معرفی و دانلود کتاب آمار دقیق مرده‌ها

معرفی کتاب آمار دقیق مرده‌ها

کتاب آمار دقیق مرده‌ها رمانی است شامل سه اپیزود که زندگی سه شخصیت را به‌طور جداگانه روایت می‌کند. آیین نوروزی در این رمان چندگانه، زندگی دختری تنها، مردی مهاجر و پیرمردی قاتل را با بهره‌گیری از روایتی مجذوب‌کننده، بازگو می‌کند. کتاب حاضر به زعم منتقدان، از برترین آثار داستانی معاصر، طی چند سال گذشته، به شمار می‌رود.

درباره‌ی کتاب آمار دقیق مرده‌ها

رمانی که آیین نوروزی در کتاب آمار دقیق مرده‌ها ارائه کرده، در حقیقت روایتی سه وجهی است که زندگی و حال‌و‌روز سه شخصیت متفاوت را نشان می‌دهد. دنا، امین و منصور قهرمانان اصلی این کتاب هستند که گوشه‌ای از زندگی‌شان لابه‌لای فصل‌های این داستان روایت شده است.

دنا دختری است که معمولاً با اطرافیانش رفتار سرد و بی‌روحی دارد. با این‌که دانشجوی پزشکی است و قاعدتاً باید نوعی حس انسان‌دوستی نسبت به دیگران داشته باشد، برعکس، به نظر می‌رسد هیچ‌کس برایش اهمیتی ندارد. پدر و مادرش سال‌ها پیش از یکدیگر طلاق گرفته‌اند که البته دلیل اصلی طلاقشان رفتارهای دنا بوده. مدتی بعد نیز مادرش و اکنون مادربزرگش را نیز از دست داده تا زندگی‌اش را به‌عنوان یک دختر تنها ادامه بدهد. تنها دوستی که برایش مانده کاوه است که چند سال پیش به همراه خانواده‌اش عازم ترکیه شده و اکنون ارتباط او و دنا تنها در ارسال چند ایمیل و پیام تبریک تولد خلاصه می‌شود. بااین‌حال، خبرهای جدیدی در راه‌اند که گویا قرار است دست‌کم روال هرروزه‌ی زندگی دنا را دستخوش تغییر کنند. ‌‌

یک سر دیگر این مثلث روایی، مربوط به امین است. او که از همسرش، سمانه، جدا شده و فرزندش را نیز رها کرده، راهی آمریکا شده تا زندگی جدیدی را آغاز کند. البته زندگی در این کشور نیز او را مدام به یاد زندگی گذشته‌اش می‌اندازد. بااین‌حال، همه‌ی تلاشش را می‌کند تا تمام آن‌چه را که در زندگی از آن‌ها محروم بوده، در این کشور بیگانه به دست بیاورد. همان‌جاست که با دختری به نام شادی آشنا می‌شود و به او دل می‌بندند. باید دید آیا این دختر ایرانی‌الاصل نیز به او دل می‌سپارد یا حالاحالاها قرار نیست امین طعم عشق را بچشد.

آیین نوروزی در سومین اپیزود کتاب آمار دقیق مرده‌ها، از منصور برای مخاطبان می‌گوید. پیرمردی شصت‌و‌هفت‌ساله که در بیست‌و‌سه‌سالگی‌، در یک روز دلگیر پاییزی، پدرش را به قتل رسانده. هیچ‌کسی متوجه این قتل نشده و هیچ مرجع قضایی، در طول این سال‌ها منصور را بازخواست نکرده. او هم مانند تمام انسان‌های این دنیا ازدواج کرده، بچه‌دار شده و به زندگی ادامه داده، بدون اینکه کسی از قتلی که انجام داده باخبر شود. تمام اتفاقاتی که در اطرافش می‌افتند، بهانه‌ای به دستش می‌دهند تا ماجرای قتل را مدام برای خودش مرور کند. او قاتلی است که دستگیر نشده اما طی این سال‌ها، همواره زیر بار سنگین آن کمر خم کرده.

