معرفی و دانلود کتاب شیرویه نامدار
برای دانلود قانونی کتاب شیرویه نامدار و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب شیرویه نامدار
خبر به ملکشاه رسید. اسب شیرویه، غرق خون آمده و ناگفته پیداست که بر سر سوارش چه رفته است. پادشاه روم که میداند ولیعهدش به کام مرگ فرو رفته، در همان دم میمیرد و نمیداند شیرویهاش بازخواهد گشت. کتاب شیرویه نامدار از داستانهای عامیانه و قدیمی زبان فارسی است که با ویرایش علیرضا سیفالدینی بهدست ما رسیده است. این داستان افسانهای، ماجرای نجات شاهزادهی روم از قعر چاه و نبرد او با دشمنان و جادوگران را روایت میکند.
دربارهی کتاب شیرویه نامدار
زمان باور حقیقت فرا رسیده است. شیرویه دیگر نمیتواند آنچه را در برابر چشمانش قرار دارد انکار کند. واقعیت همین سنگ سیاهی است که حالا بر روی آن افتاده و مرگ را انتظار میکشد. او در اعماق چاه سادگی و صداقت خود گرفتار شده و ندانسته که نباید به هیچکس، ولو همخون خود، اعتماد کند. چهرهی برادرش را بهیاد میآورد که در لحظهی آخر برایش آرزوی مرگ کرد و رفت تا تخت سلطنت را ازآن خود کند. او باید زودتر از اینها چهرهی حقیقی برادرش را میشناخت و میفهمید از همان روزی که ملکشاه، شیرویه را بهعنوان ولیعهد خود برگزید و او را بر تخت جانشینی نشاند، کینهای کشندهتر از زهر و برّندهتر از شمشیر در روح ارچه جوانه زده و حالا روز انتقام فرارسیده است. اما این یادآوریها دیگر سودی ندارد. شیرویهی نامدار در چاه ظلمت تنهاست و ابتدا به پدر خود میاندیشد که حالا بدون شیرویه چگونه میتواند تخت سلطنت از دست بیصفتان حفظ کند و سپس به مردم بیپناه کشورش که حالا ولیعهدی دائمالخمر و عیاش تاجوتخت وطنشان را تصاحب کرده فکر میکند؛ اما دست سرنوشت آنقدرها هم بیرحم نیست و بالاخره کاروانی پیدا میشود که بهسوی چاه بیاید و شیرویه را از چنگال فرشتهی مرگ نجات دهد. کتاب شیرویه نامدار تا اینجا با ماجرای حضرت یوسف شباهتی بسیار دارد، اما این داستان از اینجا بهبعد، کمی متفاوت میشود.
داستان شیرویه نامدار از آثار عامیانه و قدیمی زبان فارسی است و مشخص نیست چه کسی آن را به نگارش درآورده؛ اما تصحیح و ویرایشهای گوناگونی بر روی نسخه های خطی آن صورت گرفته و کتاب حاضر نیز یکی از آنهاست که بهکوشش علیرضا سیفالدینی در انتشارات ققنوس منتشر شده است. داستان شیرویه نامدار را تا آنجا بازگو کردیم که او در چاه تنهایی گرفتار شده و مرگ خود را پذیرفته، اما بهکمک کاروانی یمنی از مرگ میگریزد. این کاروان که از بزرگان و نامداران یمن هستند، وصف جمال و جبروت شیرویه را بهگوش منظرشاه، شاه یمن، میرسانند. سلطان یمن نیز شیرویه را به قصر دعوت میکند. شیرویه که خود درباری و شاهزادهای والامقام است، میداند که باید چگونه رفتار کند و آداب اشرافی را بلد است، به همین جهت مِهر خود را در دل پادشاه یمن جای میدهد و به یکی از نزدیکترین ملازمان سلطان این سرزمین تبدیل میشود؛ اما از آنجایی که حتماً هنگام خوشیها، مصیبتی از پشت کوه سربرمیآورد و خوشبختی را میبلعد، حالا شیرویه با دردسری عظیم روبهروست.
