معرفی و دانلود کتاب انگار خودم نیستم
برای دانلود قانونی کتاب انگار خودم نیستم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب انگار خودم نیستم
کتاب انگار خودم نیستم، یک رمان واقعگرایانهی اجتماعی است که به قلم یاسمن خلیلی فرد به نگارش درآمده است. این رمان از راویان متعددی برخوردار است و روایت هر یک از آنها به مرور ماجرای زندگیشان را برای مخاطب روشن میکند. زندگیهایی که در عین وجود دغدغههای فردی به زندگی شخصیتهای دیگر نیز گره خورده است.
دربارهی کتاب انگار خودم نیستم
یاسمن خلیلی فرد رمان انگار خودم نیستم را در هر فصل از زاویهی دید شخصیتهای مختلفی روایت میکند. اولین راوی این رمان کامروز است که با شرح کوتاهی از زندگی گذشتهاش، به تفاوتهای بسیار خودش و همسرش لعیا اشاره میکند. پس از آن روایت مسعود را میخوانیم و از زندگی او با نازنین خبردار میشویم، زندگیای که با مرگ دخترشان آنوشه ویران شده است.
کتی راوی دیگری است که در بخش بعدی داستان به طرز مبهمی از زندگی نابهسامانش با علیرضا حرف میزند و با اشاره به دوری کامروز از همسر و دخترش به دلیل مهاجرتشان، در افکار خود دور ماندنهایش از فرزند و همسرش را مرور میکند. پس از خواندن روایتهای کوتاه دیگری از کامروز و نازنین، با شخصیتی تازهای به اسم شانار آشنا میشویم. شانار فرزند علیرضا از ازدواج سابقش است، کتی، همسر علیرضا نیز از ازدواجی که در گذشته داشته پسری به اسم کوروش دارد.
یاسمن خلیلی فرد در تمام طول رمان با این روایتهای کوتاه، ما را به میان افکار و احساسات هر یک از آنها میبرد و به این ترتیب باعث میشود به مرور با دغدغههای هر کدام از شخصیتها آشنا شویم، شرایط زندگیشان را درک کنیم، مشکلاتشان را بشناسیم و در نهایت داستان زندگیشان و ارتباط این آدمها با یکدیگر را دریابیم.
این رمان که از سبک ادبی واقعگرایانه بهره برده است، به شیوهی متفاوتی به روایت داستان میپردازد. او مخاطب را به ذهن شخصیتهای داستانی میبرد تا ذره ذره به داستانِ تو در توی رمان انگار خودم نیستم پی ببرد. نویسنده با خلق شخصیتهایی که در اعماق وجودشان از سرگردانی و بلاتکلیفی رنج میبرند، چهرهای واقعی از زندگی انسان امروز را به تصویر میکشد. به همین دلیل است که این رمان به راحتی میتواند حس همذاتپنداری مخاطب را برانگیزد.
از سوی دیگر نگاه نویسنده نسبت به شخصیتهای زن داستان را نیز نمیتوان نادیده گرفت؛ زنانی که هر یک میتوانند نماد قشر خاصی از جامعه باشند. کتی زن عصیانگر داستان است که در چهارچوبهای کلیشهای و سنتی جامعه نمیگنجد. در مقابل آن نازنین قرار دارد؛ مادری که خود را فراموش کرده و با وقف خود برای زندگی همسر و فرزندش میتواند به نوعی نمایندهی جامعهی سنتی باشد. لعیا نیز زنی است که برای آیندهی دخترش، تصمیم به مهاجرت میگیرد و از همسرش به دور میافتد اما در هنگام رویارویی با جامعهی تازهای که با عادتهای فکریاش همخوانی ندارد سرگردان میشود و از تصمیمگیری قطعی ناتوان میماند.
درحقیقت میتوان از جنبههای مختلف اجتماعی به رمان فارسی انگار خودم نیستم نظر انداخت و مسئلهها و دغدغههای متعددی را از دل آن بیرون کشید. از طرفی روایت داستان از زاویهی دید شخصیتهای داستانی، این فرصت را به مخاطب میدهد تا با نگاهی مستقل به تحلیل و قضاوت بپردازد و بیآنکه در پی یافتن مقصر باشد، ریشهی مسائلی را بیابد که باعث سرگردانی هر یک از آنها شده است.
کتاب انگار خودم نیستم با نگاهی تازه و شیوهی روایت متفاوتی در تلاش است به دل مسائل آشنا و در ظاهر تکراری جامعه نقب بزند، به این امید که مخاطبش پیشداوریها را کنار بگذارد و با عبور از سطح، به عمق مسائل نظر بیندازد. اثری تأملبرانگیز و خواندنی که به همت انتشارات ققنوس راهی بازار کتاب شده است.
کتاب انگار خودم نیستم برای چه کسانی مناسب است؟
اگر در پی رمان ایرانی متفاوتی میگردید که با رویکرد نوآورانهای به شرح مسائل خانوادگی و اجتماعی میپردازد، مطالعهی این رمان میتواند رضایتتان را جلب کند.
در بخشی از کتاب انگار خودم نیستم میخوانیم
چیزی ته دل قلقلکم میدهد که خانه را وارسی کنم. شاید از بیکاری است. میروم سراغ اتاقش. درِ کمدش را باز میکنم. لباسهایش اکثراً مشکی است و اتوشده. کفشها مرتب و واکسزده طبقۀ پایین کمد چیده شده. چشمم میافتد به کفشی که نوتر از بقیه است. دولا میشوم. به درد کمر فکر نمیکنم. کفش را خوب میشناسم؛ کفش دامادی کامروز. خندهام میگیرد. مگر میشود کامروز کفش دامادیاش را نگه داشته باشد؟
بیست و هشت سال پیش است. شب عروسیمان اولین باران پاییزی میبارد. مادر کامروز با ذوق میگوید: «این باران شگون دارد.» فرحجان پشت چشم نازک میکند که یعنی «چه اُمل».
هر دو جوانیم و کلهشق. بیستویک سال و چند ماهم است و کامروز ماه دیگر بیست و چهار سالش میشود. چه برنامههایی که برای آینده نریختهایم. قرار است به محض تمام شدن درسمان با هم برویم فرانسه. لیدا در پاریس پزشکی میخواند. بابا و فرحجان دلشان میخواهد من هم بروم پیش لیدا اما کامروز همۀ محاسبههایشان را به هم ریخته. نه خانوادۀ کامروز موافق این ازدواجاند و نه خانوادۀ من. هیچچیز برایمان مهم نیست. ما عاشقترینیم.
لباس عروسیام را چه کردهام؟ درست یادم نیست اما انگار قبل از رفتن دادمش به میترا و او هم لابد بخشیده به عروس نیازمندی در یکی از صد مؤسسۀ خیریهای که در آنها فعال است. دست میکشم روی کفش. نو است. حتماً کامروز هر ماه واکسش میزند.
از اتاق کامروز میآیم بیرون. درِ اتاق دیگر را باز میکنم. همۀ وسایل بچگیهای ارغوان چیده شده توی یک قفسه. یاد بابک میافتم که وسایل الناز را دستنخورده نگه داشته. وقتی رفتیم ارغوان یازده سالش بود. فارسی را خوب مینوشت و خوب میخواند. حالا بهزور میخواند و مینویسد. یعنی فاصلهمان اینهمه سال شد؟
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب انگار خودم نیستم |
نویسنده | یاسمن خلیلی فرد |
ناشر چاپی | انتشارات ققنوس |
سال انتشار | ۱۴۰۱ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 440 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-278-340-0 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |