معرفی و دانلود کتاب جوزف
برای دانلود قانونی کتاب جوزف و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب جوزف
کتاب جوزف، نمایشنامهای با مضمون جنگ جهانی اثر سید علی محمد رضوی طوسی است.
با گذشت هفتاد سال از پایان جنگ جهانی دوم، هنوز هم خاطرات آن سالها به ویژه برای بازماندگان یکی از بزرگترین جنگهای قرن بیستم دردآور است. یکی از وقایعی که در این جنگ اتفاق افتاد، بمباران شهر صنعتی درسدن، در ماههای پایانی جنگ جهانی دوم بود.
در فاصلۀ روزهای سیزدهم تا پانزدهم فوریۀ سال ۱۹۴۵، بمب افکنهای ارتش بریتانیا و ایالات متحدۀ آمریکا، چند نوبت، چندین هزار تن بمب انفجاری و آتشزا را بر فراز این شهر فرو ریختند. در این عملیات که به نابودی این شهر منجر شد، بیش از هزار بمب افکن، در مجموع ۴۰۰۰ تن بمب بر سر این شهر و ساکنان آن رها کردند.
نورا در زمان این بمباران سیزده سال بیشتر نداشت و به همراه والدین و دو برادرش در زمان این بمباران در شهر درسدن زندگی میکرد. یکی از بازماندگان آن بمباران شهر درسدن نورا است. که به صورت عجیبی زنده مانده است.
نورای هشتاد و سه ساله در مورد این بمبارانها میگوید: بمبها با صدای زیادی بیوقفه فرو میافتادند. هر بار که تکهای ذغال سنگ یا یک سیب زمینی بر زمین میافتاد، این صدا در سرم تکرار میشد. در آن زمان، این صداها برای ما عادت آشنایی شده بود.
خانوادۀ نورا از این بمباران جان سالم به در بردهاند. در فاصلۀ بمباران اول و دوم، در حالی که والدین و برادر نورا در حال جمع کردن وسایل مورد نیاز بودند، خود وی و برادر کوچکترش به زیرزمین همسایه انتقال پیدا میکنند تا در امان باشند. او میگوید که زنده ماندن تمامی اعضای خانواده به لطف زیرزمین همسایه یک شانس بزرگ بوده است.
نورا میگوید زنده ماندن همۀ خانواده یک پایان خوش برای این بمبارانهای وحشتناک بوده است و نباید با یادآوری آن خاطرات گریه کند اما نمیتواند جلوی بروز احساسات خود را بگیرد.
در بخشی از کتاب جوزف میخوانید:
نمیدونم من کیم، چیام و چکارهام. همهی اینارو اول صبح، اون در گوشم گفت... یه کاغذ پاره داد دستم. بهم گفت این هویتته. بهم گفت اسمم جوزف، جوزف بیچاره. بهم گفت که هیچ وقت تنهات نمیگزارم. بهم گفت شونزده سال که منتظرمه. نمیدونم چرا شونزده سال، ولی منتظرم مونده بود. بهم گفت آدم قویای هستم. بهم گفت هر چه زودتر به بیمارستان میریم تا خون توی بدنم رو عوض کنیم. بهم گفت تمام مواد مخدری که تو خون من هست رو تخلیه میکنیم تا به جاش خون سالم بریزیم. میگفت همه چیز به هیجده و نوزده سالگیمون بر میگرده. میگفت نگران هیچی نباش... ای جوزف بیچاره. الان کجاست؟ میتونه یه گوشه بشینه و راحت آب شدن منو نگاه کنه؟ میتونه یه گوشه راحت بشینه و ندونه چه بلایی داره سر من میاد؟ جوزف خسته شده...
اون روز جنرال گفت که هر کی دوست داره میتونه این ماموریت رو انجام بده. هر کی هم دوست نداره آزاده که زندگی کنه. جنرال از دموکراسی حرف میزد. میگفت انتخاب با خودتونه. میگفت اونهایی که آمادگی بمبارون شهر درسدن رو دارن بمونن و اونهایی که ترسو هستن و وجدان ملی ندارن، آزادن که برن. من آروم آروم آروم خودم به انتهای صف خلبانها رسوندم. خواستم از اونجا فرار کنم... جنرال راست میگفت. شاید من آدم ترسویی بودم، شاید من آدم جنگ نبودم، شاید من به درد جنگیدن نمیخوردم. من نمیتونم ببینم که شمار زیادی از زن و بچههای سربازها توی اون شهر لعنتی غرق آتیش جون بدن. پس وجدانم چی میشد؟ درسته نازی بودن. درسته اونها کلی از ما یهودیها رو از بین برده بودن، ولی وجدانم راضی نمیشد که مردم بیگناه کشته بشن. اون روز اون جارو ترک کردم و دیگه هیچی بادم نمیاد. خسته شدم.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب جوزف |
نویسنده | سید علی محمد رضوی طوسی |
ناشر چاپی | انتشارات مشاهیر هنر |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 30 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-97526-2-1 |
موضوع کتاب | کتابهای نمایشنامه تاریخی ایرانی |