او نمیتواند هویت حقیقیاش را برای پادشاه و دربار یمن آشکار سازد؛ زیرا روم و یمن سالیان سال است که با یکدیگر در خصم و نبردهای پراکندهاند و اگر شاه یمن بداند که فرزند دشمن دیرینهاش به خانهی او پناهنده شده، شیرویه جانش را بر سر این حقیقت خواهد باخت و دیگر خورشید سرزمینش را نخواهد دید. از سوی دیگر اگر هیچگاه هویت خود را فاش نکند، چگونه میتواند به قصر خود در روم بازگردد و تاج سلطنت را از سر برادر نابکارش بردارد؟ این معمایی است که این شاهزادهی نامدار باید راهحل آن را بیابد و حق و جایگاه سلطنتیاش را باز پس گیرد. کتاب شیرویه نامدار خوانندگان خود را با یکی از داستانهای مهیج و حماسی کهن که ماجرایی عاشقانه نیز بهمرور به آن افزوده میشود، آشنا میکند.
کتاب شیرویه نامدار برای چه کسانی مناسب است؟
از صدها سال پیش تاکنون، مشکلات بشر تقریباً یکسان هستند. انسانها همچنان از اعتماد بیجا ضربه میخورند؛ ویران میشوند؛ سپس همچون سیمرغ خود را از میان خاکسترهای روحشان بهپرواز درمیآورند و پیروز میشوند. کتاب شیرویه نامدار نیز ما را در جریان زندگی شاهزادهای میگذارد که از قعر چاه به عرش سلطنت میرسد و معادلات جهان روزگار خود را برهم میزند. کتاب شیرویه نامدار یکی از داستانهای کهن فارسی است و میتواند برای تمام فارسیزبانان جالب باشد.
در بخشی از کتاب شیرویه نامدار میخوانیم
مرکب در غلتید اما قیس استادانه خود را به روى زمین گرفت. زلزله مرکب را به نزدیک او رسانید و از روى زین خم گردید که زنجیر کمرش را بگیرد. قیس دست انداخت عقب گردن او را گرفت و به قوت اسلام او را از خانه زین کند و بر زمین زد که نقش بست. بر سینه او نشست و پهلوى او را شکافت و سر او را مانند سر سگ برید و به طرف سپاه سرهنگ پرتاب کرد. اما چون لشکر روم زلزله را کشته دید به یکبار از چهار طرف رو به طرف قیس کردند. آن رستم شکوه از آن دریاى لشکر فکر نکرد، پیاده خود را بر قلب سپاه دشمن زد و مرکبى را گرفت و سوار گردید و تیغ بر ایشان نهاد که از طرف لشکر اسلام صباع پلنگپوش مانند دریاى پرجوش رو به میدان نهاد و خود را به لشکر روم زدند. از آن طرف بهرامها هر سه به یکبار با لشکر به میدان ریختند و جنگ درگرفت که از طرف کوهسار دو نقابدار با دو هزار سوار رسیدند و بر قلب سپاه زدند.
کورنگ چون دید که از جانب کوه دو نقابدار رسیدند او نیز با لشکر رو به میدان نهاد و از آن جانب فرخزاد و فرخداد و فرخبخت هر سه با لشکر جلو آنها را گرفتند. سرهنگ چون چنان دید دست چپ و راست را حرکت داد و تمامى سرداران به میدان ریختند. شیرویه خواست که مرکب را حرکت دهد شیرزاد جلو مرکب او را گرفت و گفت: «شما در زیر علم صاحبقرانى آرام بگیرید که این لشکر قابلیت این معنى ندارد که شما به میدان بروید.» و خود از مرکب به زیر آمد و چهار تنگ مرکب را کشید و با لشکر یمن رو به جانب میدان گذاشت و خود را بر قلب سپاه بىپایان زد.
