معرفی و دانلود کتاب ماشین قشنگ من کاهو

معرفی کتاب ماشین قشنگ من کاهو

حاضرید تا به دنیای زیبای قصه‌ها و خاطرات قدیمی سفر کنیم؟ آتوسا صالحی، داستان‌نویس کودکان در اثر تازه‌ی خود یعنی کتاب ماشین قشنگ من کاهو، ما را با روایت یک دخترکوچولوی مهربان همراه می‌کند. دخترک داستان این‌روز‌ها دل‌تنگ ماشین قدیمی و سبزرنگ پدر شده. او با این ماشین خاطرات خوش و شیرین بسیاری دارد. دختر قصه‌ی ما حتی برای این ماشین یک اسم هم انتخاب کرده: کاهو! اما چرا کاهو این‌روز‌ها در پارکینگ خانه نیست؟

درباره‌‌ی کتاب ماشین قشنگ من کاهو

کافی‌ست خوب به اطرافتان نگاه بیندازید؛ حتماً شما هم چند وسیله‌ی قدیمی و ارزشمند در کنارتان دارید. وسایل کهنه همیشه پر از خاطرات خوب و به‌یاد‌ماندنی هستند. کتاب ماشین قشنگ من کاهو، داستانی کوتاه و خواندنی درباره‌ی یک ماشین قدیمی و خاطره‌ساز است. آتوسا صالحی که از قصه‌نویسان خوب ادبیات کودکان است، این ماجرای شیرین را خوانندگان خردسال تعریف می‌کند.

دخترکوچولوی داستان ماشین قشنگ من کاهو، این‌روز‌ها حسابی دلتنگ گذشته و خاطرات خوب آن است. دل او مخصوصاً برای ماشین قدیمی و کوچک‌شان تنگ شده؛ ماشینی سبزرنگ، که دخترک همیشه آن را کاهو صدا می‌زد. او قرار است ماجرای این ماشین بامزه را برای دوستان خود تعریف کند و از خاطراتی شیرینی که با آن داشته‌اند بگوید. اما چرا دختر کوچولوی قصه‌ی ما این‌روز‌ها دلتنگ کاهو شده؟ مگر این ماشین کوچک و سبز کجا رفته؟ باید این سوال را از راوی ماشین قشنگ من کاهو پرسید!

کتاب ماشین قشنگ من کاهو، داستانی کوتاه و خواندنی با تصویر‌گری‌های زیبا به هنر دست مرضیه سرمشقی و روایت دوست‌داشتنی خالق قصه یعنی آتوسا صالحی است؛ ماجرایی آموزنده که هر خواننده‌ی کوچکی را محو تماشا و تشویق به دنبال کردن خود می‌کند. این داستان همچنین یک‌ تجربه‌ی دل‌انگیز برای مرور خاطرات خواهد بود. پدر و مادرها نیز می‌توانند در کنار بچه‌ها، در این تجربه سهیم باشند و درباره‌ی خاطرات به‌یاد‌ماندنی و همچنین وسایل قدیمی محبوب فرزندانشان با آن‌ها گفت‌وگو کنند.

این اثر را انتشارات پرنده‌ی آبی،‌ واحد کودک و نوجوان انتشارات علمی و فرهنگی چاپ و منتشر کرده است.

کتاب ماشین قشنگ من کاهو برای چه کسانی مناسب است؟

کودکان 6 تا 10 ساله حسابی با ماجرای شیرین و دوست‌داشتنی این کتاب قصه، خاطره‌سازی می‌کنند.

در بخشی از کتاب ماشین قشنگ من کاهو می‌خوانیم

کاهو اصلا دوست نداشت با ماشین‌ها مسابقه بدهد و هی بوق بزند و آدم‌هایی را که دارند از خیابان رد می‌شوند هول کند. کاهو از جلوی سینماها هم یواش رد می‌شد تا من بتوانم عکس فیلم‌ها را ببینم و مرا به اسباب‌بازی فروشی‌های بزرگ می‌برد.

یک بار هم وقتی پیش عموجان می‌رفتیم، توی راه کنار یک درخت سبز بزرگ که پر از گل‌های سفید کوچولو بود، یک دفعه سرفه کرد و ایستاد. بابا عصبانی شد و با آچارش رفت سراغ کاهو. اما من توی دلم خندیدم و بعدش هم یک عالمه دویدم و خودم تنهایی توپ بازی کردم. کاهو خیلی مهربان بود، مرا دوست داشت و مثل بابا و مامان نبود که تا می‌گفتم برویم پارک، اخم می‌کردند. آن روز کاهو گذاشت من هر قدر که می‌خواهم بازی کنم و بعدش که توپ‌ بازی‌ام تمام شد، یکدفعه سکسکه کرد و راه افتاد.