معرفی و دانلود کتاب حبس ابد: جدال عشق، فقر و خشونت

معرفی کتاب حبس ابد: جدال عشق، فقر و خشونت

کتاب حبس ابد رمانی به قلم بیلی اوکالاگان، نویسنده‌ی مشهور ایرلندی است. این داستان با فضاسازی دقیق و دلنشین از محیطی که قصه‌اش در آن روایت می‌شود، درباره‌ی یک خاندان است و تلاش‌هایی که برای بقا داشته‌اند. این رمان با مضامین و احساساتی نظیر عشق و جدال و فقر و خشونت درآمیخته است.

درباره‌ی کتاب حبس ابد

بیلی اوکالاگان (Billy O'Callaghan)، نویسنده‌ی ایرلندی معاصر را اکثراً با مجموعه‌ی داستان کوتاه «چیزهایی که از دست می‌دهیم، چیزهایی که پشت سر می‌گذاریم» به یاد می‌آورند که در سال 2013 هم یک جایزه‌ی ایرلندی را از آن خود کرد. داستان حبس ابد یکی دیگر از آثار این نویسنده‌ی صاحب‌سبک به شمار می‌رود. همان‌طور که پیش‌تر درباره کتاب حبس ابد (Life Sentences) گفتیم، این رمان در کل با مفاهیمی چون جدال و عشق، و فقر و خشونت گره خورده و با این مضامین پردازش می‌شود.

حبس ابد روایتی است از مبارزه‌ی یک خانواده‌ی ایرلندی برای زندگی و زیستن. نانسی مارتین تنها عضو خانواده‌اش است که از قحطی جان سالم به در برده، و حالا در سن شانزده سالگی جزیره‌ی کوچکی را که با خانواده‌اش در آن ساکن بودند، به مقصد سرزمینی بزرگ‌تر ترک می‌کند و به مکان دیگری کوچ می‌کند. او بعد از مهاجرت در خانه‌ای در حاشیه‌ی شهر، به باغبانی می‌پردازد. در این خانه ماجراها و کشمکش‌هایی برایش پیش می‌آید که تا سه نسل بعد هم گریبان خاندانش را می‌گیرد!

رمان حبس ابد بعد از این، مشغول روایت کردن بخشی از زندگی جر یعنی پسر نانسی در دهه 1920 می‌شود. جر یک سرباز است و در جنگ هم حضور داشته. او حالا به زندان افتاده و مدام در حال فکر کردن به چیستی خودش است و اینکه خودش را در چه مقامی در زندگی می‌بیند. حبس ابد بعد از روایت زندگی جر به گفتن داستان نلی یعنی فرزند جر در دهه 1980 هم می‌رسد که در حال نزدیک شدن به پایان زندگی خودش است...

مسئله‌ای که رمان حبس ابد را جذاب‌تر می‌کند و باعث می‌شود که خواننده نسبت به آن احساس نزدیکی بیشتری بکند، این است که این بیوگرافی سیال، در دهکده‌ای روایت می‌شود که خانواده و خاندان بیلی اوکالاگان، نویسنده‌ی کتاب حبس ابد، خودشان در آنجا زیسته‌اند و قطعاً با تعریف کردن خاطراتشان از این مکان باعث شده‌اند تا بیلی اوکالاگان به شناخت ملموسی از آن مکان برسد. قاعدتاً به همین علت است که اوکالاگان محیط قابل درکی را برای خواننده‌اش تصویر می‌کند و فضاسازی دلنشین‌تر و حقیقی‌تری را ارائه می‌دهد.

این کتاب به‌کوشش محمدجواد رحیمیان به فارسی برگردانده شده و انتشارات راه طلایی عهده‌دار چاپ و انتشار آن است.