کتاب آمار دقیق مرده‌ها، از نوع رمان‌های چندگانه و اپیزودیک است که دقت نویسنده‌اش را در خلق شخصیت‌ها و ترسیم فضاها و روحیات مربوط به هر کدام از آن‌ها نشان می‌دهد. سه شخصیت اصلی‌ که آیین نوروزی، زندگی‌شان را روایت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌کند، اگرچه تفاوت‌های بسیاری دارند اما گویی نقاط مشترکی در سرگذشتشان دیده می‌شود و مرگ و جدایی، عناصر انکارناپذیر زندگی‌شان به حساب می‌روند. حس مکرر تنهایی نیز پس‌زمینه‌ی روزهایشان را می‌سازد. هر سه، کاراکترهایی تنها هستند که در دوره‌ای از زندگی‌ خود، از خانواده و اطرافیان گسسته‌اند و پیوسته نیز با چهره‌ی سیاه مرگ رودررو می‌شوند.

فردیت مفهوم دیگری است که به‌وضوح در میان ماجراهای رمان حاضر به چشم می‌خورد. فردیت دنا زمانی رقم می‌خورد که دور خود حصاری نفوذناپذیر می‌کشد و اجازه‌ی عبور از این حصار را به احدی نمی‌دهد. حتی راننده‌ی تاکسی‌ای که قصد دارد در مورد مشکل جسمانی‌اش از او کمک بگیرد.

رهایی و عبور از نزدیک‌ترین کسان، حتی پسر کوچک و خردسال خود، فردیت امین را نشان می‌دهد. نه خانواده و نه مهر پدری مانع از این نمی‌شود که ذره‌ای از فردگرایی امین کاسته شود. فردیت برای منصور بیشتر به سایه‌ی تاریکی شباهت دارد که سراسر زندگی او را پوشانده. او با تمامی مردمی که کنارشان می‌نشیند، با آن‌ها هم‌کلام می‌شود یا به همراهشان مسافرت می‌کند، یک فرق اساسی دارد: پدرش را کشته بدون این‌که مجازات شده باشد. بااین‌اوصاف، باور دارد که هیچ‌گاه نمی‌تواند مانند یک انسان معمولی، مثل همان‌هایی که هر روز در کوچه و خیابان می‌بیند، به زندگی‌اش ادامه دهد.

هر کدام از سه اپیزود کتاب آمار دقیق مرده‌ها، با فلش‌بک‌هایی به گذشته همراه‌اند. گویی شخصیت‌ها و قهرمانان اصلی آن‌ها به‌طور همزمان، هم در گذشته زندگی می‌کنند، هم در زمان حال. به عبارت دیگر، زندگی دوگانه‌ای دارند که در دو بستر زمانی مختلف، جریان پیدا می‌کند. آیین نوروزی در نشان دادن درونیات و منش هر کدام از آن‌ها نیز بسیار ماهرانه عمل کرده و مخاطب را با خود به عمق روح و روان شخصیت‌ها می‌برد.

باید اعتراف کنیم اثر پیش‌رو از بهترین نمونه‌های ادبیات داستانی فارسی، در سال‌های اخیر محسوب می‌شود که خبر از آینده‌ای روشن برای ادبیات معاصر ایران می‌دهد. خوانندگانی که آثار ادبی معاصر را دنبال می‌کند و می‌خواهد برترین مصادیق آن را مورد مطالعه قرار دهند، از خواندن کتاب آمار دقیق مرده‌ها غافل نشوند؛ رمانی خیره‌کننده که حاکی از دقت نظر نویسنده و مهارت وی در ساخت و پردازش ماجراهاست. این رمان خواندنی را نشر چشمه، به‌عنوان یکی از آثار مجموعه‌ی کتاب‌های قفسه‌ی آبی به انتشار رسانده.

