معرفی و دانلود کتاب دهکده خاک بر سر
برای دانلود قانونی کتاب دهکده خاک بر سر و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب دهکده خاک بر سر
کتاب دهکده خاک بر سر که با لحنی طنز درآمیخته شده، خاطرات سفر هجده ماهه به لوزان فائضه غفارحدادی را همراه با فرزند 4 ساله و جنین در شکمش روایت میکند.
طنز این کتاب به قدری در همه جای آن دیده میشود که حتی قسمتهایی که شما انتظار شوخی و لبخندی ندارید باز هم با طنزی دلنشین روبهرو میشوید و لبتان به خنده باز میشود.
غفار حدادی تلاش کرده در کتاب خود صادقانه دقیقاً آن چیزی را که اتفاق افتاده بازگو کند و موارد اضافه دیگر را به روزنوشتهای خود اضافه نکند. به طور مثال اگر از چیزی آگاهی نداشته، صریح به آن اعتراف کرده و حسی که در لحظه حادثه داشته را بیان میکند. از همین رو شما احساس نمیکنید که راوی چیزی را از شما پنهان کرده است.
راوی که مدام در پی یافتن جوابهای قانع کننده برای پرسشهای ذهنیاش میگردد، وقتی به بهانه مهدکودک فرزندش و یادگیری زبان، وارد مرکز زنان شهر لوزان میشود، به یک کنشگر فعال اجتماعی بدل میگردد.
فائضه غفارحدادی در مقدمهای که برای کتابش نوشته این نکته را بیان کرده که: «اسم این کتاب را سفرنامه نمیگذارم. چرا که به آن نیت نوشته نشده و شبیه سفرنامههای رایج هم نیست که شاید پیش از این خواندهاید. اینها در واقع ادامه همان روزنوشتهایی هستند که از زمان دبیرستان برای دل خودم مینوشتم. همه احساسات، عواطف، مشاهدات و نتیجهگیریهای این کتاب را بعد از شش – هفت سال که از نوشتنشان گذشته، به تلنگر یکی از اساتید دنیای ادبیات به قضاوت همگانی میگذارم.»
در بخشی از کتاب دهکده خاک بر سر میخوانیم:
نتوانستم خبر نینی را به خانوادهها بدهم. چند روز اول فرصت مناسب پیش نیامد و بعدش هم تصمیمی برای گفتن نداشتم. یک هفته پیش سرمای شدیدی خوردم. نمیدانم شاید هم آنفولانزا بود. بهخاطر نینی قرص نخوردم و طولانی شد. آنقدر نگرانی و مراقبت و نظرات مختلف دریافت کردم که خودم هم استرس گرفتم که چرا خوب نمیشوم. فکر کردم شاید این چند روز با فاششدن خبر بارداری خیلی لوسم کنند و خوشبهحالم بشود ولی در بازگشت دچار مشکل میشوم. چرا که همین دُز مهربانی را با دلتنگی غربت و دلنگرانی چگونگی امور پزشکی و مراقبتی ترکیب و به من منتقل خواهند کرد. آنوقت هم من آرامشم را از دست میدهم و هم آرامش اینها از دستشان میرود. پس فعلاً نفهمند بهتر است. جالب است که کسی شک هم نکرده است که چرا بلوزهای گشاد میپوشم و قرص نمیخورم و خانه هر کسی مهمانی نمیروم و این قبیل ادا و اطوارها.
قرار شد چند روزی مشهد هم برویم. چقدر ذوق دارم زودتر برسم بابالرضا و همان جا دم در بگویم: یا غریبالغربا! پیش از این نمیدانستم غریبی چه امتحان غریبی است. خدا کند که حاصلش برای من هم مثل شما قرب بیشتر باشد.
فهرست مطالب کتاب
مقدمه
چطور همه چیز الکیالکی واقعی میشود...
آمادگی کامل یعنی...
آفتابه یادتون نره
و جمعی از اعضای فامیل
و جمع دیگری از فامیل
خسته شدیم از بس ساکها را روی ترازو گذاشتیم و برداشتیم
وقتی همه بلندگوهای فرودگاه اسم تو را صدا میزنند...
خورشیدِ تنبل به هواپیمای ما نرسید...
آموزش احکام به مهمانداران اروپایی
«کشور سوئیس را تعریف کنید.»
پریدیم و دویدیم، به خونهمون رسیدیم
خانه که نه... همان سوئیت
سردرگمی در سوپرمارکتی در طبقه سوم خیابان
اولین جمعه، اولین یکشنبه
من کجا هستم؟
من و آلیس در سرزمین عجائب
انتظارات بجای علیرضا از زبان
مسافرت اجباری یا انتخابی؟
باغ بالشها در کتابخانه دانشگاه
کسی که بلد بود ایرانی حرف بزند...
