معرفی و دانلود کتاب دری با نور نارنجی

معرفی کتاب دری با نور نارنجی

پرسه در دنیای خیال و ماجراجویی. دیوید بلیز در کتاب دری با نور نارنجی روایتی خیال‌انگیز، پرهیجان و اکشن را برایتان تعریف می‌کند که سرشار از ماجراجویی است. جیک، قهرمان داستان، با گروه جدیدی از هم‌سن‌وسالانش در مدرسه دوست می‌شود. یک دوستی که در نتیجه‌ی آن ماجراهایی عجیب را برای همه‌ی آن‌ها رقم می‌زند.

درباره‌ی کتاب دری با نور نارنجی

اگر در مدرسه یک بچه‌ی معمولی هستید و دوست دارید با گروه بچه‌باحال‌ها دوست و همراه شوید، بهتر است ابتدا ماجرای جذاب جیک را بخوانید. جیک، قهرمان کتاب دری با نور نارنجی (Epic Kids) یک پسربچه‌ی معمولی است که در مدرسه با بچه‌هایی عادی مانند خودش نشست‌وبرخاست می‌کند؛ اما روزی که موقع ناهار، یکی از اعضای گروه بچه‌باحال‌ها از او می‌خواهد که همراه با آن‌ها غذا بخورد، همه‌چیز در زندگی جیک دگرگون می‌شود...

جیک هیجان‌زده و خوشحال از این پیشنهاد، دعوت آن‌ها را قبول می‌کند و به دنیایی متفاوت از جهان معمولی خودش وارد می‌شود. از لحظه‌ای که قهرمان کتاب دری با نور نارنجی،به گروه بچه‌باحال‌ها دعوت می‌شود، تا انتهای شب آن‌قدر ماجراهای عجیب‌وغریب و باورنکردنی برای او رخ می‌دهد که قبلاً هیچ‌گاه تصورش را نمی‌کرد.

به‌مرورِ زمان جیک متوجه می‌شود که نیروهای خارق‌العاده‌ای درون خود دارد که یکی از آن‌ها قدرت سفر در زمان است. او تلاش می‌کند که با استفاده از این نیروی ویژه، هر طور شده دوستان جدیدش را ایمن نگه دارد؛ اما اینکه آیا او موفق می‌شود یا در دل اتفاقات خطرناک‌تر و عجیب‌تر قرار می‌گیرد را باید در ادامه‌ی داستان بخوانید.

دیوید بلیز (David Blaze) در کتاب دری با نور نارنجی دست به خلق روایتی خیال‌انگیز و اکشن با درون‌مایه‌های طنز زده است که در عین ماجراجویی، قدرت شجاعت، تلاش و دوستی را به‌ تصویر می‌کشد. خواندن داستانِ تبدیل شدن جیکِ معمولی به جیکِ غیرمعمولی و تغییرات درونی و شخصیتی او، تجربه‌ی دلنشینی است که می‌تواند هر نوجوانی را به سمت خودش جذب کند. دیوید بلیز در این رمان توانسته هرآنچه را که یک نوجوان برای ورود به دنیای تخیل نیاز دارد فراهم کند و در این کار بسیار موفق ظاهر شده است. داستان تغییراتِ روحی جیک، شجاعت و جسارت او برای خوانندگانش بسیار الهام‌بخش خواهد بود.

این رمان خواندنی با ترجمه‌ی روان نگین خوش‌دامن و به‌ همت نشر پرتقال، ناشر تخصصی کتاب‌های کودک و نوجوان، به بازار چاپ و نشر عرضه شده است. شما می‌توانید همین حالا این کتاب را از وب‌سایت و اپلیکیشن کتابراه تهیه کنید.

نکوداشت‌های کتاب دری با نور نارنجی

• در کتاب دری با نور نارنجی، همه‌چیز درست و عالی اتفاق می‌افتد. (دیوید آلن)

• من این کتاب را همراه با پسر کلاس چهارمم خواندم و هر دو دوستش داشتیم! (مخاطب آمازون)

• رمانی پرسرعت و اکشن که ترکیبی از داستان‌های علمی-تخیلی، فانتزی و حماسی است. (جک مگنوس)

• یک اثر خواندنی زیبا برای نوجوانان و والدین آن‌ها. داستانی اکشن که با لایه‌های طنز پیوند خورده و شخصیت اول آن را در مسیر قهرمان شدن قرار می‌دهد. (Liz Konkel)

• کتاب دری با نور نارنجی یک ایده‌ی جذاب با پیچ‌و‌تاب‌های عالی و هیجان‌انگیز است. کتابی واقعاً لذت بخش که با مضامین مثبتی مانند شجاعت و پیوندهای خانوادگی گره خورده است. (Lit Amri)

کتاب دری با نور نارنجی برای چه کسانی مناسب است؟

خواندن این کتاب جذاب، هیجان‌انگیز و ماجراجویانه برای همه‌ی نوجوانان علاقه‌مند به داستان‌ها و رمان‌های فانتزی جذاب خواهد بود. اگر دوست دارید همراه با کتاب به دنیایی خیالی سفر کنید و با قهرمانان آن همراه شوید، این رمان را بخوانید.

