معرفی و دانلود کتاب اعتراف

معرفی کتاب اعتراف

آبورن روی زمین نشسته و به رازی که به‌تازگی از آن باخبر شده فکر می‌کند. مدتی پیش با خود عهد بسته بود که دیگر در دام عشقی مرموز و مشکوک نیفتد اما گویا دل او از این موضوع خبر نداشته و عاشق اوون شده است! کتاب اعتراف نوشته‌ی کالین هوور ما را به یک گالری نقاشی می‌برد تا با دو عاشق آشنا شویم؛ اما این ظاهر ماجراست. در پس این رابطه‌ی عاشقانه و تابلوهای زیبا رازی مخوف پنهان شده که اگر فاش شود، زندگی آبورن و اوون را ویران خواهد کرد.

درباره‌ی کتاب اعتراف

وقت زیادی نمانده. رازی که سال‌های طولانی با اوون همراه بوده و کسی از آن خبر نداشته، در حال فاش شدن است. آبورن باید تصمیم بگیرد: عشق یا آرامش؟ زیرا علاقه‌ی او به اوون هیچ‌گاه با خوشی و آسایش همراه نخواهد شد و حتی اگر به وصال یکدیگر برسند، آبورن باید سایه‌ی یک راز سربه‌مهر را بر سر خانه و زندگی‌اش تحمل کند. او هیچ‌گاه تصورش را نمی‌کرد بعد از زندگی پر مصیبت و مشکلاتی که پشت سر گذاشته، عاشق مردی مرموز شود که گذشته‌اش سیاه و مبهم است. چند سال پیش، تمام زندگی‌اش را به‌خاطر یک عشق اشتباه باخته و دیگر نمی‌خواهد چنین اشتباهی را تکرار کند، اما احساسات عاشقانه دقیقاً همان‌جایی که نباید وجود داشته باشند، از بن تا دندان مسلح می‌شوند و به قلب انسان حمله می‌کنند. آبورن می‌خواهد تمام زندگی‌اش بر روی نظم و حساب باشد و بدون عقل و منطق به کسی دل نبازد اما حالا در گالری نقاشی اوون ایستاده و به‌جز معشوقش، هیچ‌چیز دیگری را نمی‌بیند؛ حتی راز مخوف او را.

کتاب اعتراف (Confess) ما را با آبورن و اوون همراه می‌کند. قرار است ما شاهد سرانجام این عشق پرمخمصه و ناآرام باشیم. خوشبختانه کالین هوور (Colleen Hoover) فصل‌های این کتاب را از زبان اوون و آبورن بازگو کرده و اجازه می‌دهد تا ما از رازهایی که این دو عاشق از همدیگر مخفی کرده‌اند، باخبر شویم. شاید تصور کنید اوون انسان خوبی نیست و آبورن عاشق یک جنایت‌کار شده! اگر این‌طور فکر می‌کنید باید بگوییم که خوشبختانه تصورتان اشتباه است. او قربانی خودخواهی و اشتباهات پدر خود است؛ پدر او جرم بزرگی انجام داده و اوون را نیز با خود به انتهای چاه سیاهی فرو برده. از سوی دیگر آبورن که پیش از باخبر شدن از راز اوون، تصور می‌کرد مرد محبوبش هنرمندی خلاق است و با الهام‌گیری از اعترافات آدم‌ها، گالری‌های هنری برگزار می‌کند، چطور می‌تواند با این واقعیت کنار بیاید که اوون به‌طور ناخواسته درگیر یک پرونده‌ی قضایی است و گذشته‌ی سیاهی دارد؟ کتاب اعتراف به ما این فرصت را می‌دهد که خود را به‌جای آبورن بگذاریم و بین یک زندگی بی‌دردسر اما بدون عشق و وصلت با مردی مرموز و محکوم به جنایت، یکی را انتخاب کنیم. نمی‌دانیم در انتهای این دوراهی،‌ چه مقصدی انتظارمان را می‌کشد، اما می‌دانیم تعلیقی که در سرتاسر کتاب اعتراف جاری است، حس دلهره و تردید را به ما القا می‌کند و در عین حال نمی‌گذارد تا به پایان یافتن این عشق راضی شویم و این عشق را ویران کنیم.

کتاب اعتراف با ترجمه‌ی علی همتیان و محسن استاجی در انتشارات شمشاد به‌چاپ رسیده است.

جوایز و افتخارات کتاب اعتراف

• برنده‌ی جایزه‌ی بهترین کتاب عاشقانه‌ی گودریدز
• از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک‌تایمز

نکوداشت‌های کتاب اعتراف

• کالین هوور یک داستان جذاب جدید را برای دوست‌داران خود نوشته تا با آن حس عاشق را تجربه کنیم؛ شگفت‌زدگی را بچشیم و حتی از ته دل بخندیم؛ این رمان مملو از احساسات عاشقانه است. (وبلاگ کتاب ویلما)
• نویسنده‌ی این کتاب، داستانی فراموش‌نشدنی را خلق کرده تا به بررسی وضعیت انسان بپردازد. این رمان درباره‌ی کسی است که حاضر است به خاطر فردی دیگر خود را قربانی کند. حس شوخ‌طبعی، تکنیک‌های ادبی،‌ لحن صمیمانه و شخصیت‌های جذاب این داستان، ما را در آن غرق می‌کنند و اجازه نمی‌دهند که نیمه‌کاره رهایش کنیم. (سایت Natasha is a Book Junkie)
• این کتاب روح شما را می‌بلعد؛ قلب شما را از سینه بیرون می‌آورد و دوباره پیوند می‌زند! (Paige Toon)

اقتباس سینمایی کتاب اعتراف

• در سال 2017 سریال آمریکایی با اقتباس از داستان اعتراف اثر کالین هوور، ساخته شد. از بازیگران اصلی این سریال می‌توانیم به کتی لکر و رایان کوپر اشاره کنیم.

کتاب اعتراف برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب اعتراف عاشقانه است، اما نه عاشقانه‌ای که تنها آرزویمان وصال عاشق و معشوق و پایداری عشقشان باشد. آن دو در مخمصه‌ای خطرناک گرفتار شده‌اند و چاره‌ای ندارند جز اینکه میان عشق و آسایش یکی را انتخاب کنند. کتاب اعتراف، نه‌تنها برای دوست‌داران داستان‌های عاشقانه گیرا و دوست‌داشتنی است، بلکه می‌تواند رضایت علاقه‌مندان به ژانرهای معمایی و رازآلود را نیز به خود جذب کند.

در بخشی از کتاب اعتراف می‌خوانیم

"اسم گربه‌ات چیست؟ "
اوون جلوتر می‌آید و دستی بر سر گربه می‌کشد.
"اسمش اوون است. "
می‌خندم، فکر می‌کنم شوخی‌ست. اما او ساکت است، چند ثانیه‌ای صبر می‌کنم شاید بخندد اما این اتفاق نمی‌افتد.
"واقعا اسم خودت را روی گربه‌ات گذاشته‌ای؟ "
نگاهی می‌کند و کنج لب‌هایش، آرام‌ترین لبخند دنیا نقش می‌بندد. شانه‌هایش را از سر خجالت بالا می‌اندازد و می‌گوید:
"این دختر مرا یاد خودم می‌اندازد. "
دوباره می‌خندم
"دختر؟ اسم خودت را روی یک گربۀ ماده گذاشته‌ای؟ "
همین‌طور که گربه را نوازش می‌کنم به آرامی می‌گوید
"هیس، ناراحتش نکن، حرف‌هایت را می‌فهمد. "
حق با اوون است، گربه‌ها واقعا می‌فهمند چون از بغلم پایین می‌پرد و به سمت آشپزخانه می‌رود و من هم مجبور می‌شوم خنده‌ام را متوقف کنم. چقدر جالب که اسم خودش را روی یک گربۀ ماده گذاشته. چه کسی از این کار خوشش نمی‌آید؟
دستانم را روی میز می‌گذارم و کف دستم را زیر چانه‌ام قرار می‌دهم.
می گویم:
"امشب چه کمکی باید بکنم؟ "
سرش را تکان می‌دهد و نوشیدنی را داخل یخچال می‌گذارد.