معرفی و دانلود کتاب با بهار میآید
برای دانلود قانونی کتاب با بهار میآید و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب با بهار میآید
کتاب با بهار میآید به قلم نیلوفر میرصالح مهابادی، زندگی پرفراز و نشیب دختری جوان را به تصویر میکشد که بعد از جدا شدن پدر و مادرش، تنها زندگی میکند و این اتفاق او را با چالشهای زیادی مواجه میسازد. این اثر برگزیدهی دوره اول مسابقهی خودنویس در سال 98 شده است.
دربارهی کتاب با بهار میآید:
شخصیت اصلی داستان دختری جوان به نام آوا است که به تنهایی و بدون والدین زندگی میکند. بعد از گذشت سالها از جدایی پدر و مادر، آوا همچنان با فقدان خانواده کنار نیامده و این موضوع در موقعیتهای مختلف زندگی، او را رنج میدهد. آوا با تنهاییاش خو گرفته است اما دائماً سوالت زیادی در ذهنش جولان میدهند؛ چرا او را به دنیا آوردهاند و بعد در دنیایی بزرگ و ترسناک رهایش کردهاند.
آوا خود را در کارهای روزمره غرق میکند تا دوران تلخ زندگی گذشتهاش را به دست فراموشی بسپارد اما با این وجود همچنان کابوسهایی گریبان گیر او هستند و تنهایش نمیگذارند. محل کار آوا کافهای است که همکارانش از دوستان و همکلاسیهای دوران دانشگاه او هستند. مرور خاطرات مشترک و خوش دوران دانشگاه بخشی از دلمشغولی آواست که او را از فکر کردن به گذشته دور میکند.
کافه به عنوان محل کار آوا در داستان یک عنصر کلیدی محسوب میشود چرا که آوا بیشتر ساعات روزانهاش را در آنجا سپری میکند. محل کار آوا مکانی است که نگاههای مختلف به زندگی در آن جریان دارد. هر فردی که به کافه میآید نگاهی متفاوت به زندگی دارد و آشنایی با آدمهای جدید و طرز نگاه آنها به زندگی، در نگرش آوا به آینده نیز تاثیر گذاشته و افقهای تازهای را پیش رویش میگذارند. یکی از افرادی که به کافه میآید، بازیگر معروفی به نام بهراد راد است که برای بازی در نقشی به محل کار آوا آمده است. آوا خود را فردی شکست خورده با گذشتهای تاریک میداند اما راد نوید آیندهای درخشان و رویایی را به آوا میدهد.
کتاب با بهار میآید مناسب چه کسانی است؟
علاقهمندان به داستانهای اجتماعی ایرانی، از خواندن این اثر جذاب و متفاوت لذت خواهند برد. همچنین کتاب حاضر به دلیل پرداختن به موضوع طلاق و عواقب آن، اثری آموزنده نیز محسوب میشود.
در بخشی از کتاب با بهار میآید میخوانیم:
وارد شدم و تاریکی و سکوت خانه مثل همیشه اوّلین نفر به استقبالم آمد. در آغوشم گرفت. بوسیدم و خسته نباشید گرمی تحویلم داد. بعد هم عقب رفت تا چراغ را روشن کنم. نور که به پذیرایی پاشید همه چیز رنگ گرفت و سیاهی کنار رفت. مانتو و شلوارم را با تیشرت و شلوار عوض کردم و انگشتهایم را چسباندم به شوفاژ نیمه گرم و زیادش کردم. حال و حوصلۀ پختوپز نداشتم. تلویزیون را روشن و صدایش را بلند کردم. وارد آشپزخانه شدم. سهتا سیبزمینی شستم و با یک ظرف و یک چاقو روی اپن امدیاف گذاشتم و همانطور خیره به سریال درحالپخش پوستشان را آرامآرام گرفتم. بعد که خلالیشان کردم؛ ریختم داخل ماهیتابۀ پرروغن و جیلیزوویلیزشان خانه را پر کرد. کمی پنیرپیتزا هم به مخلفات شام اضافه کردم و بعد سینیبهدست مقابل تلویزیون نشستم.
این روزها بیشتر از همیشه به خانوادهام فکر میکنم. مهران و نسرین را که میدیدم انگار مامان و بابا دوباره مقابلم سبز شده بودند. لیلی هم انگار من بودم که آن لابهلا برای خودش میپلکید و هیچکس حواسش به او نبود. مهران و نسیرین هم این روزها فقط خودشان را میدیدند. دعوا میکردند. فریاد میزدند و بعد هم این نسرین بود که همه چیز را ول میکرد و میرفت خانۀ پدریاش.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب با بهار میآید |
نویسنده | نیلوفر میرصالح مهابادی |
ناشر چاپی | نشر محتوای الکترونیک صاد |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 113 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-7459-43-2 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |