معرفی و دانلود کتاب خورشید حتما میتابد: چگونه زندگی و آزادی را در بند اعدامیها یافتم
برای دانلود قانونی کتاب خورشید حتما میتابد: چگونه زندگی و آزادی را در بند اعدامیها یافتم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب خورشید حتما میتابد: چگونه زندگی و آزادی را در بند اعدامیها یافتم
آنتونی ری هینتون به کمک لارا لاو هاردین، در کتاب خورشید حتما میتابد: چگونه زندگی و آزادی را در بند اعدامیها یافتم، ماجرای واقعی زندگی خود، که به مدت سی سال در بند اعدامیها به جرم نکرده گرفتار بود را به تصویر میکشد. داستانی واقعی از امید و انتظار برای عدالت.
آنتونی ری هینتون (Anthony Ray Hinton) در 29 سالگی به جرم قتل و سرقت دستگیر شد و سی سال تمام برای آزادی و انتظار دیدن دوباره درخشش نور خورشید جنگید. او در بند اعدامیها و در همنشینی همیشگی با مرگ، ایمان و امید را باز یافت. کتاب خورشید حتما میتابد (The sun does shine: how I found life and freedom on death row) داستانی شگفت انگیز و دلگرم کننده است که ایمان ما را به نیکی ذاتی بشریت باز میگرداند.
خواندن داستان زندگی او سخت و گاهی دردناک اما لازم است. لازم است که در مورد سیستم عدالت کیفری، تبعیض نژادی حاکم در امریکا که از گذشتگان به نسل امروز و تأثیری که این تبعیض بر رفتار و قضاوت عادلانۀ آمریکاییها در برابر انسانها میگذارد بدانید. لازم است خطراتی را بشناسید که توسط سیاست همراه با ترس و خشم سیستم اعدام ایجاد شده است و همچنین نیروهای سیاسیای را ببینید که باعث رفتارهای غیر مسئولانۀ بسیاری از دادگاهها و مقامات شدهاند.
آقای هینتون بعد از آزادیاش، تبدیل به سخنرانی فوقالعاده شده و تأثیرات شگرفی بر زندگی مخاطبینش گذاشته است. این از توانایی منحصر به فرد او در تلفیق شوخی، احساسات عمیق و قصهگویی است که باعث شده بتواند از مسیر دردناکی که طی کرده و در نهایت به موفقیت ختم شده است برای دیگران حرف بزند و آنها را تحت تأثیر قرار دهد.
پیام بخشش او بسیار تأثیرگذار است و افراد زیادی تحت تأثیرش قرار گرفتهاند، از رئیس پلیسهای سرسخت و دادستانها گرفته تا دانشآموزان و نوجوانانی که در معرض کشیده شدن به راههای اشتباه قرار دارند.
داستان هینتون داستان بخشش، دوستی و پیروزی است که درست وسط نژادپرستی، فقر و سیستم عدالت کیفریای غیر قابل اعتماد اتفاق افتاده است. داستان مردی که شخصیتش در طی مسیری دردناک و رنجآور، حوالی دروازههای مرگ شکل گرفته. کسی که علیرغم همۀ این رنجها، امیدوار و بخشنده باقی مانده و هیچوقت ایمانش را از دست نداده است.
جملات برگزیدهی کتاب خورشید حتما میتابد:
- کسی که بمیره دیگه حرفی هم نمیتونه بزنه.
- این بار، از سنگینترین کوهستانها هم سنگینتر بود و او این بار را روی قلبش احساس میکرد.
- قبل از اینکه بترسم دیگر نتوانم بخوانم، آنقدر عاشق این کار نبودم. آدم عاشق نفسکشیدن که نمیشود.
- با خبر شدن از لحظهای که در آن زندگیتان برای همیشه تغییر خواهد کرد، غیرممکن است.
- نمی شود سالیان سال و هر روز، یک نفر را به مرگ تهدید کنید ولی عمیقا به او آسیب نرسانید، به روح و روانش زخم نزنید و خردش نکنید.