مراسم لباس شوران
بیرونی و اندرونی یک قصابی
اندر مصائب گرفتن کارت اقامت قسمت اول
اندر مصائب گرفتن کارت اقامت قسمت دوم
جنگل بالای سر
شعب ابیطالب یا زندان خانگی
اوشی، ساحلی که بر دماغهاش داستانی هزار ساله داشت!
در هر گوشۀ دنجی ممکن است یک ایرانی نشسته باشد!
بیدارو و درمان در جزیره دورافتاده
راز زنبیل قرمز مادربزرگ در دست پزشک دهکده
بیمهای به نفع والدین بچههای دست و پاچلفتی
دهکده خاک بر سر
بچههای کوه آلپ در سرعینِ سوئیس
لطفاً تقاضای دست دادن نفرمایید! حتی شما آقای عزیز
ادامه مشکلات ناهار آن روز یا به عبارتی «گوزن و ماهی و هشتپا و اسپاگتی»
در آستانۀ محرم علیرضا بیکار ننشسته است
کوچه جادویی
تنقلات روحی
و بالاخره اولین دوستان ایرانی ما
آیا در روزی که دستفروشها گم شدهاند، کتدرال را پیدا خواهم کرد؟
شنیدهها و ناشنیدهها، نوشتهها و نانوشتهها
در خصوص پیدا کردن خانه در اینجا
جایی برای عکاسان آماتور
این سفیدهای مرموز
ویارِ مهمان
مهمان همیشه برکت میآورد، حتی در دل کویر
شادروان، جنت مکان، رئیس کمیته ملی المپیک
اندر مصائب گرفتن کارت اقامت قسمت سوم
کاش میشد چند ماه دیگر هم دنبال خانه بگردیم
روابطی که در عرض چهل دقیقه فقط بین ایرانیان میتواند شکل بگیرد
خدا در سوئیس هم با وسیلهای به نام پارتی کار بندگانش را راه میاندازد
پیشبینی آبوهوا و نقش آن در میزان اینترنت خون
دلت برای چه چیز ایران تنگ شده است؟
لوزان یا ژنو، مسئله این است!
کشف یک ضرورت پر دردسر
صرفهجویی در مصرف انرژی و نمک و ماسه
در مسیر پیشرفت زبانی
همواره دست از پا درازتر اما همچنان سمج و پرانرژی
شربت سرفه کودکان نطق من را هم باز کرد
نمیشود مسیو اسمیت وسایلش را نبرد؟
کفشهای آهنیام کو؟
حق دارند دو سه سال در انتظار مهدهای دولتی بمانند
اتصالی در جریان آبوهوا
کسی را میشناسم که به شوخی هم اگر یادش کنی، یادت میکند.
پیدا شدن مهدکودک به کمک گزینه مورد اورژانسی!
فرشتۀ امداد غیبی
چقدر هنوز غریب است
کوفتگی زبانی
دو آموزشگاه مشابه، دو منشی متفاوت
شلهزرد نذری و نظافتچیهای ساختمان
با یک ماه اجارهخانه چه کارها که نمیشود کرد
خدایا کی این ده روز تمام میشود؟
جای خوبی به نام «مرکز زنان»
اثاثکشی با اتوبوس شرکت واحد
هدیه کریسمس
از هنرهای بیشمار ایرانیان
چادر و دستشویی و آبسردکن و شیشههای مزاحم
بازگشت از قبیله آدمخوارها
تأثیر رازداری در آرامش بارداری
بازگشت از خانه به خانه
زندهباد ایرانایر!
اگر جا بمانیم تا زوریخ باید برویم
نوعدوستی روی پیشانی ایرانیها نوشته شده است
روز یلدا
استانداردهای بهخصوص یک خانه ایرانی
شبِ اولِ...
بیپرده و از نور به دور
کشف یک بازار کار جدید برای وانتیهای میدان حسنآباد
دیوار فروشی رفتهاید؟
در کشورهای پیشرفته همهچیز در جهت تقویت هوش شهروندان است
مهدکودک یا سینما یا سازمان ملل؟
اوج گرفتن فیلم سینماییِ مهدکودک
اینجا همهچیزش با کشورهای دیگر فرق میکند
زبان زنده مادری
صفی که برای طلا خریدن نبود
مرام آشنایی
تلفن، سلام!
