
بیژن گفت: «من یه دوست طرفای بندر دارم؛ خونشو در اختیارمون میذاره». عمه اینا باروبندیلشون رو جمع کردند؛ منم که طبق معمول بار اضافه بودم و کسی هزینهی اتوبوسمو تقبل نکرد؛ این شد که موندگار شدم تا مواظب خونه باشم؛ حتی شوهرعمه هم مرخصی گرفت تا باهاشون بره.
سکینه مدام رفتنشونو به رخم میکشید و کولهپشتیشو نشونم میداد. حقا که خوشبخت بود؛ ولی هیچ دوست نداشتم جامون عوض بشه؛ شاید اگه من تو همچین خانوادهای بهدنیا میومدم امکان داشت مثل اونا آدم بدجنسی بشم.
بالاخره روز رفتنشون فرا رسید؛ چقدر برای لب دریا رفتن ذوق داشتند؛ چقدر پول جمع کرده بودند و میخواستند خرید کنند؛ حتی با من خداحافظی هم نکردند؛ فقط عمه گفت خیلی مواظب خونهها باشم و دختر با حیایی باشم و آبروشونو حفظ کنم. برای سکینه، من مثل یه دیوار بودم؛ فقط دستور میداد؛ آخرشم رفت توی پیکان تاکسی نشست و عینک آفتابی صورتیشو زد و مثل ملکهها رفت مسافرتش.
وقتی رفتند ساعتهای اول احساس بدی داشتم که نتونستم باهاشون برم؛ نمیدونستم دریا چه شکلیه، فقط عکسشو دیده بودم. حالا میتونستم تو خونه هرکاری که دلم میخواد تو اتاقم انجام بدم.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب ماهرو |
نویسنده | ماریه نسب ناروئی |
ناشر چاپی | انتشارات هورین |
سال انتشار | ۱۴۰۲ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 83 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-378-502-3 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |