معرفی و دانلود کتاب این روزها
برای دانلود قانونی کتاب این روزها و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب این روزها
کتاب این روزها نوشتهی معصومه بهارلویی، داستان زندگی دختر جوانی را روایت میکند که تصمیم میگیرد بعد از گرفتن مدرک دیپلم وارد بازار کار شود، اما آشنا شدنش با یک پسر جوان، مسیر زندگیاش را تغییر میدهد و او را وارد ماجراهای عجیبی میکند.
دربارهی کتاب این روزها:
داستان از روزهای پایانی دبیرستان دختری جوان به نام الهه شروع میشود. او دو دوست صمیمی به نامهای زهره و ترانه دارد که دوران خوشی را با هم میگذرانند. از آنجایی که خواهر و برادر او، الهام و امید دانشجو هستند و پدرش نیز اوضاع مالی مناسبی ندارد، تصمیم میگیرد بعد از پایان تحصیلاتش به دنبال کار بگردد و از رفتن به دانشگاه صرفنظر کند. به همین خاطر به جای شرکت در کنکور، به آموزشگاه کامپیوتر میرود تا تخصصی را یاد بگیرد.
در روزهای پایانی دبیرستان، الهه نگاههای خاص یکی از پسرهای محله که همه او را به پاکی میشناسند، حس میکند. شاید وحید فردی باشد که الهه بتواند در کنارش احساس خوشبختی و آرامش کند. اما او نمیداند که روزگار، خوابهای دیگری برایش دیده است که کمکم به او نشان میدهد؛ اتفاقاتی که هیچکس انتظارش را ندارد.
کتاب این روزها برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به رمانهای عاشقانه ایرانی علاقهمند هستید، این کتاب برای شماست.
در بخشی از کتاب این روزها میخوانیم:
از جایى که نشسته بودم آشپزخانه پیدا بود. لیوانى چاى براى خودش ریخته و اشرف خانم را مرخص کرد. برخاستم و به دستشویى رفتم. سرم کم مانده بود که منفجر شود. چند مشت آب بر صورتم پاشیدم و به خود نگریستم. نه نباید حال که او در دو قدمىام است پا عقب بکشم که بعدها افسوس بخورم این حرفى بود که سه روز پیش در اولین جلسه روانشناسى که رفته بودم خانم دکتر گفته بود. نگاهى به ریخت و قیافهى خود انداختم. موهاى بافته! چیزى که او از آن نفرت داشت؛ هنوز در چهرهام تهمایههاى آرایش را داشتم. موهایم را باز کردم و بیرون آمدم. هنوز با چایش سرگرم بود. به سوى آشپزخانه رفتم، بوى خوش غذا و پلوى زعفرانى همه جا را پر کرده بود. مقابلش نشستم؛ باید سر حرف را از جایى باز مىکردم اما چه مىگفتم؟ برخاست و لیوان دیگرى چاى ریخته و مقابلم نهاد و بىهیچ حرفى باز سر جایش نشست. سرش پایین و نگاهش به لیوان چایش بود اما فقط خدا مىدانست حواسش کجا بود.
گفتم: سیاوش!
سر را بلند کرده و به صورتم نگریست اما چون انتظارش طول کشید باز سر به زیر انداخته و نگاهش را به لیوان چایش دوخت. من هم نگاهم را به رو میزى دوختم و درحالىکه با انگشت طرح رومیزى را دور مىزدم گفتم: چند روز پیش رفتم پیش یه روانشناس و اون گفت که مشکلم حاد نیست.
کنجکاو سر را بلند کرد و همین نگاه کنجکاوش تشویقم کرد که ادامه بدهم. گفتم: تمام این مدت مىترسیدم که بیمارى شک داشته باشم اما خانم دکتره گفت که با اتفاقاتى که تو این مدت پشت سر گذاشتم بیشترش عادیه و مىتونم با کمک دیگران کارى کنم که اون یه کمى غیرعادیش رو برطرف کنم.
نمىخواستم بگویم که خانم دکتر گفت که با کمک او براى همین از کلمهى دیگران استفاده کردم. ابرویى بالا انداخت و گفت: سابقاً که مىگفتى هر کى بره پیش روانشناس و روانپزشک دیوونه است چى شد نظرت عوض شد؟
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب این روزها |
نویسنده | معصومه بهارلویی |
ناشر چاپی | انتشارات ذهن آویز |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 776 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-118-353-9 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان عاشقانه ایرانی |