افتخارات کتاب خورشید حتما میتابد:
- جزء پرفروشترینهای نیویورک تایمز
- برنده جایزه کریستوفر در سال 2019
- برگزیده کتابهای تابستانی باشگاه کتابخوانی اپرا در سال 2018
در بخشی از کتاب خورشید حتما میتابد میخوانیم:
با امید به جلسۀ استماع قانون 32 پاگذاشتم. پرهاکس به جایگاه شهود رفت و اعتراف کرد که انتخاب پِین بهعنوان کارشناس اشتباه او بود. به دادگاه گفت که پول کافی برای آمادگی جهت دفاع یا استخدام کارشناسی مناسب نداشت. سه کارشناس جدید به جایگاه شهود رفتند و گفتند گلولهها تحت هیچ شرایطی با اسلحۀ مادرم مطابقت ندارند.
اینکه لستر و مادرم را بیرون از محوطۀ ملاقات ببینم حس خوبی داشت. مادرم رنجور و بیمار به نظر میرسید و موهای بعضی از نقاط سرش ریخته بود. نگاهم میکرد و لبخند میزد اما لبخندش خسته بود. میخواستم به سمتش بدوم و او را در آغوش بگیرم اما مجبور بودم نفس عمیقی بکشم و فقط خدا را شکر کنم که همینقدر هم میتوانم او را ببینم. تماسهای تلفنیمان کوتاه و دیر به دیر بود و معمولاً برایش سخت بود تشخیص دهد که دارد با چه کسی پشت تلفن صحبت میکند.
فیبی، مادر لستر، کنار مادرم نشسته بود و لبخند گرم و سر تکاندادنهای اطمینان بخشش در جانم نفوذ میکرد. پرهاکس حضور من در جلسۀ استماع را به روی خودش نیاورد. اندکی با برایان پشت تلفن صحبت کرده بود اما وقتی برایان و وکیلی دیگر قبل از جلسه حضوراً با او دیدار کردند، نگاهی به برایان انداخته و گفته بود: «نمیدونستم برنزهای.»
ظاهراً صدای برایان برای او شبیه صدای سفیدپوستها به گوش رسیده بود. به پرهاکس نگاه کردم و میتوانستم ببینم چقدر سنش بالاتر رفته است. زندگی من در دستانش بود اما هیچوقت برایش ارزش قائل نشد. آنقدر دربارۀ سیستم قانونیمان خام و احمق بودم که واقعاً باور داشتم او دارد برای من میجنگد. واقعاً باور داشتم که بیگناهی من برایش اهمیتی دارد.
فهرست مطالب کتاب
مقدمه
1: جرم مستوجب اعدام
2: همۀ امریکاییها
3: رانندگی آزمایشی دو ساله
4: قاتل سردخانه
5: جرمِ از پیش برنامهریزی شده
6: همۀ حقیقت
7: محکومیت، محکومیت، محکومیت
8: دهانت را بسته نگهدار
9: فرجامخواهی
10: جوخۀ مرگ
11: در انتظار مرگ
12: ملکۀ انگستان
13: هیولایی در کار نیست
14: عشق زبانیست بیگانه
15: برو به کوهها بگو
16: بازرسی
17: بهترین وکیل خدا
18: آزمایش گلولهها
19: صندلیهای خالی
20: اختلاف نظر
21: شما را پنجشنبهها خواهند کشت
22: عدالت برای همه
23: خورشید «حتما» میتابد
24: روی میلهها بزنید
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب خورشید حتما میتابد: چگونه زندگی و آزادی را در بند اعدامیها یافتم |
نویسنده | آنتونی ری هینتون، لارا لاو هاردین |
مترجم | فاطمه سه سلطانی |
ناشر چاپی | انتشارات مهرگان خرد |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 400 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-806781-8 |
موضوع کتاب | کتابهای اتوبیوگرافی |