معرفی و دانلود کتاب دربار درخشان - کتاب اول

معرفی کتاب دربار درخشان - کتاب اول

فرصتی استثنایی برای دختران زیبا! انجمن دربار درخشان، دختران جوان را به قاره‌ای جدید می‌برد تا به مردان ثروتمند بپیوندند. در این میان، یک کنتس زیبا راهی قاره می‌شود و داستان کتاب دربار درخشان - کتاب اول را رقم می‌زند. ریچل مید این داستان عاشقانه و فانتزی را به رشته‌ی تحریر درآورده و عنوان پرفروش‌ترین کتاب نیویورک تایمز را نیز از آن خود کرده است.

درباره‌ی کتاب دربار درخشان - کتاب اول

یک قاره‌ی جدید به نام آدوریا کشف شده که قرار است رویای زندگی تازه با شوهری ثروتمند را برای دختران جوان فقیر به تحقق برساند. ثروت و شکوه و رفاه می‌تواند هر کسی را وسوسه کند که از زندگی فعلی‌اش دست بکشد و دل به دریا بزند. اما حتی اگر این دریا انتهایی هم داشته باشد، از کجا معلوم که به ساحل امنی برسد؟ کتاب دربار درخشان - کتاب اول (The Glittering Court) اثری از ریچل مید (Richelle Mead) داستان پرفراز و نشیب و تخیلی همین دخترهاست، البته در فضای متفاوت یک قاره‌ی جدید و مجلل که برای رسیدن به آن باید به دربار درخشان پیوست.

دربار درخشان انجمنی است که دختران زیبا را انتخاب می‌کند، تعلیم می‌دهد و به قاره‌ی جدیدِ آن سوی آب‌ها می‌فرستد. قاره‌ی جدید، آدوریا، یک مستعمره‌ی تازه کشف‌شده، قرار است یک زندگی تازه در آن جریان بیابد. یک زندگی تازه و البته نه لزوما سعادتمند! ‌هرچند دربار درخشان وعده‌ی سعادت را به دختران بیچاره می‌دهد و تضمین می‌کند که در قاره‌ی جدید با یک مرد ثروتمند ازدواج می‌کنند و به اوج رفاه و آرامش می‌رسند. کنتس، شخصیت اصلی کتاب دربار درخشان - کتاب اول، ‌یکی از همین دخترهاست. او دختر یک خانواده‌ی اشرافی اهل آسفرید است که پدر و مادرش را از دست می‌دهد و کنار مادربزرگش بزرگ می‌شود. ثروت اشرافی خانواده‌ی کنتس در طی سال‌ها رو به پایان می‌گذارد و مادربزرگ برای حفظ موقعیت اجتماعی به او اصرار می‌کند که به ازدواج پسرعموی ثروتمندش تن بدهد. همان‌طورکه حدس می‌زنید، کنتس علاقه‌ای به این کار ندارد و به دنبال راهی برای خلاصی از این مخمصه است. چه راهی ساده‌تر و البته وسوسه‌انگیزتر از پیوستن به دربار درخشان؟ او همین راه را انتخاب می‌کند و قدم به ماجراهایی می‌گذارد که پیشتر حتی در خواب هم نمی‌دیده.

کنتس یا آدلاید که دختر نازپرورده و نازک‌دل یک خانواده‌ی بااصل و نصب است، در این مسیر فراز و نشیب‌های بسیاری را پشت سر می‌گذارد و تحولات شخصیتی بزرگی را تجربه می‌کند. او از حصار امن طبقه‌ی خانوادگی‌اش بیرون می‌زند و با واقعیاتی روبه‌رو می‌شود که هزاران سد بر سر راه دختران جوان فقیر می‌گذارند. از طرفی، ریچل مید از پشت‌ پرده‌ی زرق و برق آدوریا می‌گوید و با شرح تناقض‌هایی که میان تصاویر خیال‌انگیز آن با واقعیات وجود دارد، وجوهی سیاسی و اجتماعی به رمان می‌بخشد. ناگفته نماند که در این مسیر پر از دشواری، عشق هم به سراغ آدلاید می‌آید و داستانی عاشقانه رقم می‌خورد؛ داستانی عاشقانه و بسیار خطرناک!

