معرفی و دانلود کتاب دختری در قطار

معرفی کتاب دختری در قطار

کتاب دختری در قطار نوشته‌ی طاهره کریمی داستان پسری جوان به نام کامبیز را روایت می‌کند که در قطار مسیر شمال به تهران، اتفاقی با دختری زیبا روبه‌رو شده و شیفته‌اش می‌شود. او در تهران هم به دنبال این دختر می‌رود و سعی دارد به هر قیمتی شده او را به دست آورد. اما سرنوشت برای آن دو خواب تازه‌ای دیده است...

درباره‌ی کتاب دختری در قطار

کامبیز دانشجوی پزشکی است که برای سفری به گرگان رفته بود. در مسیر برگشت به تهران، در قطار به یک دختر زیبا و مادر پیر و بیمارش برمی‌خورد. کامبیز به این دختر علاقه‌مند می‌‎شود و سعی می‌کند به هر نحوی شده سر صحبت را با آن‌ها باز کند. او می‌فهمد پیرزن بیمار است و به همراه دخترش مریم برای درمان به تهران می‌روند. کامبیز که دانشجوی پزشکی است نسخه‌های زن را می‌بیند و به آن‌ها می‌گوید استاد خودش متخصص این بیماری است و می‌تواند کمکشان کند. او آدرس و تلفن استادش را می‌دهد تا این مادر و دختر برای ویزیت به او مراجعه کنند. اما در کنار شماره‌ی استاد، شماره‌ی تلفن خودش را هم می‌نویسد به این امید که مریم با او تماس بگیرد. پس از رسیدن به تهران و جدا شدن، کامبیز هر روز منتظر تماس مریم می‌ماند. او تمام فکر و ذکرش مریم است و لحظه‌ای نمی‌تواند فراموشش کند. چند روز بعد مادر تماس می‌گیرد و می‌گوید نتوانسته‌اند نوبت بگیرند. او در تهران پیدایشان می‌کند و به بهانه‌ی نوبت گرفتن به آن‌ها نزدیک‌تر می‌شود. مریم در گرگان معلم است، او دختری ساده و فقیر اما سرسخت است و تمام تلاش‌های کامبیز برای صحبت کردن و ابراز علاقه به او شکست می‌خورد. مدتی بعد دوره‌ی درمان مادر به پایان می‌رسد و آن‌ها می‌خواهند به شهرشان بازگردند. کامبیز نامه‌ای به مریم می‌نویسد و در آن علاقه‌اش را به او اظهار می‌کند اما مریم نامه را بدون جواب می‌گذارد...

داستان دختری در قطار روایت عاشقانه‌ی کامبیز و مریم است. کامبیز پسری مرفه از خانواده‌ای پزشک است. او چندان پایبند و مقید نیست و با وجود اینکه دوستی به نام فرناز دارد، تلاش می‌کند خود را به مریم نزدیک کند. او در ابتدا سعی دارد مریم را به هر طریقی به دست آورد. اما بعد از اینکه شخصیت و منش مریم و رفتار او را می‌بیند کم‌کم تغییر می‌کند و عشقش نسبت به او عمیق‌تر می‌شود. طاهره کریمی این داستان را از زاویه‌ی دید کامبیز روایت می‌کند و قصه‌ی تحول کامبیز و شیفتگی او را به‌تصویر می‌کشد: از علاقه‌ای سطحی به عشقی واقعی.

رمان دختری در قطار را انتشارات سعید نوین چاپ کرده است.

کتاب دختری در قطار برای چه کسانی مناسب است؟

دوستداران رمان‌های عاشقانه‌ی ایرانی از خواندن این کتاب لذت می‌برند.

در بخشی از کتاب دختری در قطار می‌خوانیم

این اولین بار نبود که فرناز محبت پاکش را برایم بیان مى‌کرد و از علاقه پنهانش به من پرده برمى‌داشت. البته من هرگز به او قول ازدواج نداده بودم، ولى در دلم چیزى جز این وجود نداشت. گفتم: اوه، فرنازجون یه وقت اگه دیر مى‌کنم، یا زنگ نمى‌زنم مال گرفتاریاس.
دیگر به میدان رسیده بودیم، با دیدن پیران بهش چراغ دادم. اندکى بعد حرکت کرد و هر دو در مسیر کرج قرار گرفتیم. حدود هفت بعدازظهر به باغ رسیدیم و یکسره تا کنار ویلا پیش رفتیم. وقتى از ماشین پیاده شدیم، فرناز نفس عمیقى کشید و گفت: به‌به، چه هوایى. ببین کامبیز، چقدر با سلیقه تزیین کردن.

درست مى‌گفت تزیین باغ واقعاً بى‌نقص بود؛ لامپ‌هاى رنگى و مدادى فراوانِ لابه‌لاى شاخه‌ها، فرش‌هاى نفیسى که روى سبزه‌ها پنه شده بود، میزهاى بزرگ بیضى شکلى که شمعدان‌هاى روشن فراوان بر آن‌ها گذاشته بودند؛ هر یک به‌گونه‌اى از سلیقه ترتیب‌دهندگان جشن پرده برمى‌داشت. از باغِ مجاور صداى گفت‌وگو وخنده میهمانان و موسیقى شاد به‌گوش مى‌رسید.

البته محفل دوستان صمیمى آرمین و شیما هم بى‌سروصدا نبود. زوج‌هاى جوان یکى پس از دیگرى وارد مى‌شدند و در میان آواى موسیقى و آمدوشد خدمتگزاران به شادى و پایکوبى مى‌پرداختند. ساعت نه آرمین و شیما براى خوشامدگویى به بزم دوستان قدم گذاشتند، نبودن هلن واقعاً مرا غمگین کرده بود. با خود فکر مى‌کردم که آن بیچاره حتماً بارها چنین مراسمى را در ذهنش مجسّم ساخته، خود را در لباس سفید عروسى دیده است. وقتى آرمین به من رسید، آهسته پرسیدم: هلن دعوت نبود؟