معرفی و دانلود کتاب اوراد نیمروز

معرفی کتاب اوراد نیمروز

کتاب اوراد نیمروز نوشته‌ی نویسنده‌ی موفق معاصر، منصور علیمرادی، زیبایی‌های رازآمیز کویر لوت را در هاله‌ای اسطوره‌ای از تاریخ پیچیده و روایتی معاصر از زندگی یک مورخ شیفته را با تمام مشکلات خانوادگی و حرفه‌ای‌اش به رشته‌ی تحریر درآورده است. این رمان در سیزدهمین دوره‌ی جایزه‌ی ادبی جلال آل احمد، شایسته‌ی تقدیر شناخته شده است.

درباره‌ی کتاب اوراد نیمروز

منصور علیمرادی شاعر، پژوهشگر و نویسنده‌ی پرکار معاصر است که علاوه بر پژوهش‌هایی که در حوزه‌ی فرهنگ عامیانه و سنت‌های اجتماعی ایران داشته در حوزه‌ی داستان و ادبیات نیز به طور جدی فعالیت کرده است. از آثار او می‌توان به «زیبای هلیل»، «تاریک‌ماه»، «ساندویچ برای نعمت حیدرزاده»، و... اشاره کرد. کتاب اوراد نیمروز، رمانی است با زمینه‌ی تاریخی و زبانی خاص و فکرشده که رنگ و بوی کویر و تاریخ و اسطوره دارد.

علیمرادی در کتاب اوراد نیمروز داستان تاریخ‌پژوهی به نام بهمن محسنی را روایت می‌کند که در مسیر نوشتن رساله‌ی دکتری‌اش با موضوع عصر صفاری، به روستایی به نام ملک‌محمد برمی‌خورد. روستایی که امروز جز نامی از آن باقی نمانده. تلاش‌های میدانی او برای یافتن این روستا به درگیری‌هایی در زندگی زناشویی‌اش می‌انجامد. جهان ذهنی بهمن محسنی و همسرش، بسیار با هم متفاوت است و این تفاوت‌های فکری موجب بروز مشکلاتی در رابطه‌ی آنان خواهد شد.

مهم‌ترین ویژگی رمان اوراد نیمروز زبان آن است. منصور علیمرادی به سبب مطالعات و پژوهش‌هایش، با گونه‌های زبانی مختلفی از زبان فارسی آشناست و با هدف غنای زبانی داستان، از این گونه‌های زبانی تا حد ممکن بهره برده است. نویسنده در این رمان فارغ از مکالمات و زمینه‌های محاوره‌ای، از پنج گونه‌ی زبانی استفاده کرده که ریشه در تاریخ و ادب گذشته دارند. گونه‌های باستانی و آرکاییک و گونه‌های متأثر از لحن متن‌های بین‌النهرینی از جمله‌ی آن‌هاست.

توصیف‌های نویسنده در این رمان، ویژگی دیگری است که به برجسته کردن داستان منجر شده است. راوی در روند روایت، صحنه‌های کویر لوت را که پر از زیبایی‌های اسرارآمیز است، به شیوه‌های مختلف و نو توصیف می‌کند. شاید با شنیدن نام کویر، خواننده این‌طور بپندارد که تمام داستان در سکون و سکوت خواهد گذشت و توصیفات نویسنده، بی‌روح و تکراری خواهد بود. اما توصیفات متنوع و خلاقانه‌ی علیمرادی در این روایت، نادرست بودن این پندار را ثابت می‌کند.

راوی داستان، به درستی سوم‌شخص انتخاب شده. انتخاب این زاویه‌ی دید برای داستانی با موضوع کویر و تاریخ، به نویسنده این امکان را می‌دهد که با نگاهی وسیع همه‌چیز را پیش نظر مخاطب بیاورد و وسعت درهم‌تنیده‌ی کویر و تاریخ را به رخ خواننده بکشد.

رمان اوراد نیمروز، داستانی اندیشه‌ورزانه است که با زبان غنی و متفاوت خود و تعلیق‌های معماگونه و رازآمیز، روایتی پرکشش برای خواننده می‌آفریند. به شیوه‌ای که مخاطب عام هم، فارغ از علاقه به تاریخ و اسطوره، می‌تواند از جذابیت داستان بهره ببرد.

در نهایت باید به درهم‌تنیدگی و انسجام مؤلفه‌هایی که در رمان مطرح شده اشاره کرد. کویر، تاریخ، ذهن مورخ، اسطوره و زبان، همه عناصری هستند که چیزی از رازآلودگی، وسعت، دلهره، و لذت در خود دارند. درهم‌آمیختگی این عناصر داستانی را می‌سازد که ذهن خواننده را تا اعماق تاریخ و اسطوره خواهد کشاند.

داستان اوراد نیمروز، نوشته‌ی منصور علیمرادی به همت نشر نیماژ به انتشار رسیده است.

