معرفی و دانلود خلاصه کتاب بادبادک باز

معرفی خلاصه کتاب بادبادک باز

کتاب بادبادک باز اولین رمان خالد حسینی، نویسنده‌ی افغان است و به عنوان نخستین رمانی که توسط یک نویسنده‌ی افغان به زبان انگلیسی نوشته شده، شهرت دارد. نویسنده در این کتاب، داستان یک نویسنده‌ی افغانستانی ساکن آمریکا را روایت می‌کند که برای نجات فرزند دوستش، به افغانستان بازمی‌گردد. افغانستانی که زیر سلطه‌ی حکومت طالبان قرار دارد. این کتاب یکی از پرخواننده‌ترین آثار داستانی دنیاست و در سال 2004 جایزه‌ی بوکه را از آنِ خود کرد.

درباره‌ی خلاصه کتاب بادبادک‌باز

خالد حسینی (Khaled Hosseini) پزشک و نویسنده‌ی افغانستانی است که در آمریکا زندگی می‌کند و به زبان انگلیسی می‌نویسد. خلاصه کتاب بادبادک‌باز (The Kite Runner)، اولین اثر منتشرشده‌ی حسینی و اولین رمانی است که از یک نویسنده‌ی افغان به زبان انگلیسی منتشر و با استقبال بسیاری از سوی خوانندگان و منتقدان مواجه شد. می‌توان گفت او بخش عظیمی از شهرتش را مدیون همین کتاب است. از آثار دیگر حسینی می‌توان به «هزار خورشید تابان»، «و کوهستان به طنین درآمد» و «دعای دریا» اشاره کرد.

داستان کتاب بادبادک‌باز روایت دوستی دو فرد به نام‌های امیر و حسن است. حسن پسر خدمتکار خانه و دوست و حامی همیشگی امیر است، اما امیر در موقعیتی حساس نمی‌تواند از حسن حمایت کند و به دفاع از او برخیزد. همین مسئله موجب پایان یافتن دوستی آنان می‌شود. عذاب وجدان آن لحظات، گریبان امیر را تا سال‌ها رها نمی‌کند و همه‌ی لحظات زندگی او را تلخ و سیاه کرده است. امیر به سبب حمله‌ی روس‌ها به افغانستان مجبور می‌شود از افغانستان فرار کند، به آمریکا برود و به زندگی با عذاب وجدان ادامه دهد. او پس از سال‌ها متوجه می‌شود که حسن و همسرش به دست طالبان به قتل رسیده‌اند و از آنان پسری به نام سهراب باقی مانده. او تصمیم می‌گیرد به افغانستان برگردد و برای جبران خطا و خیانت گذشته، پسر دوستش، حسن را نجات دهد. اما در این مسیر با حقیقتی مخفی درباره‌ی پدرش مواجه خواهد شد.

خالد حسینی در این رمان خواننده را به محیط پرتنش و اضطراب افغانستان می‌برد و لحظات سرنوشت‌ساز تغییر و ویرانی یک کشور را پیش چشم مخاطبان قرار می‌دهد. داستان او نیروی دوستی، بهای خیانت و امکان رستگاری را در مرکز توجه قرار می‌دهد و در رابطه‌ی پدر و پسر دقیق خواهد شد.

رمان بادبادک‌باز علاوه بر روایت کردن داستانی که آفریده‌ی نویسنده است، در پس‌زمینه‌ی روایت، وقایع تاریخی کشور افغانستان را نیز به وضوح به تصویر می‌کشد. وقایع تاریخی مانند سقوط سلطنت افغانستان به سبب حمله‌ی شوروی، مهاجرت پناهندگان افغان به کشورهایی مانند پاکستان و آمریکا و ظهور حکومت طالبان، در این داستان حضور پررنگ و برجسته‌ای دارند. از این منظر می‌توان این کتاب را رمانی تاریخی نیز در نظر گرفت.

کتاب بادبادک‌باز نوشته‌ی خالد حسینی توسط آرزو خوشابی ترجمه و تلخیص شده و در نشر کارگاه فیلم و گرافیک سپاس به چاپ رسیده است.

اقتباس‌های سینمایی از کتاب بادبادک‌باز

فیلم بادبادک‌باز (The Kite Runner) به کارگردانی مارک فوستر (Marc Forster) در سال 2007 بر اساس داستان خالد حسینی تولید و منتشر شد و در همان سال به جایگاه نامزدی دریافت جایزه‌ی اسکار رسید.

جوایز و افتخارات کتاب بادبادک‌باز

• سومین اثر پرفروش سال 2003؛
• ترجمه‌شده به 48 زبان دنیا؛
• برنده جایزه ادبی الکس
• برنده جایزه بوکه سال 2004
• برنده جایزه Puddly در سال 2006
• برنده جایزه ادبی Elle
• نامزد جایزه لینکلن در سال 2006
• نامزد جایزه Allgemeine Literatur
• اولین رمان پرفروش نیویورک‌تایمز به واسطه‌ی خوانده شدن میلیونی در سرتاسر جهان.

