معرفی و دانلود کتاب گوش‌سفید، دم‌سیاه و دیگران

معرفی کتاب گوش‌سفید، دم‌سیاه و دیگران

کتاب گوش‌سفید، دم‌سیاه و دیگران به نویسندگی وحید پورافتخاری روایت‌گر ماجرای چوپانی به نام مظهر است که گله خان‌قلی را به صحرا می‌برد، اما هر روز یکی از گوسفندان خان‌قلی را گم می‌کند. این کتاب اهمیت امانت‌داری را به کودکان گوش‌زد می‌کند.

گوش‌سفید، دم‌سیاه و دیگران یکی از داستان‌های جذاب و آموزنده‌ی مجموعه «شکرستان و یک داستان» است که با روایتی ساده و روان و تصاویری رنگی و جالب برای کودکان ارائه شده.

ماجراهای شکرستان در شهری قدیمی و خیالی با بیش از 100 شخصیت روی می‌دهد. این قصه‌ها بر اساس داستان‌ها، ضرب‌المثل‌ها و قصه‌های قدیمی و عامیانهٔ ایرانی-شرقی انتخاب و سپس با رویکردی مدرن و به روز به رشتهٔ تحریر در آمده‌اند. در این شهر باستانی، هیچ‌کس در جایگاه خود نیست. تلاش شده تا با تغییر شکل تصویری و دراماتیک، شیوه‌ای اتخاذ شود که کوچک و بزرگ پس از خندیدن به طنز داستان‌ها، عمیقاً به فکر فرو روند و آینهٔ رفتارهای اجتماعی و فرهنگی خود را بازنگری کنند.

در بخشی از کتاب گوش‌سفید، دم‌سیاه و دیگران می‌خوانیم:

خان‌قلی صد تا گوسفند چاق و چله داشت. هر روز صبح، خودش دم در طویله می‌ایستاد و قربان صدقه گوسفندهایش می‌رفت و آن‌ها را بدرقه می‌کرد. بعد هم سفارش می‌کرد که سر علف‌های تازه با هم دعوا نکنند. گوسفندها هم در جواب بع‌بع می‌کردند. در آخر گله را به مظفر، چوپانش می‌سپرد. او هم گوسفندها را هی می‌کرد و راهی صحرا می‌شد. آن روز وقتی مظفر از چرا برگشت، خان قلی مثل همیشه شروع به شمردن گله کرد؛ شمرد و شمرد، اما صد نشد؛ یکی کم بود.

مظفر گفت: «خب ارباب، کاری ندارید؟ من رفتم. فعلا خداحافظ!» خان قلی گفت: «وایسا مظفر؛ یکی از گوسفندها نیست» مظفر دودستی زد توی سرش. انگار چیزی یادش آمده باشد، گفت: «یادم رفته بود ارباب! گوش سفید بیچاره... »