معرفی و دانلود کتاب بگو متاسفی: کتاب اول مجموعه مورگان دین

معرفی کتاب بگو متاسفی: کتاب اول مجموعه مورگان دین

کتاب بگو متاسفی، داستانی پلیسی و نفس‌گیر را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد. ملیندا لی، نویسنده‌ی کتاب، ماجراهای هیجان‌انگیز شخصیتی با نام مورگان دِین را در این اثر روایت کرده است. در این کتاب، او، دادستان سابق با شخصی‌ترین و مرگبارترین پرونده‌ی قتل در زندگی‌اش روبه‌رو می‌شود. پرونده‌ای که حل آن منجر به آشکار شدن رازهایی است که جامعه را تکان می‌دهد.

درباره‌ی کتاب بگو متاسفی

کتاب بگو متاسفی (Say You're Sorry) اثری خواندنی برای علاقه‌مندان به ادبیات پلیسی است. ملیندا لی (Melinda Leigh)، نویسنده‌ی کتاب، در کنار داستانی سرشار از پیچش و تعلیق، شخصیت‌هایی جذاب را برای این اثر خلق کرده است. شخصیت‌پردازی مورگان دین و دیگر شخصیت‌های داستان، به‌گونه‌ای انجام شده تا خواننده با این شخصیت‌ها به‌خوبی ارتباط برقرار کند. نویسنده، داستانی چندلایه را در این اثر گنجانده است. پیچش‌های داستانی کتاب، خواننده را به چالش می‌کشد تا همواره در این فکر باشد که چه اتفاق‌هایی برای شخصیت‌های اصلی داستان رخ می‌دهد. این شیوه از داستان‌پردازی، اثربخشی عنصر تعلیق را در داستان بگو متاسفی دوچندان کرده است. نویسنده، ملیندا لی، فضاسازی‌های جذاب و واقعی را در این کتاب پیاده‌سازی کرده است. جزئیات محیط، توصیف‌های دقیق از صحنه‌های جرم و رفتار شخصیت‌ها در شرایط بحرانی، به شیوه‌ای حرفه‌ای در این اثر بیان شده‌اند. این رویکرد به خواننده کمک می‌کند تا غرق در فضای پلیسی رمان شود و هیجان بیشتری را تجربه کند.

داستان کتاب بگو متاسفی، خواننده را در جریان ماجراهای هیجان‌انگیز مورگان دین، دادستان سابق، قرار می‌دهد. دین، همسرش را در عراق ازدست‌داده و برای تسلی خاطر به شهر مادری‌اش بازگشته است. او در بین اعضای خانواده‌اش احساس امنیت می‌کند و به آرامش می‌رسد تا اینکه، پرستار فرزندش به قتل می‌رسد. این قتل، پای مورگان دین را به ماجراهای هیجان‌انگیزی باز می‌کند.

در ادامه‌ی داستان کتاب بگو متاسفی، همسایه‌ی دین، از وی درخواست می‌کند تا از نیک، پسرش که به جرم قتل متهم شده، دفاع کند. تِسا، دختری که به قتل رسیده، سوگلی اهالی محله بود و همه دوستش داشتند. به همین دلیل اذهان عمومی از قتل تسا، بسیار مشوش است. مورگان، سال‌ها است که نیک را می‌شناسد مطمئن است که این پسر هرگز دست به جرمی مانند قتل نمی‌زند. به‌رغم شواهدی که بر علیه نیک وجود دارد، مورگان از لَنس کِروگِر، پلیس سابق، درخواست کمک می‌کند. این مأمور کهنه‌کار به همراه دین مورگان، در حین جستجو برای پیدا کردن قاتل واقعی با اتفاق‌های پیش‌بینی‌نشده و هیجان‌انگیزی روبه‌رو می‌شوند.

