معرفی و دانلود رایگان کتاب اتوبوس قرمز
برای دانلود قانونی کتاب اتوبوس قرمز و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب اتوبوس قرمز
کتاب اتوبوس قرمز نوشتهی گلچهره مرادی باستانی و حمید جعفری دربردارندهی داستانهای کوتاهی است که میتواند یک قسمت از زندگی هر یک از ما باشد.
اتوبوس قرمز شاید یک گوشه از هر روزی که بیاعتنا از پس اتفاقاتی که در اطراف ما رخ میدهد، میگذریم باشد. دنیایی کوچک با هزاران داستان و هزاران شخصیت که هر کدام قصه خود را دارد؛ تلخ یا شیرین، آرام یا پرتلاطم.
شاید امروز توجه به لباس کسی که کنارمان است، بیشتر از توجه به دستهای خالی فردی باشد که چشمهایش خیره به سبد خریدمان شده است. شاید قضاوت چهره درهم و خالی از امید همنوعمان راحتتر از جویا شدن حال او باشد. خالی از لطف نیست اگر گاهی سوار اتوبوسی کهنه و خسته شویم و فقط نگاه کنیم مثل کسی که میخواهد بیست دقیقه از زندگی را قاب بگیرد.
دل نوشتههای پُشت صندلی اتوبوس را بخوانیم، با دختر کوچکی که کنارمان نشسته حرف بزنیم، به دانش آموزی که خسته از مدرسه برگشته، تکه نانی تعارف کنیم و بگوییم معلوم است حسابی درس خوانده و خسته شدهای! به پسر بچهای که دائما غُر میزند بگوییم چه مرد جوان شجاعی! اسمت چیست؟ و برایش قصهای کوتاه تعریف کنیم.
چه خوب میشود اگر گاهی اوقات یک کتاب، یک پاکت شیر یا حتی یک نان را به قصد در اتوبوس جا بگذاریم با یادداشتی که روی آن نوشته: (این دقیقا برای توست. از طرف دوست ندیدهات.)
اتوبوس قرمز از سرانگشتان نویسندگان جوان این خاک روییده. امید که بتواند دید عمیقتری به زندگی کوچک روزهمره ما بدهد؛ تا بتوانیم آرامتر از کنار اطرافیانمان بگذریم، از نگاههایشان، افکارشان، محدودیتهایشان یا لبخندی که از دیدن تو مخفیانه گوشه لبشان نشسته است.
در بخشی از کتاب اتوبوس قرمز میخوانیم:
در این میان اتوبوس ایستگاه چهارم را رد کرد و میخواست از پنجمی حرکت کند، همان موقع لرزشهای زنِ جلویی شروع شد، مرد سریع یک قرص در دهان زن گذاشت، سؤالها آمدند. چرا زن میلرزد؟ چه قرصی خورد؟ چرا پسرک گوشی را آنقدر نزدیک گرفته؟ ایستگاه ششم رد شد، لرزشهای زن شدت گرفت به حدی که صندلی را تکان میداد، مرد فقط سر زن را محکم نگهداشته بود. انگار گردی از گچ وارد اتوبوس شده و طرحی از ترس به صورت مسافران میکشید.
شوهرش گفت: «نگران نباشید، صرع داره، قرص زیر زبانی بهش دادم، خوب میشه.» پسرک کماکان چشم به گوشی داشت و اصلا متوجه نشد. اتوبوس همچنان تند میرفت. بین ایستگاه هفت و هشت، زن آرام گرفت و در ایستگاه هشتم پیاده شدند. حالا از غلظت مه کاسته شده بود و میشد از پنجره چیزهایی دید. به ایستگاه نهم رسیدیم، آن جا همیشه مسافر زیادی داشت. در باز شد و موجی از هیاهو فضا را اشباع کرد. بچه مدرسهایها با روپوش قهوهای آمدند، به اندازهی یک اتوبوس سر و صدا میکردند. لابهلای آنها قدمهای صبورانه و با متانتِ پیرمردی روزنامه به دست دیده میشد.
صندلیها را میگرفت و عقبتر میآمد. با قد خمیده و پالتوی قهوهای بین بچهها به سختی قابل تشخیص بود. آمد تا به من رسید، جایم را به او دادم. با لهجه گفت: «خیر ببینی جوون!» بلند که شدم سرم بیشتر گرما را احساس کرد. به پیرمرد نگاه میکردم؛ کلاهِ سیاهی داشت، موهای کنار گوشش سفید و صورتش تا جایی که امکان داشت، چروک برداشته بود. چشمانش انگار از ته غار میدرخشیدند، با ابروهای بلند. اتوبوس از ایستگاه یازدهم میگذشت و صدای بچهها شنیده میشد. یکی گفت: «ممد وحشی شده، دیروز با آرنج زد تو گُردَنم.» یکی جواب داد: «نمی دونم چش شده امروز نیومده؟» آن یکی گفت: «مریضه بابا، افتاده تو خونه.» گوشم با بچهها بود ولی چشمم به پیرمرد. از جیبش چند برگه زردآلو در آورد و به من داد. صدای چرق چرق ورقهای روزنامه میآمد.
فهرست مطالب کتاب
پیش درآمد
رزا پارکس
سال خبیسه
دلهره
گُنه
سُم
آشنا
ایستگاه آخر
اتوبوس قرمز
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب اتوبوس قرمز |
نویسنده | حمید جعفری، گل چهره مرادی باستانی |
ناشر چاپی | انتشارات ارشک |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 96 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-8972-06-8 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |