معرفی و دانلود کتاب صوتی ماکارونی با سس مشاعره

معرفی کتاب صوتی ماکارونی با سس مشاعره

کتاب صوتی ماکارونی با سس مشاعره داستان زندگی سه نوجوان را روایت می‌کند. سه دوست نوجوان که هر کدام ویژگی‌های شخصیتی و دغدغه‌های خاص خودشان را دارند، با ورود یک دوست جدید و متفاوت از هر سه نفرشان، دچار چالش می‌شوند. این کتاب را زهره مسکنی به رشته‌ی تحریر درآورده است و بلوغ و مسائل امروزی نوجوانان را در قالب یک رمان خواندنی مطرح می‌کند.

درباره‌ی کتاب صوتی ماکارونی با سس مشاعره

یک نوجوان به نام منیژه که رابطه‌ی خوبی با بدنش ندارد و آرزوی لاغرتر شدن آزارش می‌دهد، نمی‌تواند اشتهایش را کنترل کند. اضافه وزن برای او بدل به هیولایی شده است که کابوس زندگی او را می‌سازد. داستان کتاب صوتی ماکارونی با سس مشاعره با اثاث‌کشی خانواده‌ی منیژه به یک خانه‌ی جدید آغاز می‌شود. خوبی‌ها و بدی‌های خانه‌ی جدید در کنار عادت کردن به مدرسه‌ی تازه و محله‌ی غریبه از جمله چالش‌هایی است که منیژه پیش روی خود می‌بیند. او در مدرسه‌ی جدید با دو دختر به نام‌های مریم و ستاره دوست می‌شود. منیژه و ستاره با هم تصمیم می‌گیرند در یک مسابقه‌ی مشاعره شرکت کنند. او به واسطه‌ی این مسابقه با سهراب، برادر ستاره، آشنا می‌شود و ارتباط میانشان در فضای مجازی ادامه پیدا می‌کند و ماجراهایی را پدید می‌آورد.

کتاب صوتی ماکارونی با سس مشاعره را زهره مسکنی به نگارش درآورده است و در آن دغدغه‌ها و مشکلات معمول نوجوانان را در قالب یک داستان ساده و صمیمی روایت می‌کند و احساسات و اضطراب‌های آن‌ها را به روشنی به تصویر می‌کشد. مسکنی اضافه وزن، فعالیت در فضای مجازی و به‌طورکلی مسئله‌ی سلامتی جسم و روان یک نوجوان در دنیای پرشتاب امروز را مطرح می‌کند.

دوست پیدا کردن، رابطه با جنس مخالف و وسواس نسبت به ظاهر از دغدغه‌های رایج سنین نوجوانی است. بعضی نسبت به قدشان وسواس پیدا می‌کنند و بعضی دیگر نسبت به چاقی یا لاغری، رنگ پوست و ویژگی‌های ظاهری دیگری که آن‌ها را از دوستانشان متمایز می‌نماید، حساسیت نشان می‌دهند. رقابت با دیگران و اثبات برتری خود هم از خواسته‌های دیگر آن‌هاست. مسئله‌ی اضافه وزن منیژه آن‌قدر برای او جدی شده که خانواده‌اش را هم درگیر کرده و پایش را به مطب دکترهای تغذیه باز می‌کند، اما او دائما دلش ضعف می‌رود و هوس غذاهای جدید می‌کند و دوستش ستاره مثل یک مادر رژیم و فعالیت‌های او را زیر نظر می‌گیرد. از طرف دیگر ارتباط با سهراب نیز چالش‌هایی ایجاد می‌کند که ردپای آن را می‌توان در زندگی هر نوجوانی پیدا کرد. گفتنی است که ادبیات و شعر هم جایگاه پررنگی در این کتاب دارد.

کتاب صوتی ماکارونی با سس مشاعره را نشر پیدایش روانه‌ی بازار کتاب ایران کرده و موسسه فرهنگی هنری حامی ورنا نسخه‌ی صوتی آن را با صدای زینب میثمی در اختیار شما قرار داده است.

