معرفی و دانلود کتاب شب به خیر زامبی

معرفی کتاب شب به خیر زامبی

مراقب باشید که پشتِ درهایی بسته با قفل و زنجیر گیر نیفتید وگرنه آن شب، یک شب طولانی و ترسناک خواهد بود! جیمز پریلر در کتاب شب به خیر زامبی از سه دانش‌آموزی می‌گوید که در مدرسه‌ای سوت‌وکور حبس می‌شوند، درحالی‌که اشباح سرگردان در نزدیکی آن‌ها هستند!

درباره‌ی کتاب شب به خیر زامبی:

در یک غروب تاریک و مه‌آلود پاییزی، سه دانش‌آموز وارد یک دبستان سوت‌وکور می‌شوند، برای برداشتن چیزهایی که جا گذاشته‌اند: کتاب‌ها، تکالیف مدرسه و کفش‌های بسکتبال. آن‌ها با هم دوست نیستند، اما به‌طرز عجیبی همدیگر را به یاد می‌آورند. آن‌ها خیلی زود پشت درهایی که با قفل و زنجیر بسته شده، زندانی می‌شوند. در زیرزمین، سرایدار مرموز مدرسه منتظر آن‌هاست؛ نگهبان شب! و بیرون از آنجا، اشباح تاریکی در مِه حرکت می‌کنند. اشباحی که لحظه‌به‌لحظه به آن‌ها نزدیک و نزدیک‌تر می‌شوند...

جیمز پریلر (James Preller) در کتاب شب به خیر زامبی (Good Night, Zombie) از ما می‌خواهد بنشینیم و ارواح سردرگم بیرون را نادیده بگیریم، از ما می‌خواهد در سکوت به داستان او گوش دهیم. اما به ما هشدار می‌دهد که شب به خیر زامبی فقط یک داستان نیست، بلکه داستانی ترسناک است که بناست ستون فقرات ما را بلرزاند، پوستمان را سوزن‌سوزن کند، و قلبمان را به تپش بیندازد!

کتاب شب به خیر زامبی جلد سوم از مجموعه‌کتاب‌های «قصه‌های ترسناک» (Scary Tales) است که تابه‌حال شش جلد از آن منتشر شده است. یاکوپو برونو تصویرسازی این مجموعه را بر عهده داشته و با تصاویر خود، به جذابیت و هیجان این مجموعه افزوده است.

کتاب شب به خیر زامبی برای چه کسانی مناسب است؟

خواندن کتاب حاضر را به کودکان 7 تا 12 ساله‌ای که به‌دنبال هیجان‌اند پیشنهاد می‌کنیم.

با جیمز پریلر بیشتر آشنا شویم:

نویسنده‌ی آمریکایی کتاب حاضر شهرتش را مرهون نوشتن داستان‌های رازآلود و ترسناک برای کودکان است. جیمز پریلر تا کنون موفق شده افتخارات زیادی را برای کتاب‌های خود کسب کند که از جمله‌ی آن‌ها می‌توان به جایزه‌ی یالسا اشاره کرد.

از این نویسنده تا کنون چندین کتاب به فارسی برگردانده شده است که از میان آن‌ها می‌توان از «عروسک یک‌چشم»، «روح گربه و چند داستان کوتاه» و... نام برد.

در بخشی از کتاب شب به خیر زامبی می‌خوانیم:

اِزمی از ترس لرزید. کارتر به او نزدیک شد و بازویش را گرفت تا نیفتد.

آرنولد زیرلبی گفت: «بچه‌ها می‌دونین چیه؟ من دیگه یه لحظه هم نمی‌تونم این‌جا پیش این پیرمرد عجیب‌وغریب بمونم و...»

اما آقای وان در کلمپ او را ساکت کرد و گفت: «هیس! صبر کنین.»

چند لحظه بعد موتوربرق قراضه‌ی گوشه‌ی اتاق با سروصدای زیادی روشن شد و صدای گوش‌خراشِ تق‌وتوقش جای خود را به وزوزی ملایم داد. بعد روشنایی به اتاق برگشت اما هنوز همه‌جا نسبت به قبل کم‌نورتر بود. وان در کلمپ لبخندی زد و به دستگاهش اشاره کرد: «موتوربرقِ اضطراری من!» بدن نحیف و لاغرش را به میز تکیه داد و دستمالی جلوِ دهانش گرفت و سرفه کرد. دستمال از قطره‌های خون پُر شد.

اِزمی به پیرمرد التماس کرد: «خواهش می‌کنم! من باید برم خونه.»

وان در کلمپ با خونسردی جواب داد: «امشب نمی‌شه! خیلی خطرناکه.»

بچه‌ها به همدیگر نگاه کردند؛ با چشم‌هایی پُر از ترس و وحشت.

نگهبان شب همچنان داشت حرف می‌زد: «شما باید تا طلوع خورشید صبر کنین، این تنها راه نجاته.»

کارتر من‌من‌کنان جواب داد: «حتماً.» بعد هم زیرچشمی نگاهی به اِزمی و آرنولد انداخت و با سر به آن‌ها علامت داد. کارتر تندوسریع پرید و دسته‌کلید را از روی میز قاپ زد. همان‌طور روی نوک پا ایستاده بود؛ انگار برای عملیات آماده بود. «گوش کن پیرمرد. من این دسته‌کلید رو امشب ازت قرض می‌گیرم. چون ما حتماً امشب باید به خونه‌هامون برگردیم.»

پیرمرد از جایش تکان نخورد. با چشم‌هایی غمگین گفت: «کارتون عاقلانه نیست. اون‌ها همین الآن اون بیرون جمع شدن.»

کارتر رو کرد به اِزمی و آرنولد و گفت: «بچه‌ها بیاین دنبالم. من کاری به حرف‌های این پیرمرد ندارم.»

فهرست مطالب کتاب

1: ما این‌جا گیر افتادیم
2: خبری از اینترنت نیست
3: روشنایی می‌میرد
4: پیرمرد عجیبی به نام وان در کلمپ
5: سایه‌هایی در مه
6: صورت ترسناک پشت پنجره
7: کارتر می‌خواهد دوستانش را نجات بدهد
8: و آن اتفاق وحشتناک
9: زامبی‌ها دارند می‌آیند
10: مُرده‌های متحرک
11: زامبی‌ها دوباره برمی‌گردند
12: و آن‌ها آمدند
13: خورشید طلوع می‌کند
14: شبی که فراموش نشد