تلویزیون، خداحافظ
و یک مسلمان دیگر
تماس با کابینت دکتر سراج
ده نفری که دوست دارند اسمم را عوض کنم
لوزان که خیلی بچه دوست دارد
دغدغه فیلمسازان سوئیسی
چرا باید رمز عبور یک کلمه انگلیسی باشد
دیگر در تله هیچ فروشگاهی نخواهم افتاد
نسترن را خدا فرستاده است
آموزش آکادمیک فضولی
پستچی بیعرضه بود یا لپتاپ از ما فراری؟
تا حالا شده با صندلیهای خانهتان به مهمانی بروید؟
نکند پسرم فارسی را مثل آدمآهنیها حرف بزند؟
خانم مارپل هم اگر بود، بدون زبان به نتیجه نمیرسید
پردیس دانشگاه تهران در لوزان
اطلاعات سرشار غیرمسلمانها درباره حجاب
کجاست منزل ایرانیان شهرآشوب
کمک به هموطن هزینههایی هم دارد
خیلی مانده که به ایران برسند
خبرنگار اعزامی از جهان به شنبهبازارِ لوزان
مسافرت اجباری یا انتخابیِ سه
لطفاً رفتار دکتر ژاکت را با پزشکان بیمارستانهای دولتی ما مقایسه کنید
همچنان به مقایسه ادامه دهید
بوی عید و بوی تافتون
چگونه میتوانید دوباره سال قبل را آغاز کنید
نحوه جذب شاگرد برای کلاسهای رایگان
طعم جادویی شیربرنجِ فغفور
در دنیا شوهرانی وجود دارند که به کلاس آمادگی زایمان میروند
تنها مهمانان نوروزی
حمام خیابانی
زندگی بدون ماشین، تهران، لوزان
یک سیزده به درِ به یادماندنی
بدون شرح
هر روز چی کجا ارزانتر است
درسهای مهمِ کلاسهای الکی
تابستان در بهار
آخرش نفهمیدیم تخممرغ و خرگوش چه ربطی به هم دارند؟
مشکلات فروشگاهی و همفکری با همکاران بینالمللی
درود بر کاشفِ پیفپافِ خامه
زن و شوهر باید زبان همدیگر را بفهمند
فضولی از نزدیک
تأثیر تحریم ایران بر لیست خرید امروز
هدیه برای معلم کلاس اول
لعنت به همه مرزها و فاصلهها و ویزاها
برگشتنی با یک کالسکه خالی علامت سؤال همه شده بودیم
انتخاب اسم پسرک در اتوبوس
پارکگردی را از مردم ایران یاد بگیرید
حل خردهحسابهای بینالمللی در زنگ تفریح
کارناوال لوزان
موسیقی و الفبای چینی و کتابخانه ملل و مردکِ مست
پسرم، آسانسور!
تأثیر جهانبینی در جملهبندی
هر لباسی که بپوشی به اردیبهشت میآید
امتحانی در کار نبود، کسی هم اعتراضی نداشت
دعوتنامه رسمی
وقتی که مدرسه خودش شاگردهایش را انتخاب میکند.
دروغ چرا؟ دلم برایشان تنگ میشود...
همسایهها یاری کنید...
دلمه و لواش و شهر دوچرخهها
روز اختراع آسانسور
او در باران آمد
بیمارستان و چند نکته
مامایی مثل مامان
هفتهای که قرار بود بدترین هفتۀ این روزهایم باشد، ولی نبود!
شاگردی که تا جلسۀ آخر معلمش را ندیده بود
کاش هلیکوپتر داشتیم
دوباره من و مادرم و تولدم
اینجا آدمها 27 سالگی بالغ میشوند
مشکلی به نام واکسن
پدر، عشق، نوه و اصرارهای پیدرپی
این کابینهای قرمز زبان نفهم
شهر در دست بیگانگان
حد و حدود رعایت قانون چقدر باید باشدِ یک!
یعنی ما فردا میرویم ایران؟
حد و حدود رعایت قانون چقدر باید باشدِ دو.
قانون، قانون است. هرچند من درست بگویم.
یعنی کندن از زادگاه اینقدر سخت است؟
بفرمایید ایران با مخلفات اضافه
شهری که از جایش جم نمیخورد
روز اول مدرسه، بچه بیخیال، مادر گریان
اسمهایی که روزی جهان را عاشق خود خواهند کرد...
بعضی وقتها نمیتوانم مقایسه نکنم. چه کنم؟
کاش میتوانستم آن نفر سوم باشم
نمیدانم معلم من است یا علیرضا؟
ورود هرگونه عزرائیل ممنوع!