در آن وقت چشم شیرزاد به بهرام زنجیرسر افتاد که آن ناپاک دودستى شمشیر مىزد و لشکر از پیش او گریزان مىشدند. شیرزاد نهیب داد به جانب او. بهرام رو گردانید و اژدها صولتى را به نظر درآورد که مریخ در فلک پنجم از بیم شمشیر او لرزان بود. تا بهرام رفت از جاى حرکت کند، شیرزاد تیغ را بر فرقش زد که مانند خیار تر به دو نیم شد و صداى احسناحسن از دوست و دشمن بلند شد. آن دو بهرام دیگر خود را رسانیدند و هر دو به یکبار بر شیرزاد حمله کردند.
فهرست مطالب کتاب
داستان بیرون آوردن شیرویه را از چاه خواجه اشرف یمنى تاجر
داستان رسیدن خواجه اشرف به شهر یمن
داستان رفتن درویشبچه در باغ و کشتن شیر را
رفتن شیرویه نامدار به میدان و دیدن سیمینعذار و عاشق شدن بر او
داستان رسیدن قرطاس به شام و خبر شدن سرهنگ
داستان رسیدن سرهنگ شامى به دور یمن و رفتن فیروز به شهر و آوردن مرکب اژدهاخوار را
داستان رسیدن حارث به مددکارى سرهنگ و کشته شدن او به دست نقابدار الماسپوش
داستان آمدن کورنگ ابن سرهنگ به یارى سرهنگ و شناختن منظر شاه نقابدار را
داستان رفتن قیس رماح در اردوى شیرزاد ابن ارچه و باقى
داستان جدال کردن قیس با کورنگ ابن سرهنگ
داستان رفتن شاهزاده به قصر سیمینعذار و گرفتار شدن طوفان به دست شاهزاده و کشتن او
شناختن جهانگیر نسب خود را و رفتن به یمن و کشتن رایض را
داستان رفتن شاهزاده جهانگیر به خلاصى پدر نامدار و خبر شدن پاسبانان و جدال کردن آنها و زخمدار شدن شاهزاده و از شهر بیرون رفتن شهریار
داستان خبردار شدن سرهنگ از نجات یافتن سلطان صاحبقران و شیرزاد و لشکر جمع نمودن
داستان رفتن صاحبقران با فیروز به دیدن سیمینعذار و خبردار شدن پاسبانان و جنگ نمودن در شهر و زخمدار شدن شیرویه
داستان رفتن دختران به مجلس ریحانه پرى و رسیدن سرافرازشاه، پدر ریحانه، و عاشق شدن به دختران و آمدن صاحبقران از عقب آنها
داستان نامه نوشتن سیمینعذار به صاحبقران و آمدن آن نامدار
داستان کشته شدن سرهنگ به دست جهاندار نامدار و عروسى کردن فرهنگ از براى مرزوق
داستان تعبیه کردن فرنگیان آیینههاى بلور و شکست خوردن لشکر اسلام و، در شب، شبیخون زدن لشکر اسلام بر کافران
داستان رسیدن صاحبقران به ولایت سراندیب و رفتن در قدمگاه حضرت آدم و نظر یافتن
داستان رسیدن صاحبقران به اردوى علاوه دیو برادر سرافرازشاه پرى و جدال کردن با سرافرازشاه پرى
داستان پیدا شدن ریحانه و رفتن سرافرازشاه نزد او و عروسى نمودن صاحبقران و دلاوران در چهارباغ حضرت سلیمان
داستان رفتن سلطان صاحبقران و دلاوران به هندوستان
رسیدن سلیمان ثانى به ملک روم
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب شیرویه نامدار |
نویسنده | علیرضا سیف الدینی |
ناشر چاپی | انتشارات ققنوس |
سال انتشار | ۱۳۹۴ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 464 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-311-604-0 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کهن فارسی |