معرفی و دانلود کتاب قطعه‌ای از دنیا

معرفی کتاب قطعه‌ای از دنیا

کتاب قطعه‌ای از دنیا اثر کریستینا بیکر کلاین داستانی جذاب و متمایز از دوستی، عشق و هنر که با توصیف‌های بسیار زیبا و لطیف، روایت‌گر زندگی روزمره‌ی دختری‌ست که متفاوت از دیگران است.

کریستینا بیکر کلاین (Christina Baker Kline) در کتاب قطعه‌ای از دنیا (A piece of the world) که از پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز است، داستانی عمیق و پر‌احساس از زندگی کریستینا اولسون را به تصویر می‌کشد. او که در مزرعه‌ای دور افتاده‌ در شهری ساحلی در ایالت مِین زندگی می‌کند تمام دنیا برایش در این مزرعه خانوادگی خلاصه می‌شود.

دختری که در کودکی به خاطر بیماری به شدت ضعیف شده و به علت وضعیت جسمانی‌اش در خانه مانده است و به نظر می‌آید سرنوشتش داشتن همین زندگی محدود است؛ اما او برای اندرو ویث یک منبع الهام فوق‌العاده شده تا یکی از معروف‌ترین نقاشی‌های قرن بیستم، «دنیای کریستینا» را خلق کند.

کتاب از زبان دختر خانه‌نشین و معلول نقاشی روایت شده و خواننده را با دنیای او از نگاه بیکر کلاین آشنا می‌کند. نویسنده در این کتاب به شیوه‌ی زیست و نگرش کریستینا به زندگی می‌پردازد.

نویسنده مانند اثر بسیار پرفروش قبلی خود، رمان «قطار یتیمان»، این‌بار هم با در هم آمیختن واقعیت و خیال، اثری شگفت‌انگیز را خلق کرده است که بخش کمتر شناخته شده‌ای از تاریخ امریکا را به تصویر می‌کشد و از فراز و نشیب‌های زندگی شخصیتی بسیار قابل باور و به یاد ماندنی پرده برمی‌دارد.

از دیگر آثار کریستینا بیکر کلاین می‌توان به، پرنده تحت کنترل، زندگی باید این‌طور باشد، خطوط آرزو و آب شیرین، به علاوه‌ی دختر قطار یتیمان که اقتباسی از قطار یتیمان برای نوجوانان است، اشاره کرد. نوشته‌ها، مقاله‌ها و نقد و بررسی‌های بیکر کلاین در‌ میان دیگر آثار او در نیویورک تایمز، سانفرانسیسکو چرونیکلز، مانی، مور و سایکولوژی تودی، منتشر شده‌اند.

در بخشی از کتاب قطعه‌ای از دنیا می‌خوانیم:

مادرم پارچه‌ای را که آبش را چلانده ‌بود روی پیشانیم می‌گذارد. آب سرد از شقیقه‌ام به روی بالشتم می‌چکد و سرم را می‌چرخانم تا آن را پاک کنم. به چشمانش که از نگرانی تنگ شده‌ بود و خطی عمودی بین آن‌ها و خط‌هایی ریز که دور لبان غنچه‌اش به وجود آمده بود خیره می‌شوم. به برادرم آلوارو در کنار مادرم نگاه می‌اندازم؛ دو سالش است و چشمانش درشت و ناراحت است. مادرم از قوری سفیدی آب می‌ریزد و می‌گوید: «بخور کریستینا.»

مادربزرگ تریفِنا به او می‌گوید: «کتی به او لبخند بزن. ترس مسری است.» او آلوارو را به بیرون از اتاق می‌برد و مادرم دستم را می‌گیرد و فقط با دهانش لبخند می‌زند. من سه سالم است.

استخوان‌هایم درد می‌کنند. چشمانم را می‌بندم، احساس می‌کنم دارم می‌افتم. روی هم‌رفته، احساس ناخوشایندی است، مانند غرق شدن در آب است. رنگ‌ها را بنفش و خرمایی می‌بینم. صورتم بسیار داغ است ‌طوری‌که با دست مادرم صورتم یخ می‌زند. نفس عمیقی می‌کشم، بوی دود چوب و پخت نان را فرو‌می‌برم و خودم را رها می‌کنم. خانه غژ‌غژ می‌کند و تکان می‌خورد. در اتاق دیگر صدای خر‌و‌پف می‌آید. درد استخوان‌هایم مرا به زمین بازمی‌گرداند. وقتی چشمانم را باز می‌کنم، نمی‌توانم چیزی ببینم، اما می‌توانم بگویم مادرم رفته‌ است. به قدری سرد شده‌ام که انگار هیچ‌وقت گرم نبوده‌ام، دندان‌هایم در سکوت اتاق با صدای بلند به هم می‌خورند. صدای ناله‌ی خودم را می‌شنوم، و این‌طور به‌نظر می‌رسد که این صدا از فرد دیگری است. نمی‌دانم چه مدت داشتم ناله می‌کردم، اما آرامم می‌کند، حواسم را از درد پرت می‌کند.

رواندازها کنار زده می‌شوند. مادربزرگ می‌گوید: «کریستینا، آرام باش. من اینجا هستم.» با لباس خواب فلانل ضخیمش خود را روی تخت کنار من جا‌ می‌کند و مرا به سمت خود می‌کشد. در قوس پاهایش آرام می‌گیرم، سینه‌های بالشت مانندش پشت سرم و بازوی نرمش زیر گردنم است. دستان سردم را می‌مالد و من در عطر پیله‌ی گرمی از پودر تالک و روغن برزک و جوش‌شیرین خوابم می‌برد.

فهرست مطالب کتاب

سرنوشته
درباره‌ی نویسنده
پیش‌گفتار
غریبه‌ای پشت در
1939
1900-1896
نامه‌ام به دنیا
1940
1912-1900
منتظر یافته‌شدن
1943-1942
1914-1913
صدف نقش برجسته
1946-1944
1917-1914
چه قول‌هایی دادم
1946
1922-1917
ماهی خاردار
1947-1946
1938-1922
دنیای کریستینا
1948
یادداشت نویسنده