در ازای تحویل پولمان میتوانید به برنامه ماه عسل دعوت شوید
شهرهای کوچک، امکانات زیاد، نمایشگاههای گران
نامهای از طرف نهاد روانشناسی اجتماعی
دو واحد اخلاق عملی در صف صندوق فروشگاه میگرو
یک سال گذشت
فرمهایی که تویشان عاطفه موج میزند
اینجا هنوز کار شب آخری اختراع نشده است
از آب و گل درآمدیم و پاییز شد
به شهرت رسیدهام
عذرخواهی از مسجدکی که روبهروی کختیه بود
احترام به خواننده در حد بندسلیگا
شکایت از سازمان جهانی آفتابه دزدان
یازدهِ یازدهِ یازده
نه به آن قحطی مهمان و نه به این مهمان ناخوانده
قاشق تو بیار، سوپ ببر!
نقش ما در قطع روابط دیپلماتیک و برعکس
قلعه هزار اردک و شنیسلِ حلال و حجّ بینوبت
به یک زوج ایرانی جهت اهدای خانه و زندگی نیازمندیم
آیین خداحافظی با وسایل خانه
مشتریهای اینترنتی، مشتریهای تلفنی
غربت در غربت
هیئت ایرانیهای مقیم لوزان
دختر مینیژوپ پوشی که به احساس ما عادت نداشت
شرکتی ایرانی با آبدارچی سوئیسی
تا حالا هیچ معلمی اینطور دعوایم نکرده بود...
تمرین مردن است یک جور
برای آخرین بار
سفرنامههای اختیاریِ سفرهای اجباری
"پاریس، شهری که از آن هیچ نمیدانستم"
روی زمینِ پاریس
زیرِ زمینِ پاریس
زمان در پاریس
زبان در پاریس
سِن در پاریس
بامِ پاریس
خیابان بِرند
پاریس، شهر موزهها و کافه ها
لوور، پایتخت پاریس
خداحافظی
درگیریهای فی مابین ما و بارسلونا
انتخاب
تکنولوژی
آپارتمان توریستی
رامبلا
یک نفر، یک شهر
مترو
خواندن رمانی که عمر نویسنده کفاف تمام کردنش را نداده است
طبیعتِ دربند
صدای بهشت
این نقشههای دوبعدی
رزق آخر
مهربانتر از شمر
زیر اشکهای بارسلونا
کشف یک ژن جدید در میان مردمان رُم
سفر به اعماق زمان
باغ- موزه، شهر- موزه و... کشور- موزه!
حیف از آن سی یورو
و اما هتل
حقوق بشر
وقتی که تیبر زبان باز کند
بازار مکارۀ شام
سنت پیتر در مشت خداست
به دنبال حمید معصومی نژاد
رم با اسبهای وحشیاش برای بدرقه آمده بود
برلینِ با زیرشلواری یا کت شلوار؟
این هر سه قطار
برج میلادِ برلین
برلین، یک دور از بالا
اتوبوس 100
دروازۀ برندن بورگ
موزۀ هولوکاست
عادات بد و خوب
ارتباط برلین و زیستشناسی
کوچک ولی بزرگ
میدان الکساندر پلاتز
تصاویر
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب دهکده خاک بر سر |
نویسنده | فائضه غفار حدادی |
ناشر چاپی | انتشارات سوره مهر |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 408 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-03-3184-9 |
موضوع کتاب | کتابهای سفرنامه |
سلام،
در کل کتاب خوبی بود و بابت زحماتِ نویسنده در نگارشِ آن تشکر میکنم.
کلأ با خواندن چنین کتبی، (اگر منصفانه و بدون تعصب نگاشته شود) میتوان تا حدود زیادی پی به فرهنگ، اقتصاد، اقلیم، نحوه کشور داری، حاکمیت قانون و خیلی مسائل دیگرِ کشورهای جهان برد.
نحوه نگارشِ کتاب مناسب و روان بیان شده است.
اما ایکاش نام کتاب عنوان دیگری انتخاب میشد.
برداشت من از نام کتاب اینست، یا مکان اقامتِ نویسنده منطقهای کویری و بیابانی بوده که مدام بر روی ساکنین آن جا گرد و خاک میریخته است، (شبیه شهرِ زابلِ خودمان)
یا اینکه محل اسکان، یک منطقه پایین شهر و بدور از هر گونه امکاناتِ مناسب بوده که بواسطه سختیهای فراوان، تعبیرِ خاک بر سر برای آن به کار رفته است!
میشد نامهای زیر را برای کتاب انتخاب کرد:
تجربهای گرانبها از قلب اروپا،
یکسال زندگی دانشجویی در اروپا،
سفر به یاد ماندنی به قاره سبز،
ببخشید