معرفی و دانلود کتاب لطفا به ما بپیوندید
برای دانلود قانونی کتاب لطفا به ما بپیوندید و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب لطفا به ما بپیوندید
کتاب لطفا به ما بپیوندید نوشتهی کاترین مک کنزی، داستان یک گروه مخفی زنانه است که به اعضایش کمک میکند در مسیر حرفهایشان پیشرفت کنند و قدرتمندتر شوند. نیکول، وکیل شکستخورده، وقتی وارد این گروه میشود، با کمک دیگر اعضا میتواند خیلی زود اعتبارش را به دست آورد، اما وقتی نیمهشبی یکی از زنان به او زنگ میزند و از او میخواهد در یک جنایت کمکش کند، نیکول میفهمد که وارد بازی پیچیده و گروه ترسناکی شده.
دربارهی کتاب لطفاً به ما بپیوندید
نیکول، وکیل سیونهسالهای است که در وکالت سقوط کرده و اعتبارش را از دست داده. به خاطر همین او همسرش حتی مجبور شدهاند خانهی موردعلاقهشان در منهتن را بفروشند و بهجای دیگری بروند. روزی نیکول تصمیم میگیرد به سفری کوتاه و پنجروزه برود. در هواپیما به شکل اتفاقی در کنار زنی سیاهپوست مینشیند. نیکول او را میشناسد؛ او، یکی از نمایندگان کنگره است. آتنا در طول پرواز با نیکول صحبت میکند و اتفاقات زندگی او را میشنود. سپس به او پیشنهاد میدهد عضو یک انجمن سری زنانه شود، انجمنی به نام پنترا لئو. اعضای این انجمن همگی زن بودند و به همدیگر کمک میکردند تا در کار و حرفهشان پیشرفت کنند. نیکول از شنیدن آن خوشحال میشود و تصور میکند میتواند در زندگیاش گشایشی ایجاد کند. وقتی این موضوع را با همسرش در میان میگذارد، مرد شک میکند و به او میگوید این بیشتر شبیه یک فرقه است. بااینوجود نیکول تصمیم میگیرد عضو این انجمن شود. وقتی میفهمد در پنترا لئو زنانی سرشناس و قدرتمند حضور دارد، شگفتزده میشود. همهچیز در ابتدا خوب پیش میرود. آنها به نیکول کمک میکنند تا دوباره در حرفهی وکالت پیشرفت کند. تااینکه یک نیمهشب آتنا به نیکول زنگ میزند و از او میخواهد به خانهاش بیاید. نیکول در آنجا با جنازهی یک مرد روبرو میشود. حالا او باید به آتنا کمک کند تا آن را لاپوشانی کند...
رمان لطفاً به ما بپیوندید (Please Join Us) نوشتهی کاترین مک کنزی (Catherine McKenzie) ازجمله تریلرهای جذاب و پرتعلیق سالهای اخیر است. داستان انجمنی سری و زنانه که ظاهراً قرار است به یکدیگر کمک کنند پولدار و مشهور و موفق شوند. اما این فقط ظاهر ماجرا است. وقتی نیکول وارد این گروه میشود و اعتماد اعضا را جلب میکند، به قدرت آنها کاملاً پی میبرد. با کمک آنها او خیلی سریع به نیویورک بازمیگردد و دوباره موکلینش را به دست میآورد. اما رهبران گروه در قبال این لطف از نیکول انتظاراتی هم دارند. او باید در یک جنایت به آنها کمک کند. اینجاست که او به همهچیز شک میکند و از خود میپرسد: آیا این انجمنی شیطانی و جنایتکار است؟ و پرسش مهمتر او این است که آیا میتواند از آنجا خارج شود یا این آخرین اشتباه اوست؟
داستان لطفاً به ما بپیوندید، پر از پیچشهای داستانی است. مخصوصاً در یکسوم پایانی، کتاب مخاطب از حجم چرخشهای قصه شگفتزده میشود. کاترین مک کنزی، داستانش را بهصورت موازی، در زمان حال و گذشته پیش میبرد. روای اصلی او نیکول است که همزمان که به آتنا در جنایت کمک میکند، گذشته و شیوهی ورودش به پنترا لئو را هم میگوید. این نوع روایی به پیچیدگی و البته هیجانانگیزتر شدن کتاب خیلی کمک کرده و مخاطب را تا لحظهی پایانی با خود نگه میدارد. ویژگی مهم دیگر این کتاب این است که کاراکترهای ضدقهرمان و شرور آن همگی زن هستند. از این نظر داستان با جریانهای روز کمی فرق دارد و مسیر متفاوتی پیش میگیرد. و این جسارت مک کنزی را نشان میدهد که سراغ سوژهای اینچنین حساس و مناقشهبرانگیز رفته است.
داستان لطفاً به ما بپیوندید را افسانه محمدپور برای انتشارات راه طلایی ترجمه کرده است.
نکوداشتهای کتاب لطفاً به ما بپیوندید
- این کتاب را زمین نخواهید گذاشت. (لورا دیو، نویسنده)
- یک تریلر جذاب و هوشمندانه که واقعاً مخاطب را به هیجان و شور میآورد. (دیوید بِل، نویسنده)
- تریلر فوقالعادهی دیگری از مک کنزی، پر از پیچشها و چرخشهای داستانی درخشان... اگر جرئت دارید، به آنها بپیوندید. (رز نای، نویسنده)
- آخرین رمان کاترین مک کنزی یک پیروزی بود. من از این حجم درهمتنیدهی دروغها، مخفیکاریها و فریبها شگفتزده شدم... مک کنزی هیچوقت ناامیدتان نمیکند. (ماری کوبیکا، نویسنده)
کتاب لطفاً به ما بپیوندید برای چه کسانی مناسب است؟
این تریلر به طرفداران قصههای معمایی و هیجانانگیز پیشنهاد میشود.
در بخشی از کتاب لطفا به ما بپیوندید میخوانیم
هفتههای قبل، تمام مدتی که در حال آمده شدن بودم و کارهایم را مرتب میکردم، از یاد برده بودم که از پرواز متنفرم. خیلی احمقانه بود. خدا مرا ببخشد، درحالیکه در بیمارستان بالای سر عمه پنی ایستاده بودم، تمام هوشوحواسم به این بود که چه چیزهایی برای رفتن به مزرعه بردارم و چمدانهایم را ببندم. کسی نمیدانست قرار است برای پنج روز به تعطیلات بروم. وقت زیادی نداشتم. دستیارم پروازهایم را رزرو کرد. او تمام خواستههای مرا، بدون اینکه دلیلشان را بداند، میدانست. مثلاً میخواستم صندلیام در وسط هواپیما باشد تا بتوانم در تمام طول پرواز بالهای هواپیما را ببینم و با این کار مانع سقوط آن بشوم. به من نخندید و قضاوتم نکنید. تا حالا که این کارم خوب جواب داده است.
اصلاً سفر راحتی نبود، زیرا اجازۀ استفاده از تلفن را نداشتیم و در مزرعه هم اینترنت نبود. پنج روز بدون تلفن و اینترنت! معمولاً وقتهایی که به سفر میروم، تلفنم، آیپدم و لپتاپم را با خود میبرم و همیشه به نت متصل هستم. حتی روزی سه یا چهار ساعت کار هم میکنم. ازآنجاکه نصف زمان کاری روزهای عادیام است، پس باز هم برایم سفر و تعطیلات حساب میشود. اما آن دفعه فرق داشت. واقعاً باید تسلیم برنامه میشدم و کلاً خبری از آن تسهیلات نبود. باید به دنیای بیرون میگفتم کنار برود. وقتی یک هفته پیش از سفر چنان چیزی را گفتند، علیرغم اینکه از تعجب چشمانم گرد شده بود، هیجانزده هم شده بودم. هیچکس نمیتوانست در آن پنج روز با من تماس بگیرد؟ حتی یک تماس کوچک؟! چیزی شبیه بهشت بود. اما رفتن به بهشتْ برنامهریزی بیشتری نیاز داشت. دستورالعملهای دقیقی به دو همکار جوانم دادم و گفتم اگر باز هم گیر کردند و به کمک نیاز داشتند، به همکار صمیمیام، فلیسیا، رجوع کنند. نمیشد روی این حساب کرد که به کسی نگویند نمیتوانند با من تماس بگیرند. چون وقتی آن را از من شنیدند، از تعجب شاخ درآورده بودند. همکاران بیستوهفتسالهام که یکجورهایی با کارشان و دستکم با تلفشان ازدواج کرده بودند، نمیتوانستند این دردسترسنبودن را هضم کنند. از یکی از آنها شنیدم که میگفت شبها هم تلفنش را زیر بالش میگذارد تا بتواند به تلفنهای احیاناً ضروری توماس پاسخ بدهد و برای تماس او زنگ خاصی را هم انتخاب کرده است.
فهرست مطالب کتاب
مدخل
قسمت اول
فصل 1: بروید به جهنم!
فصل 2: ناراحتم
فصل 3: آمادگی برای شرایط اضطراری
فصل 4: دور از خانه
فصل 5: ورود
فصل 6: سلام
فصل 7: تمرین
فصل 8: شکار و شنا در عمق
فصل 9: پاکسازی
فصل 10: شکافهای نامرئی
فصل 11: از راه راست منحرف نشو
فصل 12: پیش بهسوی جنگل
فصل 13: قویترینها باقی میمانند
فصل 14: میثاق
قسمت دوم
فصل 15: خانه
فصل 16: وظیفۀ ما همین است
فصل 17: زندگی در اینجا را تصور کن
فصل 18: تشکیل پرونده
فصل 19: همهچیز در دو جعبه جا شد
فصل 20: آغازی نو
فصل 21: چه چیزی را از دست دادهام؟
فصل 22: اگر همهچیز تمام میشد
فصل 23: غریبهای در غربت
فصل 24: آبها از آسیاب افتاد
فصل 25: متکبرها شکست میخورند
فصل 26: خروج از گروه
فصل 27: چارهای نیست
قسمت سوم
فصل 28: عدم حضور
فصل 29: فراری
فصل 30: آپارتمان قدیمی
فصل 31: کار گروهی
فصل 32: وقتی برنامهها خوب پیش میروند، کیف میکنم
فصل 33: حق رأی برابر
فصل 34: سزای عمل
فصل 35: آرامش قبل از طوفان
فصل 36: کیش
فصل 37: کیشومات
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب لطفا به ما بپیوندید |
نویسنده | کاترین مک کنزی |
مترجم | افسانه محمدپور |
ناشر چاپی | انتشارات راه طلایی |
سال انتشار | ۱۴۰۲ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 391 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-9320-15-0 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان جنایی و معمایی خارجی |
نمیتونستم چشم از کتاب بردارم و مدام پی ادامهدادن کتاب بودم و میخواستم اتفاقات رو دنبال کنم.
هدف ظاهری کتاب راجعبه چیزی بود که من تا حالا
بهش فکر نمیکردم و واقعا در ذهنم افتاد که کاش همچین گروهی، البته بدون وجود هدف اصلیش! وجود داشت و به خانمها یاد میداد پشت هم باشن و هیچوقت همدیگه رو ناامید نکنند و بههم اطمینان خاطر بدن که کارها درست میشن و نیازی به تلاشهای بیشاز حدی که خیلی از خانمها رو از پا میندازه نیست و میشه با کمکهایی که از دست هرکسی برمیاد، زندگی رو سادهتر و بی دغدغهتر جلو برد. از پایان کتاب راضی نبودم و به نظرم خیلی سریع همهی قضایا برملا و جمع شد، گرچه خیلی از قضایا در طول داستان و بهصورت هنرمندانه و رازآلودی برملا میشد! ولی وقتی به کس دیگری راجعبه کتاب گفتم کاملا از پایانش راضی بود!
بههرحال سلیقهایست:)
در کل، کتاب خیلی خیلی جالبی بود و بسیار ارزش بالایی برای خواندن داشت.