معرفی و دانلود رایگان کتاب رذل شریف (جیران جورجیانا): جلد اول

معرفی کتاب رذل شریف (جیران جورجیانا): جلد اول

کتاب رذل شریف (جیران جورجیانا) نوشته‌ی نیلوفر میرزاخانی، مجلد اول از رمانی معاصر است که به روایت ماجرای زندگی دختری به‌نام جیران جورجیانا والتس می‌پردازد. جیران دختری‌ست زاده از پدری اشراف‌زاده و انگلیسی و مادری با نسب ایرانی. پس از ترک سرزمین مادری و رفتن به انگلستان، ماجراهایی برای این دختر پیش می‌آید که خواندنشان خالی از لطف نیست.

درباره‌ی کتاب رذل شریف (جیران جورجیانا)

داستان و رمان همواره جایگاه ویژه‌ای در ادبیات کشورمان داشته‌اند و طی پنجاه سال اخیر نویسندگان جوانی به جامعه‌ی ادبی‌مان اضافه شده‌اند که با قلم ساده و روان خود خوانندگان بسیاری را مشتاق روایت‌های جذاب خود کرده‌اند. کتاب رذل شریف (جیران جورجیانا) به‌قلم نیلوفر میرزاخانی نیز یکی از رمان‌های معاصر ایرانی‌ست که به داستان زندگی دختر جوانی به‌نام جیران می‌پردازد. جیران دختری باهوش و زیرک، کمی لجباز و بسیار کم‌تجربه است. او زاده‌ی مادری ایرانی به‌نام شادی و پدری انگلیسی به‌نام رابرت است. جیران در نوجوانی ایارن را ترک می‌کند و به‌خواست پدرش به انگلستان می‌رود تا تحت‌نظر قیمی که برایش تعیین شده، تکلیف اموال و ارثیه‌ی خود را مشخص کند. اما با مرگ ناگهانی آن قیم، مسیر جدیدی پیش پایش قرار می‌گیرد.

کتاب رذل شریف (جورجیانا جیران) اولین مجلد از داستان این دختر جوان است که در سرزمین پدری خود با ماجراهایی جالب و خواندنی روبه‌رو می‌شود. نیلوفر میرزاخانی با توصیف برخورد جالب جیران و کنت آنتونی آدامز جوان و عشقی که در آینده میان آن‌ها شکل می‌گیرد، خواننده را به دنبال‌کردن داستان وا می‌دارد.

انتشارات نارون دانش کتاب رذل شریف (جیران جورجیانا) را منتشر کرده و در اختیار علاقه‌مندان قرار داده است.

کتاب رذل شریف (جیران جورجیانا) برای چه کسانی مناسب است؟

اگر شما هم طرفدار رمان‌های عاشقانه‌ی معاصر هستید، این کتاب برای شماست.

در بخشی از کتاب رذل شریف (جیران جورجیانا): جلد اول می‌خوانیم

میرزا مرد خوبی بود همه او را می‌شناختند. ثروتمند، دنیادیده، خوش‌تیپ و قیافه و عاشق همسرش. حتی تابه‌حال او را به فرانسه نیز برده بود چیزی محال در آن زمان که فقط اشراف و اعیان و یا حتی خوده شاه برای بیماری و مرض خاصی به خارج از کشور می‌رفتند. اما نه، او ثروتش را خرج سفر می‌کرد می‌گفت آدم باید تا می‌تونه سفر کنه و تجربه کسب کنه بااینکه باوجود از بین رفتن پسرانش سر زایمان خیلی راحت می‌توانست دوباره ازدواج کند و صاحب فرزندی بشود اما نه، مریم خانوم برایش تک بود همیشه تک بود تنها می‌خواست از عشقش فرزندی داشته باشد که حالا داشت. همه می‌گفتند او را جادو و جنبل کردند اما نه، کسانی‌که او را خوب می‌شناختند از ذات پاک و درستش آگاه بودند. او همیشه اینگونه بود و از کودکی عاشق مریم، اما روزگار همیشه بر وقف مراد نیست، حتی برای مرد خوبی مثل او، چراکه مریمش را در آستانه‌ی تولد چهارسالگی شادی از دست داد.

بعدازآن منزوی شد. هنوز هم مهربان بود اما چیزی ته دلش خالی شد بود، چیزی که دیگر پر نمی‌شد. پای سفرش بسته شد. بااینکه راحت‌تر می‌توانست به مسافرت برود و حتی سرمایه‌ی بیشتری نسبت به گذشته داشت اما می‌گفت بدون مریم هرگز و بعد لبخند حزن‌انگیزی می‌زد و به شادی که در حال گلدوزی بود چشم می‌دوخت. شادی با آن سن کم چه استعدادهایی که نداشت. زیبا و چشم ابرو مشکی با لپ‌هایی که همیشه گل‌انداخته بودند. از دست دایه‌اش به بهانه‌های مختلف فرار می‌کرد. به‌تدریج خواستگارهایی داشت. با آنکه کوچک بود اما چه کسی نمی‌خواست با تنها دختر میرزا حسن دوله که تنها وارث او نیز حساب می‌شد وصلت کند. دایه‌اش که گاهی اوقات از دنبال کردن او و ترغیبش به گلدوزی و... خسته می‌شد رو به میرزا حسن می‌گفت:

- آقا خواهشاً این دخترو شوهر بدید. دیگه وقتشه، چیزی کم نداره.