جوایز و افتخارات کتاب اوراد نیمروز

• کتاب شایسته‌ی تقدیر در سیزدهمین دوره‌ی جایزه‌ی ادبی جلال آل احمد در سال 1399
• قرارگرفته در فهرست نهایی منتخبان جایزه‌ی ادبی مشهد سال 1399

نکوداشت‌های کتاب اوراد نیمروز

• منصور علیمرادی به غنای زبانی داستان معاصر کمک کرد. منصور شاهزاده‌ای است که میراثی بس گرانبها به او رسیده است و الحق شایسته‌ی‌ این میراث است. (بلقیس سلیمانی، فردای کرمان)
• یکی از نکات بارز کتاب، استفاده از تشبیه و استعاره‌ی آکنده از تعلیق در داستان است. نویسنده با استفاده از استعاره و تشبیه برای رنگ ‌دادن و روشن ‌کردن داستانش به آن روحی ویژه بخشیده است. (مصطفی بیان، کانون فرهنگی چوک)

کتاب اوراد نیمروز برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب برای همه‌ی دوست‌داران رمان، خصوصاً علاقه‌مندان به رمان‌هایی با صبغه‌ی تاریخی و جامعه‌شناختی مناسب است.

در بخشی از کتاب اوراد نیمروز می‌خوانیم

از خواب غروبگاهی که بیدار شد، نیمی از سکه‌ی مسین خورشید در قلکِ کلوتِ ته کویر گیر کرده بود. گستره‌ی بی‌مرز دشت اُبهتی محزون داشت. دسته‌ای از انوار طلایی روی دریاچه بازی می‌کردند و رنگ خاک در دوردست‌ها به سرخی می‌زد. سایه‌ی ماهورها روی آب دراز می‌شد و خورشیدِ سرخ وقاری داشت. فکر کرد مردمان تمدن‌های قدیم مرعوب همین عظمت رازآلود شده بودند که از چنین شوکت شگفت‌انگیزی برای خودشان خدا ساخته بودند. در غبارِ محوِ دوردست بخشی از کلوت‌های بلند، مثل مجتمعی از برج‌های ناهمگون، به دیدار می‌آمدند. دردِ سرش برطرف شده بود و حس‌وحال خوبی داشت. بادی که از پهنه‌ی میان دو رشته کلوت بالا می‌خزید، روی دریاچه موج می‌انداخت و در تیغه‌های طلایی و بازیگوش نور شکست ایجاد می‌کرد. انگشت‌های دو دستش را در هم قفل کرد، بالای سر بُرد و کششی به تن داد. نقشه را از جیب بغل کوله‌پشتی بیرون کشید و روی زمین پهن کرد. طبق نقشه و براساس نشانی نگهبان کمپ، چاله گندم‌بریان باید نزدیکی‌های همین رود شور می‌بود؛ حدوداً در پنج‌شش کیلومتریِ جنوب دریاچه.

بر کران دریاچه نشست و با دست در آب موج انداخت. نازکای ظریفِ صدایی از سمت راست برخاست. ایستاد و سر چرخاند. پرنده‌ای کوچک شبیه به یک دُم‌جنبانک از کرانه‌ی غربی دریاچه به‌سمت سایبان می‌دوید. حیرت کرد. در این قسمت از کویر تا کیلومترها نمی‌بایست و نمی‌توانست هیچ زنده‌جانی، دوام بیاورد. در این ناحیه به‌خاطر شدت گرما و لایه‌ی نمک حتی باکتری زنده نمی‌ماند. قاعدتاً نه چیزی می‌گندید و نه تجزیه می‌شد. هرچند آمار این را داشت که حدود شش‌هفت نوع پرنده در سرتاسر لوت وجود دارند که بعضی از این گونه‌ها آب موردنیازشان را به شیوه‌هایی غیر از آشامیدن تهیه می‌کنند. پرنده با پاهای ضعیف و ظریفش به‌سمت او می‌دوید. به‌ نظر می‌آمد تا به امروزاهنوز هیچ بنی‌بشری در عمرش ندیده است. معلوم بود که هنوز ترس و تهدید و غرابت را نمی‌شناسد. نیم بالی زد، کنار کوله نشست و درحالی‌که با چشم‌های ریز و رنگی به او زل زده بود، بنا کرد به دُم جنباندن.

فهرست مطالب کتاب

وادی بُهت
داننده‌ی اسرار صحاری صعب
ریسه‌های رخشان
گندم‌بریان
باد و برکه
شب زادروز
رؤیا
به یادم بیاور برف را، باران را...
جنازه‌ی میریعقوب را کِی به زابل می‌آورند؟
شابان
بانگ خروس
چراغ
کاریز و دختر جوان
کوه خواجه ملک‌محمد
مار و دوتار
زاری بر مزار آن شهریار جوان
برکه‌ی شعله‌ور
تهران
گورستان
عینک
شب سوگ‌زاد
عروس
ستون‌های نمک / بر این سرزمینِ سترون بنگر!
سایه‌سار چنارهای دَرَکه
پشت دروازه‌های بغداد