افتخارات کتاب حبس ابد

• کتاب پرفروش ملی در ایرلند
• کتاب منتخب SINEAD و RICK در لیست کتاب‌هایی که باید بخوانید

نکوداشت‌های کتاب حبس ابد

• اوکالاگان با الهام از داستان‌هایی از تاریخچه‌ی خانوادگی خود، رمان لطیفی را ارائه می‌دهد که سرشار از خاطره و پشیمانی است. زندگی سخت مارتین‌ها خوانندگان را با تأثیری محو نشدنی از تاریخ ایرلند رها می‌کند. (پابلیشرز ویکلی)
• یک رمان فوق‌العاده و تکان‌دهنده از اوکالاگان که یکی از بهترین نویسندگان ماست. این بهترین اثر او تاکنون است. (جان ملویل، نویسنده‌ی پرفروش نیویورک‌تایمز)
• یک کتاب زیبا و تاثیرگذار. (سباستین بری)
• حبس ابد یک رمان به‌واقع زیباست. (ساندی‌تایمز)
• اوکالاگان یک داستان‌سرایی حماسی را ارائه داده است. (برنارد مک لاورتی)

کتاب حبس ابد مناسب چه کسانی است؟

خواندن این کتاب به همه‌ی علاقه‌مندانِ داستان‌های تاریخی و فلسفی و پیشنهاد می‌شود.

در بخشی از کتاب حبس ابد: جدال عشق، فقر و خشونت می‌خوانیم

دستش را باز کرد تا چند سکه‌ای را که در دست داشت، به من نشان دهد. از فشاری که به من وارد می‌شد، گلویم درد گرفت. به اطراف و خیابان خلوتی که در آن بودیم، نگاهی کردم و بعد برگشتم و به مسیرم در خیابان ادامه دادم. قبل از اینکه به‌دنبال من بیاید، کمی مکث کرد و وقتی که خواست بازویم را بگیرد، مقاومت کردم. ابتدا دستش و سکه‌هایی را که در دست داشت، بررسی کردم و بعد به او اجازه دادم که مرا در آغوش بگیرد. این‌بار وقتی دهانش را به دهان من نزدیک می‌کرد، صورتم را برنگرداندم، چشمانم را بستم و برای یک لحظه دو سال زندگی‌ام در مقابل چشمانم مرور شد، بی‌گناه بودم و یک‌بار دیگر- قبل از اینکه بتوانم به آن فکر کنم- عاشق شدم. کلمه‌ای بود که یاد گرفته بودم بیانش نکنم، اما به‌هرحال دوست داشتم دوباره آن را احساس کنم.

به ‌نظر می‌رسید که او خودش را متقاعد کرد کاری که انجام می‌دهد از روی علاقه و درست است، من هم کاری نمی‌توانستم انجام دهم. در عمل، دادوستدی انجام می‌شد؛ خدمتی را در برابر چند سکه ناقابل ارائه می‌کردم. این کارم تفاوتی با معامله‌های دیگر با سایر افراد مست نداشت. هر دو تظاهر می‌کردیم، اما هر دو نقش‌مان را خوب بازی می‌کردیم. بعد از اینکه کار را تمام کردیم، من را به خانه رساند و برای هیچ‌کدام از ما مهم نبود که مسیرش دور می‌شد. در طی ده یا پانزده دقیقه‌ای که راه رفتیم، خیلی کم با هم صحبت کردیم و اصلاً دستم را نگرفت، اما اولین‌بار بود که از او متنفر نبودم.

در مسیر که با هم می‌رفتیم، به من گفت: «فکر نکنی این پول بابت کاریه که انجام دادی، فقط یه کمک کوچیک به تو و بچه‌ته. خودم می‌دونم که پول زیادی نیست، اما اگه بتونم سعی می‌کنم هر هفته همین مبلغ رو بهت بدم که مجبور نباشی اینجا توی خیابون بمونی. اصلاً برای تو خوب نیست نانسی و منصفانه نیست که اینجا به‌خاطر پول وایستی.» به اطراف نگاه کردم، پذیرفتن کلمات از او خیلی آسان‌تر بود.