معرفی و دانلود کتاب اژدهای مهربان به جایی نمی‌رسد: کتاب اول مجموعه هارت استرایکرها

معرفی کتاب اژدهای مهربان به جایی نمی‌رسد: کتاب اول مجموعه هارت استرایکرها

راشل آرون در کتاب اژدهای مهربان به جایی نمی‌رسد از زندگی یک اژدهای عجیب به اسم جولیوس می‌گوید که برخلاف سایر هم‌نوعانش مهربان و آرام است. برای همین او را به شکل یک انسان به شهری تبعید می‌کنند که تحت سلطه‌ی ارواح است. جولیوس برای رهایی از این شهر و بازگشت به زندگی اژدهایی‌اش تنها یک راه دارد، اینکه بتواند مثل یک اژدهای واقعی رفتار کند.

درباره‌ی کتاب اژدهای مهربان به جایی نمی‌رسد

ماجرای کتاب اژدهای مهربان به جایی نمی‌رسد (Nice Dragons Finish Last) اثر راشل آرون (Rachel Aaron) در اواخر قرن بیست‌ویکم می‌گذرد؛ زمانی که برخورد یک شهاب‌سنگ با زمین، تمام جادوهای قدیمی را بیدار کرده و اژدهایان قدرت را به دست گرفته‌اند. این اژدهایان همگی خشن و قدرت‌طلب‌اند و برای تسلط بر خاندان خود با کشمکش‌های بسیاری درگیرند. اما جولیوس، اژدهای متفاوتی است، او به‌عنوان کوچک‌ترین عضو خاندان پرنفوذ هارت‌استرایکر بیش از اندازه آرام و گوشه‌گیر است.

جولیوس مثل خواهر و برادر ترسناکش نیست و به انسان‌ها به چشم ابزار نگاه نمی‌کند و برای دست‌یابی به قدرت حرص و طمعی ندارد. او ترجیح می‌دهد خودش را با بازی‌های آنلاین سرگرم کند و سر راه اژدهایان بزرگ و قدرتمند قرار نگیرد تا درگیر سیاست‌های خانوادگی نشود. این اژدهای مهربان، برخلاف بقیه گفتگو را به جنگ و دعوا ترجیح می‌دهد و همین موضوع، عصبانیت و ناراحتی مادرش را که مؤسس این خاندان قدرتمند است، برمی‌انگیزد.

ازاین‌رو جولیوس را در قالب انسانی‌اش به دام می‌اندازد و به شهر دیترویت تبعید می‌کند، شهری که تحت سلطه‌ی ارواح قرار دارد و مهم‌تر اینکه ورود اژدهایان به آن ممنوع است. او تنها یک ماه فرصت دارد تا خصلت واقعی یک اژدها را پیدا کند وگرنه برای همیشه در قالب انسانی‌اش باقی خواهد ماند.

از سوی دیگر مارسی که فارغ‌التحصیل جادوگری است، تلاش می‌کند از دست یکی از پرنفوذترین جنایت‌کاران لاس‌وگاس فرار کند. مارسی به‌عنوان یک جادوگر متخصص، حرفه‌ای، باهوش و دنیادیده، دقیقاً همان معلمی است که جولیوس به آن نیاز دارد. از طرفی مارسی هم تنها اژدهای مهربان دنیا را پیدا کرده که می‌تواند به او کمک کند. با تمام این‌ها فرصت بسیار کم است و در برابر ماجراهای پیش رو، تبعید جولیوس و تحت تعقیب بودن مارسی کوچک‌ترین چالش‌های این دو هستند! جولیوس حتی از دست برادر بزرگ و عجیبش نیز در امان نیست. اما سؤال اینجاست که آیا این اژدهای مهربان می‌تواند شبیه هم‌نوعان ترسناکش شود؟