با دیوید بلیز بیشتر آشنا شویم

دیوید بلیز، خالق کتاب‌های کودک و نوجوان و روایت‌های هیجان‌انگیز و ماندگاری است که هرکسی را به خودش جذب می‌کند. او در اورلاندلی فلوریدا زندگی می‌کند و به خلق کتاب‌هایی کودکانه‌ای می‌پردازد که بسیار سرگرم‌کننده، ساده و صادقانه و البته بسبار خنده‌دار هستند.

از دیگر آثار این نویسنده می‌توان به کتاب‌ «بچه‌های حماسی و فروزن 2: رمان‌سازی دلوکس جونیور» اشاره کرد.

در بخشی از کتاب دری با نور نارنجی می‌خوانیم

آن‌ها که اصلاً شماره تلفنم را نگرفته بودند، من هم بهشان نگفته بودم کجا زندگی می‌کنم. کاغذ را مچاله کردم و انداختمش آن‌سمت اتاق. هیچ راه ارتباطی با آماندا، داریل یا تونی نداشتم، برای همین ظاهراً باید چهار ساعتی همان‌جا می‌نشستم و بعدش می‌رفتم دکتر، بی‌آنکه حتی مریض باشم. منصفانه نبود! دوباره بوق همان ماشینی که بیدارم کرده بود درآمد، اما این دفعه بلندتر بود. بلند شدم و پرده‌ی اتاقم را زدم کنار تا ببینم کی انگشت‌هایش را چسبانده روی فرمان ماشین. وقتی آماندا را دیدم که به چیزی شبیه یک فورد موستانگ کلاسیک قرمز روشنِ دهه‌ی پنجاه یا شصت تکیه داده، لبخندی زدم و سرم را خاراندم. چقدر عالی! از کجا فهمید اینجا زندگی می‌کنم؟ برایم لبخند زد و دست تکان داد تا بروم پیشش. داریل با رویی عبوس روی صندلی کمک‌راننده نشسته بود. تونی پشت فرمان بود، بهم خوشامد می‌گفت و پشت سر هم بوق ماشین را فشار می‌داد.

انگشتم را برایشان بردم بالا یعنی یک دقیقه‌ی دیگر بهشان می‌پیوندم، بعد هول‌هولکی لباس تنم کردم، مسواک زدم و زیربغلم هم خوشبوکننده زدم. نمی‌دانستم چطوری پیدایم کرده بودند، برایم هم مهم نبود. از اینکه قرار بود برای یک روز جزئی از دارودسته‌شان باشم و بیشتر بشناسمشان خیلی هیجان‌زده بودم! بیست‌دلاری را از روی تختم قاپیدم و دویدم سمتِ در. موقعِ قفل کردنِ در، لحظه‌ای مکث کردم. شک داشتم که کارم اشتباه است یا نه؟ خب، می‌دانستم کار درستی انجام نمی‌دهم. هنوز فرصت داشتم آن کسی باشم که همه‌ی بزرگ‌ترها توقع داشتند. کافی بود برگردم داخل، وقتی مامانم برگشت خانه راستش را بگویم، تنبیه شوم و بعد به مدرسه‌ای در خارج از کشور تبعیدم کنند.

فهرست مطالب کتاب

یک. سینی غذایم بال دارد
دو. بازیِ وسطی با یک جگوار
سه. دری با نور نارنجی
چهار. دوستانم ناپدید شده‌اند
پنج. سیب گندیده میمون فاسد
شش. بچه‌تمساح‌ها عاشق هات‌داگ‌اند
هفت. دهان دایناسورها بو می‌دهد
هشت. همه‌چیز با عقل جور درمی‌آید (نه واقعاً)
نُه. یک آدم‌فضایی زشت‌رو و زشت‌سیرت
ده. حالا همه‌چیز با عقل جور درمی‌آید (یک‌جورهایی)
یازده. یک سفینه و یک راه خروج
سخن آخر. پاینده باد آماگراندوس!
توصیه‌ی خارق‌العاده‌ی من به شما
یادداشتی برای تمام بچه‌ها و پدر و مادرها
درباره‌ی نویسنده