نکوداشت‌های کتاب بادبادک‌باز

• داستانی روشن و جذاب که به ما یادآوری می‌کند مردم افغانستان چه مدت در تلاش برای پیروزی بر نیروهای خشونت‌گرا هستند. نیروهایی که حتی امروز نیز، آن‌ها را تهدید می‌کنند. (نیویورک‌ تایمز بوک ریویو)
• یک کتاب قدرتمند. بدون زواید، بدون مهملات، با نثری خشن. روایتی صمیمی از خانواده و دوستی و خیانت و رستگاری که برای درگیر کردن ما و روشن کردن موضوع، نیازی به شرح و تفسیر ندارد. بخش‌هایی از کتاب در هنگام خواندن آزاردهنده خواهند بود، گرچه، کتاب کاملاً عاشقانه است. (واشنگتن‌ پست بوک‌ ورد)
• یک رمان زیبا. این داستان نامعمول و شیوا، در مورد رابطه‌ی پدران و پسران، انسان‌ها و خدایان و مردان و کشورهایشان است. وفاداری و خون، پیوندهایی است که داستان، آن‌ها را به یکی از غنایی‌ترین، تکان‌دهنده‌ترین و غیرمنتظره‌ترین کتاب‌های امسال پیوند می‌دهد. (The Denver Post)

خلاصه کتاب بادبادک‌باز برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب برای علاقه‌مندان به رمان‌های کلاسیک، رمان‌هایی با زمینه‌ی تاریخی و داستان‌های واقع‌گرا مناسب است.

در بخشی از خلاصه کتاب بادبادک باز می‌خوانیم

فصل بهار تمام شد و در 1985 در تمام درس‌ها نمره الف گرفتم. با فکر ثریا که همش در سر داشتم این نمره‌ها واقعاً معجزه بود. پدر هم از توجه - علاقه - من به او خبر داشت و مدام تذکر می‌داد که پشتون‌ها آبرو دارند و حواسم باشد دست از پا خطا نکنم. در همین روزها بود که بابا هم مریض شد و از بس سرفه می‌کرد از حال می‌رفت. با اینکه مدیریت پمپ بنزین را بر عهده داشت اما مالک آن جا او را بیمه نکرده بود و مجبور بودیم نزد پزشک عمومی برویم. شب قبلش خون بالا آورده بود و من به‌شدت نگران بودم. در عکس ریه‌اش لکه‌ای دیده می‌شد و دکتر گفت هم باید اسکن شود و هم نتیجه اسکن را یک متخصص ریه ببیند. نتیجه اسکن متخصص ریه را بر آن داشت که از بافت ریه نمونه‌برداری کند تا مطمئن شوند با چه چیزی سروکار دارند. بیماری بابا «اوت سل کارسینوما» تشخیص داده شد که نوعی سرطان غیرقابل جراحی محسوب می‌شد. می‌شد شیمی‌درمانی کرد اما به‌هرحال بیماری بابا وخیم بود و البته بابا تصمیم گرفت شیمی‌درمانی نکند. به خانه که رسیدیم سیگاری روشن کرد و خیلی قاطع گفت که هیچ‌کس نباید از بیماری‌اش بویی ببرد.

سرطان هم باعث نشد که بابا به بازار کهنه‌فروشان نرود. آخر هفته با‌هم می‌رفتیم و بساطمان را پهن می‌کردیم. گاهی پدر و مادر ثریا را هم می‌دیدیم و باهم احوالپرسی و خوش‌و‌بشی می‌کردیم. کم‌کم نشانه‌های بیماری در بابا پدیدار شد. به‌شدت لاغر شده بود و گودی بیش از حد چشم‌هایش خبر از وخامت بیماری‌اش می‌داد. تا اینکه یک روز پس از فروختن آباژوری به یک مرد فیلیپینی ناگهان بر زمین افتاد. بدنش می‌لرزید و دهانش کف کرده بود. مردم دورمان جمع شدند و هرکس چیزی می‌گفت. دستش را گرفتم و به بقیه گفتم پراکنده شوند و تنهایمان بگذارند. در مطب دکتر عکس اسکن بابا در صفحه نورانی مخصوص غده‌های سرطانی را در همه‌جا نشان می‌داد. سرطان کل مغز را گرفته بود. دکتر کورتون تجویز کرد تا تورم کم شود و شیمی‌درمانی و داروهای ضد‌تشنج نیز پیشنهاد بعدی‌اش بود. شب را روی صندلی در کنار تختش گذراندم. صبح که شد، اتاق انتظار پر از افغان‌ها بود که به عیادتش آمده بودند. ژنرال و همسر و دخترشان هم آن جا بودند. سعی کردند مرا تسلی دهند.