راشل آرون در این داستان فانتزی با وجود خلق شرایط آخرالزمانی وحشتناک و خطرناک، با استفاده از مهارت داستان‌گویی خود موفق شده این رمان را به اثری سرگرم‌کننده تبدیل کند. ازاین‌رو مخاطب در هر موقعیتی از داستان، خود را در دل یک ماجراجویی هیجان‌انگیز می‌بیند. رمان اژدهای مهربان به جایی نمی‌رسد، اولین جلد از مجموعه‌ی هارت‌استرایکرها (Heartstrikers) محسوب می‌شود. این مجموعه‌ی فانتزی جذاب خیلی زود توانست نظر مخاطبان به‌ویژه نوجوانان را به خود جلب کند و موفقیت بسیاری را برای نویسنده‌اش به ارمغان بیاورد.

ناگفته نماند که رمان خواندنی اژدهای مهربان به جایی نمی‌رسد را سهیلا سهرابی به فارسی ترجمه کرده و انتشارات کتابسرای تندیس آن را در دسترس خوانندگان علاقه‌مند قرار داده است.

نکوداشت‌های کتاب اژدهای مهربان به جایی نمی‌رسد

• راشل آرون، با شوخ‌طبعی دلنشین و شخصیت‌پردازی فوق‌العاده‌اش، جهانی منحصربه‌فرد را در این داستان خلق کرده است. (Fantasy Book Critic)
• آغازی هوشمندانه و بسیار سرگرم‌کننده برای یک مجموعه‌ی فانتزی. رمانی خلاقانه، بی‌اندازه جذاب که نمی‌توان آن را زمین گذاشت. (اس اف سیگنال)
• یک فانتزی شهری سرشار از هیجان، جادو، جذابیت و طنز. (The Midnight Garden)

کتاب اژدهای مهربان به جایی نمی‌رسد برای چه کسانی مناسب است؟

نوجوانانی که به داستان‌های آخرالزمانی و پرهیجان فانتزی علاقه دارند و دلشان می‌خواهد با دنبال کردن ماجراجویی در یک شهر عجیب به وجد بیایند، از مطالعه‌ی این رمان لذت خواهند برد.

در بخشی از کتاب اژدهای مهربان به جایی نمی‌رسد: کتاب اول مجموعه هارت استرایکرها می‌خوانیم

اگر مارسی دست‌هایش را روی شانه‌هایش نگذاشته بود، روح جولیوس حتماً از بدنش بیرون می‌پرید، اما مارسی او را سر جایش نگه داشت، به نرمی دست‌هایش را بالا آورد و دور گردنش حلقه کرد.

به طور مبهمی، در گوشه‌ای کوچک و غبارآلود از مغزش که هنوز نفهمیده بود باید خفه شود، متوجه شد که این اولین بار است که چنین حسی را تجربه می‌کند. اوه، البته این‌طور نبود که تا به حال چنین چیزی برایش رخ نداده باشد. به لطف عشق بتزدا به جلب توجه، هارت‌استرایکرها خانواده‌ی مخفی‌ای نبودند و انسان‌های خیلی زیادی وجود داشتند که به شهری که در کوهپایه‌ی کوهستان مادرش وجود داشت می‌آمدند، به امید اینکه فرصتی به دست آورند تا با اژدهایی باشند. جولیوس را چندین بار تنها گیر آورده بودند، یک بارش توی اتاق خودش بود. او خواب بود و دختری، بعد از اینکه یکی از خواهر‌های جولیوس بیرونش کرده بود در راهروها می‌گشت و او را از جا پرانده بود، اما در حالی که اژدهایان دیگر چنین توجهی را حق خودشان می‌پنداشتند و آن را می‌پذیرفتند، جولیوس همیشه آن را به طرز وحشتناکی ناخوشایند می‌یافت. او آن‌قدری غرور داشت که اگر فقط به خاطر اژدها بودنش و نه به هیچ دلیل دیگری دنبالش راه می‌افتادند، برنجد. از آن سو، مارسی هیچ خبر نداشت که جولیوس واقعاً چیست، با این حال او را نوازش می‌کرد؛ و این خیلی، خیلی خوب بود.