معرفی و دانلود کتاب صوتی مثل دستهای مادرم
برای دانلود قانونی کتاب صوتی مثل دستهای مادرم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی مثل دستهای مادرم
کتاب صوتی مثل دستهای مادرم نوشتهی خسرو باباخانی، مجموعهای از داستانهای کوتاه برای مخاطب نوجوان است که حول محور موضوعاتی چون معضلات اجتماعی و فقر نوشته شده و تلاش میکند تا روحیهی جرئتورزی، مقاومت در برابر سختیها و مشکلات، مهرورزی نسبت به دیگران و همکاری برای حل مشکلات را در مخاطب تقویت کند. این اثر به عنوان کتاب برگزیدهی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان انتخاب شده است.
دربارهی کتاب صوتی مثل دستهای مادرم
خسرو باباخانی نویسندهی کتاب صوتی مثل دستهای مادرم، از معترضین و مبارزین پیش از انقلاب بوده و بعد از انقلاب، تجارب شخصیاش را در قصههایش به جا گذاشته است. اغلب قصههای او ردپایی از خاطرات شخصیاش را در خود دارند، مثل زمانی که خواهر نوزادش را از دست داد، یا زمانی که عاشق معلم مدرسهاش شد. کتاب مثل دستهای مادرم نیز، که در اینجا نسخهی صوتی آن به شما ارائه شده، به تجربیات فرهنگی و اجتماعی زندگی ایرانیان بسیار نزدیک است و از اتفاقات ناگواری که زیر پوست این شهر رخ میدهد، پرده برمیدارد.
گرچه رویارویی با اتفاقات تلخ اجتماعی همچون فقر، والدینی که صلاحیت تربیت و پرورش فرزندشان را ندارند، اعتیاد و... برای نوجوانان با توجه به سن کم و تجربهی محدودشان کار چندان خوشایندی نیست، ولی به این دلیل که لازم است از زشتیها و تاریکیهای جامعهای که در آن زندگی میکنند خبردار شوند، توجیهپذیر است. خسرو باباخانی در مجموعه داستانهای کتاب صوتی مثل دستهای مادرم تلاش کرده تا این روایتهای تلخ را، در قالب داستانهای کوتاه و شنیدنی به مخاطب عرضه کند.
در یکی از داستانهای این مجموعه، قصهی پسرکی با چشمان درشت مشکی را میشنویم که در یک روز گرم تابستانی، بیحرکت روی آسفالتی که حرارت از آن بیرون میزند دراز کشیده و ساعتهاست که همانجا مانده. بیحرکتی و بدن نحیف پسرک در زیر آفتاب سوزان، توجه بسیاری از عابران را جلب میکند. البته که عدهای بیتوجه از کنار آن میگذرند ولی عدهای نیز از سر کنجکاوی و یا دلسوزی، دور او جمع میشوند. هرکس در رابطه با پسرک حدس و گمانی میزند، بعضی شک دارند که خوابش برده، بعضی میپرسند که نکند حالش بد شده باشد و دیگرانی نیز با شک اینکه پسرک برای تکدیگری خود را بدحالی زده و آنجا خوابیده، از فریبکار بودنش حرف میزنند. آخر دورتادور پسرک را پول خردهایی فراگرفته که عابران به ظن اینکه او مرده، بر سرش ریختهاند. از میان جمعیت مرد جوانی که عینک طبی ریزی به چشم دارد، خود را بالای سر بچه میرساند و نبضش را چک میکند. با چک کردن نبض چشمان مرد گشاد میشوند و شوکزده، به پسرک و جمعیت خیره میشوند...
در داستانی دیگر، ماجرای خانوادهی کوچک و خوشحالی را میشنویم که از خریدن یک ماشین نو به ذوق آمدهاند و برای گشتوگذار با آن، برنامهی مسافرت شمال میچینند. یکی با سینی اسفند و قرآن به پیشواز ماشین نو میرود، دیگری گوسفندی را جلوی آن قربانی میکند و خون آن زبانبسته را به پلاک ماشین و پیشانی راننده میمالد، دیگری با دستمال و روزنامه، شیشهها و چراغهای ماشین را برق میاندازد. همه از رسیدن ماشین نو به خانه خوشحالاند و صبر و قرار ندارند تا راهی سفر شمال شوند. بعد از جمع کردن بار و بندیلی که بیشتر به توشهی سفر قندهار شباهت دارد، راه میافتند و در بزرگراه تهران قزوین به پیش میروند. هوا طوفانی شده و باد و باران، بیامان خود را به بدنهی ماشین میکوبند. به سختی میتوان راه را تشخیص داد و راننده با تغییر مداوم نور بالا به نور پایین و برعکس، تلاش میکند تا دید مناسبی پیدا کند. ناگهان از میان ناکجا، شبح سیاهی میان جاده ظاهر میشود...
کتاب صوتی مثل دستهای مادرم کاری از نشر سورهی مهر و انتشارات مهرک است و شما آن را با صدای بهروز رضوی میشنوید.
جوایز و افتخارات کتاب صوتی مثل دستهای مادرم
- کتاب برگزیدهی نشر سروش نوجوان
- کتاب برگزیدهی نشر سوره
- کتاب منتخب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
کتاب صوتی مثل دستهای مادرم برای چه کسانی مناسب است؟
این کتاب را به نوجوانانی که به موضوعات اجتماعی علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم.
در بخشی از کتاب صوتی مثل دستهای مادرم میشنویم
بهزاد ویرش گرفته بود برویم بازار بزرگ و کفش ورزشی بخریم. صبح زود، به سمت بازار راه افتادیم. خیابانهای اطراف بازار شلوغ بود، ماشینها و آدمها در هم میلولیدند. باربرها که بیشترشان پیر بودند، با کولههایی بر پشت، کنار خیابان به انتظار ایستاده بودند. باربرهای منتظر، به سرعت به دنبال وانتها شروع به دویدن میکردند. هر کدام سعی میکردند حمل بارهای وانت را به عهده بگیرند تا لقمه نانی حلال به کف آورند. در این رقابت پرتعقیبوگریز، صحنههای دلخراشی پیش میآمد. پیرمرد باربری را دیدیم که نردههای وانت را چسبیده بود و تلاش میکرد از همکاران جوانترش عقب نیفتد. وانت توقف نکرد. پیرمرد در هنگام دویدن پاهایش به هم پیچید و محکم روی آسفالت خیابان افتاد. چند متری روی آسفالت کشیده شد. عاقبت گره دست از نردههای وانت باز کرد و مچاله و دردمند کف خیابان ماند.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی مثل دستهای مادرم |
نویسنده | خسرو باباخانی |
راوی | بهروز رضوی |
ناشر چاپی | انتشارات مهرک |
ناشر صوتی | انتشارات سوره مهر |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۳ ساعت و ۲۸ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه نوجوان |