همان‌طورکه از نام کتاب دربار درخشان - کتاب اول بر می‌آید، همه چیز در این اثر درخشان است؛ لباس‌های زیبا، مکان‌های باشکوه و پر از تجملات فضای کتاب را پر کرده‌اند و داستان در دل دوران ویکتوریایی رخ می‌دهد. شخصیت‌های کتاب هر یک برای خود رازی را در دل دارند و تعلیق‌ها و معماهای داستان بر گیرایی و جذابیت داستان می‌افزایند.

کتاب دربار درخشان - کتاب اول جلد اول از مجموعه‌ی دربار درخشان است و پرفروش‌ترین عنوان نیویورک تایمز را از آن خود کرده. روژان بلوری آن را به فارسی برگردانده و انتشارات کتابسرای تندیس آن را ذیل مجموعه کتاب دربار درخشان روانه‌ی بازار کتاب ایران کرده است.

نکوداشت‌های کتاب دربار درخشان - کتاب اول

• درخشان و بدیع! ریچل مید با مجموعه‌ای کامل از شخصیت‌های شجاع و اصیل دنیای فوق‌العاده‌ای می‌سازد که نوجوانان با ورود به آن حسابی هیجان‌زده می‌شوند و دلشان نمی‌خواهد از حال و هوای داستان بیرون بیایند. طرح کتاب پیچیده و درخشان است و شما را تا به آخر میخکوب خودش می‌کند. (اسکول لایبرری ژورنال)
• یک عنصر فمینیستی قوی در روایت آدلاید وجود دارد که تحولی تازه در الگوهای عاشقانه پدید می‌آورد و طرح داستان و تحولات شخصیتی را چشمگیر می‌سازد. (بوک لیست)
• داستانی دلپذیر و غیرعادی که با ماجراجویی‌های شگفت‌انگیز به کتاب دربار درخشان - کتاب اول جذابیتی دوچندان می‌بخشد. (پابلیشرز ویکلی)

کتاب دربار درخشان - کتاب اول برای چه کسانی مناسب است؟

نوجوانان مخاطبین اصلی کتاب دربار درخشان - کتاب اول هستند، اما تمام کسانی که به داستان‌های فانتزی و تخیلی که ماجراهای عاشقانه را نیز در بر می‌گیرد، علاقه دارند، این کتاب را از دست ندهند.

در بخشی از کتاب دربار درخشان - کتاب اول می‌خوانیم

سدریک لحظه‌ای براندازم کرد و چیزی توی چشمانش بود، چیزی مثل برآورد یا شاید هم بازنگری. «نو اشراف برای ادعای قدرت یا اعتبار، به عنوان یا حق تولد نیاز ندارن. با تلاش بسیار بهش رسیدن و یه جورهایی اشراف شدن و حالا به همسرانی نیاز دارن که به ‌طرز برازنده‌ای ”نجیب“ باشن اما از اون‌جایی که زنانی با رتبه‌ی شما صف نمی‌کشن تا با کشتی به اونجا برن، دربار درخشان لازم دونسته گروهی از زنان جوان تشکیل بده که مایل به تغییرن. دخترانی دوست‌داشتنی مثل همین آدایی که اینجاست رو می‌گیریم، دخترانی با اصل و نسبی معمولی، دخترانی بدون خونواده، یا شاید هم خونواده‌های خیلی پرجمعیت و بهشون آموزش می‌دیم تا برجسته و ممتاز بشن.»

وقتی درباره‌ی صف‌کشیدن زنان اشراف نظر داد، لبخند مختصری زد، انگار که لطیفه‌ای میان ما دو نفر بود. قلبم تیر کشید. او چه می‌دانست که درست همین حالا یک عمر غل و زنجیر شدن به پسرعمویی عبوس و مادربزرگ شوهری سلطه‌جو در انتظارم بود، در یک چشم به هم زدن قید دنیای مجللم را می‌زدم تا با کشتی به مستعمره‌ها بروم، حالا می‌خواست شرایطش سخت و سبعانه باشد یا نه. حالا نه اینکه که با وجود افراد بسیاری که سعی داشتند مرا به قلمروی شایسته‌ی جامعه‌ام بازگردانند، حتی می‌توانستم خود را به باراندازها برسانم.

آدا بینی‌اش را بالا کشید و یادم انداخت که هنوز آنجا بود. سال‌ها بود او را می‌شناختم و حتی درباره‌اش فکر هم نکرده بودم. حالا برای اولین بار به او حسادت کردم. او دنیایی داشت، دنیایی جدید از استعدادها و ماجراجویی‌هایی که درست پیش رویش گشوده شده بود.