نویسنده‌ی کتاب بگو متاسفی، دیالوگ‌های کوتاه، اما تأثیرگذاری را برای شخصیت‌های این داستان نوشته است. بسیاری از گفتگوهای میان شخصیت‌ها، سرنخ‌هایی را در خود نهان دارند. این دیالوگ‌ها نه‌تنها باعث پیشبرد داستان می‌شوند، بلکه شخصیت‌ها را بیشتر به خواننده معرفی می‌کنند. پایان‌بندی کتاب به‌گونه‌ای انجام شده تا خواننده، پاسخ‌های کافی را برای پرسش‌هایی که در حین مطالعه‌ی این اثر در ذهنش ایجاد شده، دریافت کند.

کتاب بگو متاسفی یک اثر معمایی و پلیسی سرشار از پیچیدگی‌های ذهنی و روان‌شناسی است. نویسنده، در این کتاب، علاوه‌‍بر پیچیدگی‌های معمایی، توجه زیادی به جنبه‌های روان‌شناختی شخصیت‌ها و رفتارهای آن‌ها داشته است. این امر به عمیق‌تر شدن تجربه‌ی مطالعه‌ی این کتاب کمک می‌کند. شخصیت مورگان دین و داستان پرفرازونشیب او، خواننده را تا انتهای کتاب هیجان‌زده و مشتاق نگه می‌دارد.

کتاب بگو متاسفی را انتشارات کتابسرای تندیس، چاپ و روانه‌ی بازار کرده است. نشاط رحمانی نژاد، مترجم این اثر است.

جوایز و افتخارات کتاب بگو متاسفی

• پرفروش‌ترین کتاب وب‌سایت آمازون؛
• محبوب‌ترین کتاب پرایم ریدینگ در سال 2018؛
• نامزد جایزه RITA.

نکوداشت‌های کتاب بگو متاسفی

• ملیندا لی، در تمامی جنبه‌های یک داستان هیجان‌انگیز استاد است و با هر کتاب، سطح ادبیات جنایی را بالاتر می‌برد. (یو. اِس. اِی تودی)
• یکی دیگر از آثار موفق ملیندا لی! بگو متاسفی، توانایی او در ترکیب معما، رومانس و تعلیق هیجان‌انگیز را به نمایش می‌گذارد. (لورا گریفین، نویسنده)

کتاب بگو متاسفی برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی کتاب بگو متاسفی را به علاقه‌مندان ادبیات پلیسی و طرف‌داران داستان‌های معمایی و شخصیت‌هایی دارای لایه‌های عاطفی و روان‌شناختی پیچیده، پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب بگو متاسفی: کتاب اول مجموعه مورگان دین می‌خوانیم

نفس‌هایش آرام‌تر شدند. پاهایش به خاطر حالت فشرده‌ای که نشسته بود، شروع به لرزیدن کردند. بارها در این چمنزار گشت و گذار کرده بود، ولی در تاریکی همه‌چیز شبیه هم بود.

راهش را گم کرده بود.

به دور و بر درخت نگاه کرد. بیست قدم جلوتر، نور نقره‌ای‌رنگ ماه به یک کوره‌راه تابیده بود. این راه به طرف خیابان اصلی می‌رفت؟ آن طرف چمنزار کوچک در شاخ و برگ جنگل، درخت‌ها به هم نزدیک شده بودند و تاریکی خفه‌کننده‌ای جنگل را فراگرفته بود.

قطرات عرق از ستون فقراتش به پایین روان و در قسمت پایینی کمرش جمع شدند و کمربند شلوار جینش را خیس کرد. خودش را جمع کرد. چاره دیگری هم داشت؟ نمی‌توانست زیاد اینجا بماند.

مرد به او می‌رسید.

او را می‌کشت.

اما برای فرار کردن اول باید از پشت این درخت بیرون می‌آمد.

کجاست؟

مهم نبود. باید به حرکت کردن ادامه می‌داد. اگر تا به حال موفق نشده بود او را بگیرد، به زودی این اتفاق می‌افتاد. دیگر اصلاً امکان نداشت این بار بگذارد فرار کند. اصلاً چرا به او اعتماد کرده بود؟ چون گفته بود عاشقش بوده؟