معرفی و دانلود کتاب قصههای من و بچههام: فروختن
برای دانلود قانونی کتاب قصههای من و بچههام: فروختن و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب قصههای من و بچههام: فروختن
در کتاب قصههای من و بچههام: فروختن نوشتهی شهرام شفیعی شاهد یک ماجرای خندهدار دیگر گوشهوکنار شهر و البته اتفاقات عجیبوغریب آن خواهیم بود. این قصهی کمیک و کودکانه، با یک روز از زندگی بازیگری حواسپرت آغاز میشود؛ میگوییم حواسپرت چون او بیش از دو سال است که کتوشلوار خود را از خشکشویی تحویل نگرفته. پس نباید انتظار داشت امروز که به سراغ لباسهای خود میرود، همهچیز طبق انتظار اتفاق بیفتد!
دربارهی کتاب قصههای من و بچههام: فروختن
تصور کنید یک روز خیلی اتفاقی با خودتان در خیابان روبهرو شوید! این یک سرنخ ابتدایی از کل ماجرای خندهدار کتاب قصههای من و بچههام: فروختن است. این داستان با قلم شوخوشنگ شهرام شفیعی خلق شده و ترکیبی از یک ماجرای فانتزی و پرشوروحال با تصویرگریهای کمیک و خلاقانهی سام سلماسی است.
اگر دنبال یک داستان پرجنبوجوش میگردید که از هر گوشهوکنار آن اتفاق تازهای در جریان باشد؛ بهتر است نگاهی به صفحهی اول کتاب قصههای من و بچههام: فروختن، بیندازید. در آنجا شما با مرد بازیگری روبهرو خواهید شد که برای تحویل گرفتن کتوشلوار سفیدرنگ خود راهی مغازهی خشکشویی میشود. او بهتازگی برای بازی در فیلمی انتخاب شده و باید خیلی زود سر صحنه حاضر گردد. اما وقتی به خشکشویی میرسد، در کمال تعجب خودش را آنجا میبیند!
ادامهی داستان من و بچههام: فروختن حسابی شما را به خنده خواهد انداخت. چرا که بهزودی میفهمیم مرد قصه با خودش روبهرو نشده، بلکه درحقیقت این شاگرد مغازه است که کتوشلوار سفید مرد را به تن کرده است. مرد بازیگر که حسابی دیرش شده باید راهی برای عوض کردن لباسهایش با شاگرد مغازه پیدا کند؛ وگرنه ممکن است نقش خود را برای همیشه از دست دهد؛ یا بدتر از آن، همه شاگرد مغازه را بهجای او اشتباه بگیرند! این داستان در سال 1401 به چاپ رسیده و انتشارات سیمای شرق آن را به دست شما میرساند.
کتاب قصههای من و بچههام: فروختن برای چه کسانی مناسب است؟
ماجرای مفرح و پرخندهی این کتاب، خوانندگان 6 تا 12 سال و طرفداران داستانهای کمیک را حسابی سرحال میآورد.
در بخشی از کتاب قصههای من و بچههام: فروختن میخوانیم
مامان گفت: «پس چرا خودتان نیامدید تا از ما بپرسید؟!»
خانوادهی خسته گفتند: «مثل مجسمه ایستاده بودیم تا شما بفهمید که میخواهیم برویم ایستگاه مجسمه!»
ما از یک خانوادهی اخمو پرسیدیم ایستگاه مجسمه از کدام طرف است. آنها زیر لب به ما جواب دادند. بعد، خودشان از ما پرسیدند: «ایستگاه پارک از کدام طرف است؟!»
ما گفتیم: «نمیدانیم. لطفا یک بار دیگر بگویید ایستگاه مجسمه از کدام طرف است!»
آنها زیر لب گفتند: «ما جواب شما را دادیم. زود باشید شما هم جواب ما را بدهید»
من گفتم: « نگران نباشید. امروز ماست میخوریم تا جوابتان را فراموش کنیم!». ما، خانوادهی خسته و خانوادهی اخمو، به طرف یک خانوادهی خندان رفتیم. از آنها پرسیدیم ایستگاه مجسمه از کدام طرف است.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب قصههای من و بچههام: فروختن |
نویسنده | شهرام شفیعی |
ناشر چاپی | انتشارات سیمای شرق |
سال انتشار | ۱۴۰۱ |
فرمت کتاب | |
تعداد صفحات | 25 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-6093-91-0 |
موضوع کتاب | کتابهای کمیک کودکان |