کتاب صوتی ماکارونی با سس مشاعره برای چه کسانی مناسب است؟

نوجوانان مخاطبین اصلی این کتاب هستند.

در بخشی از کتاب صوتی ماکارونی با سس مشاعره می‌شنویم

با دست دهانم را پاک کردم و رفتم توی اتاقم. بابا از زیر عینک نگاهم کرد. فکر شرکت در مسابقه و رفتن و رسیدن به مرحله‌ی نهایی غلغلکم می‌داد. دیوان حافظ را برداشتم و افتادم روی تخت. پنجره باز بود و باد خنکی پرده‌ی توری را تکان می‌داد. چشم‌هایم را بستم و یاد آرزوی شب اولم توی این اتاق افتادم. از آن روز چندتا شنبه گذشته بود و من هنوز فکری به حال خودم نکرده بودم. دلم هم نمی‌خواست فعلاً به مامان چیزی بگویم. آن‌قدر تصمیم گرفته بودم و چند روز نشده نیمه‌کاره رهای‌شان کرده بودم که بی‌بروبرگرد تا حرفش را می‌زدم همه پوزخند می‌زدند. هنوز دو ماه از خرید کتانی و لباس ورزشی برای کلاس پیلاتس نگذشته بود. دست و پاهایم درد گرفته بودند از آن حرکات کششی و اصلاً کسی گوش نمی‌کرد به آه و ناله‌ام. یک بار هم یواشکی عضو گروه «چالش لاغری در چهل روز» شدم. همه‌ی پس‌اندازم از پول‌توجیبی‌هایم را کارت‌به‌کارت کردم برای خانمی که مدیر گروه بود تا برایم قرص لاغری بفرستد به آدرس فریده دختر همسایه‌مان توی محله‌ی قبلی. دوتایش را که خوردم اول سردرد گرفتم. به روی خودم نیاوردم و فکر کردم از هولِ کار یواشکی است که تپش قلب دارم و دهانم خشک شده است. بعد کم‌کم دلپیچه و تهوع گرفتم. داشتم می‌رفتم دستشویی که سرم گیج رفت و رفتم توی دیوارِ هال. مژگان که داشت موهای عروسکش را شانه می‌کرد بنا کرد به غش‌غش خندیدن. اعصابم خرد شد و آمدم بروم طرفش که بلند شد دوید سمت اتاق. دوباره سرم گیج رفت و این دفعه خوردم زمین. شانس آوردم که سرم نخورد به دسته‌ی مبل. دکتر گفت این‌ها علائم مسمومیت است و مامان هرچه فکر کرد چی خورده‌ام که مسموم شده‌ام به نتیجه‌ای نرسید. من هم صدایش را درنیاوردم. نگفتم که سرم گیج رفته و گفتم همه‌اش تقصیر مژگان است که وسایلش را ولو می‌کند وسط خانه که پای من گیر کند به اسباب‌بازی‌ها و بخورم زمین. بعد هم همه‌ی قرص‌ها را بی‌سروصدا ریختم توی توالت.

بابا این آخری‌ها که خاله‌سیمین درباره‌ی یک متخصص تغذیه برای من صحبت می‌کرد، اشاره کرده بود به کله‌ام و گفته بود باید اول توی فکرش تغییر ایجاد بشود تا بتواند جسمش را هم تغییر بدهد. گفته بود هرجا برود یک‌جورهایی جوابش می‌کنند بس که بی‌اراده‌ است! در بخش تصمیم‌گیری هیچ مشکلی نبود. من، منیژه دایی‌زاده، آدمِ گرفتن تصمیم‌های بزرگ بودم. در این هیچ شکی نبوده و نیست. ولی توی وجودم منیژه‌ی دایی‌زاده‌ی دیگری هم بود که برای اجرای کامل تصمیم کم می‌آورد. فقط همین!

فهرست مطالب کتاب صوتی