معرفی و دانلود کتاب ایرانشاه
برای دانلود قانونی کتاب ایرانشاه و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب ایرانشاه
با کتاب ایرانشاه به قلم محمداسماعیل حاجی علیان، در زمان سفر کنید! این داستان جذاب و خواندنی، روایتی تاریخی از شرححال و فتوحات امیر اسماعیل سامانی در قرن چهارم است.
دربارۀ داستان ایرانشاه:
این کتاب کوتاه و دلنشین با نثری گیرا و روان است که روایتش از ماجراجویی یک کارمند اداره حج و اوقاف آغاز میشود؛ این کارمند برای پیگیری حُکم وقف یکی از روستاهای استان خراسان رضوی به آستان قدس، راهی مشهد میشود. او در این سفر پرماجرا، نسخه خطی قدیمیای مییابد که کتابی تاریخیست و حاوی شرح حال و فتوحات امیر اسماعیل سامانی در قرن چهارم است؛ فردی شجاع و تأثیرگذار که برای حفظ و پاسداشت زبان فارسی تلاشهای فراوانی کرده و متاسفانه کمتر نام و آوازۀ او را شنیدهایم. در کتاب ایرانشاه، برشی از تاریخ به تصویر کشیده میشود که تا کنون آثار بسیار کمی از این برحۀ تاریخی، تألیف شده است.
نثر شیوا و طنازانۀ حاجی علیان در کنار توصیفات بهجا و دقیق، به شما تجربۀ لذت سفر در قرنها پیش را هدیه میدهد.
خواندن داستان ایرانشاه به چه کسانی پیشنهاد میشود؟
مطالعۀ این کتاب تاریخی و هیجانی به تمامی علامندان داستانهای تاریخی و کتابهای کمحجم توصیه میشود.
با محمداسماعیل حاجی علیان بیشتر آشنا شویم:
او متولد سال 1359 و دانشآموختۀ رشتۀ هنر از دانشگاه سمنان است و اکنون به جز داستاننویسی، به تدریس مرمت صنایع دستی مشغول است. آثار این نویسنده خلاق و با استعداد، با توجه اقبال خوبی مواجه شده و در جشنوارۀ «داستان کوتاه رضوی» نیز افتخاراتی کسب کرده است. از جمله آثار حاجی علیان میتوان به چهار زن، سمفونی بابونههای سرخ، اپرای مردان سبیل استالینی، اگه زنش بشم، میتونم شمر رو بغل کنم؟، مقام گورخانه و 31 روز و پنج انگشت اشاره کرد.
در بخشی از کتاب ایرانشاه میخوانیم:
امیر بهتاخت به سمت میدانچۀ اول شهر رفت. چند تن از سپاهیان به عقب او میتاختند. به میدان رسیدند. امیر دید که دروازهها بسته است و سپاهیان بر بارو ایستادهاند و حرامیان در شهرند. برگشت و به یکی از سپاهیان گفت: «تفحص کنید گر بیرون دروازه کسی نیست، سپاهیان بارو را نیز فراخوانید که نبرد تنبهتن است و حرامیان راههای زیرزمینی را میشناسند که ما از آنان غافلیم.»
آن مرد به همراه دو تن از سپاهیان از امیر جدا شدند. امیر در جهت شرق میدانچه چندتن را دید که بدو به سمت امیر و یارانش میآمدند. امیر دهانۀ اسب را کشید و چون سر اسب به جانب شرق چرخید، مهمیز را بر پهلوی اسب زد و اسب چونان پیکانی که از کمان رها شده باشد، تاخت. امیر شمشیر از غلاف بیرون آورد و چون به پیادههای حرامی رسید، به یک ضربت سر یکی از آنان را از تنش جدا کرد. تن بیسر هنوز میدوید و چون چند قدم از اسب دور شد، به زمین افتاد. حرامیان دیگر چون این سواران را دیدند، مشعلهایشان را برافروختند و به سمت چشمان اسبان حرکت دادند.
امیر دانست برای تاراندن اسبها آتش افروختهاند، دستار از سر برداشت و به روی چشمان اسبش بست. امیر میان حرامیان میتاخت و ضربههای شمشیرش را بر گُرده و سینه و تن حرامیان فرو مینشاند و یکبهیک آنان را زمینگیر میکرد.
سپاهیان همراه امیر هنوز به مهار اسبانشان مشغول بودند که امیر سر اسب را برگرداند و به سمت مشعلداران حرامی تاخت و آنان را شمشیر زد. سپاهیانی که بر روی باروها بودند، یکان یکان خود را به امیر میرساندند.
امیر چون این حال دید، سر اسب را چرخاند و به سمت دامنۀ شهر که حاکمخانه بر فراز آن بود، عزیمت کرد. سه تن از سواران به جانب امیر شتافتند و آن مهلکه را برای محافظان بارو و دیگر سواران گذاشتند. امیر و آن سه تن کوچههای بخارا را بهتاخت میرفتند و حرامیان را یکبهیک از پشت و مقابل زخم میزدند. امیر چون به مقابل حاکمخانه رسید، دید چند تن از حرامیان به سرکردگی مردی که گرزی در دستانش بود، به جهتِ آتشگشودن در حاکمخانه عزیمت کردهاند. امیر فریاد برآورد: «هرکس شمشیر و دشنه بر زمین نهد، امان دارد!»
چون صدای امیر به حرامیان رسید، چند تن از آنان برگشتند و شمشیر بر زمین نهادند.
آن کسی که گرز در دستانش بود، سخت آنان را مؤاخذه میکرد و با گرزش به جان آنان افتاده بود. مشعل خودش و مشعل مردی دیگر که دستارِ سیاه بر سرش بود و در جلوی شعلۀ مشعل رنگ دستارش معلوم میشد، گرفت و به درون حاکمخانه پرتاب کرد. امیر به آن سه تن که همراهش بودند، گفت: «یک کیسۀ زر برای سر آن حرامی گرزبهدست!»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب ایرانشاه |
نویسنده | محمداسماعیل حاجی علیان |
ناشر چاپی | نشر محتوای الکترونیک صاد |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 89 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-7459-07-4 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان تاریخی ایرانی |