درباره‌ی مجموعه‌ی کتاب‌های قفسه‌ی آبی

«کتاب‌های قفسه‌ی آبی» مجموعه‌ای است مملو از بهترین آثار داستانی معاصر، به قلم نویسندگان نوظهور ایرانی که در مدت زمان اندک فعالیت‌های ادبی‌شان، توانسته‌اند خوش بدرخشند و توجه مخاطبان و منتقدان را به خود جلب کنند. بلقیس سلیمانی، سیامک گلشیری، مهدی افروزمنش و... برخی از چهره‌های درخشانی‌اند که آثارشان را ذیل این مجموعه می‌بینید. در ادامه، به برخی از عناوین این سری کتاب‌ها اشاره شده که چاپ و انتشار همگی آن‌ها را نشر چشمه به عهده داشته: «به افق تهران»، «بی‌پایانی»، «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران»، «سالتو» و «خفاش شب».

یکایک کتاب‌های این مجموعه با دقت و وسواس زیادی برگزیده شده‌اند. در نتیجه، مخاطبان می‌توانند با خیال راحت، هر کدام از آن‌ها را تهیه کرده و مطالعه‌ی آن را آغاز کنند. مجموعه‌ی کتاب‌های قفسه‌ی آبی را به‌حق می‌توان کلکسیونی از موفق‌ترین داستان‌ها و رمان‌های امروز ایرانی دانست.

کتاب آمار دقیق مرده‌ها برای چه کسانی مناسب است؟

اگر شما هم از طرفداران داستان‌ها و رمان‌های فارسی هستید و مایل‌اید جدیدترین آثار داستان‌نویسان معاصر ایرانی را مطالعه کنید، خواندن کتاب آمار دقیق مرده‌ها را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب آمار دقیق مرده‌ها می‌خوانیم

کسی که حدود بیست و دو ساعت کنار امین در هواپیما نشست دختری بود با موهای بور و دست‌های ظریف سفید و پاهای نسبتاً کوچک با ناخن‌هایی با لاک طوسی که رنگ‌شان فقط وقت‌هایی خوب دیده می‌شد که هوای بیرون روشن بود. امین بیش‌ترِ استرس و ملال سفر هوایی را با نگاه کردن به این دختر تحمل کرد، البته سعی می‌کرد مستقیم نگاه نکند. ولی به‌هرحال، خودش را شبیه مردی دید که چند وقت پیش قضیه‌اش را در اخبار شنیده بود: ایرانیِ پناهنده‌ای که ده دوازده زن را در پیاده‌روهای اوپسالای سوئد دستمالی کرده بود.

دختر پاسپورت استرالیا داشت: یک دفترچه‌ی آبی که دو طرفِ لوگوی پرنقش‌ونگارَش طرحِ یک کانگورو و یک ایمو چاپ کرده بودند. بیش‌تر اوقات داشت در صفحه‌ی کوچک روبه‌رویش فیلم‌های سینمایی می‌دید. ظاهراً عاشقانه‌ها را ترجیح می‌داد. صفحه‌ی جلوِ امین هم روشن بود، اما او درست داستان را دنبال نمی‌کرد و فقط در صحنه‌های زدوخورد برای لحظاتی توجهش جلب می‌شد.

وقتی هفت هشت ساعت از پرواز گذشته بود، دختر کتابی از کوله‌اش بیرون آورد. بعد به امین نگاه کرد و با لبخند پرسید اذیت نمی‌شود اگر او چراغ بالای سرش را روشن کند. البته که اذیت نمی‌شد. به جلد سبز کتاب نگاه کرد. اسم نویسنده‌ی کتاب هم به گوشش نخورده بود البته کُلاً نویسنده‌های زیادی را نمی‌شناخت. در معدود دفعاتی که رمانی دستش گرفته بود، حس کرده بود نویسنده‌ها به همه‌چیز آب‌وتاب می‌دهند تا صفحات را پُر کنند و خیلی زود حوصله‌اش سر رفته بود. به‌هرحال، این تنها فرصتی بود که می‌شد برای چند لحظه با دختر صحبت کند. گفت «می‌تونم بپرسم این کتاب درباره‌ی چیه؟»