معرفی و دانلود کتاب نگذار سرت به سنگ بخوره!

معرفی کتاب نگذار سرت به سنگ بخوره!

کارآفرین بودن ویژگی‌های بخصوصی در فرد ایجاد می‌کند و کتاب نگذار سرت به سنگ بخوره! سعی دارد تا بازتابی تحلیلی از این زیست دوگانه ارائه دهد. کتابی که می‌خوانید توسط شلی لفکو و وهان یپرمیان تألیف شده و به این مسئله می‌پردازد که اساساً یک کارآفرین باید ذهن و سبک زندگی خود را از چه دسته افکاری رها سازد. در این کتاب درمورد چالش‌های کارآفرین بودن می‌خوانید و به‌ طرز دیگری به حرفه‌ی خود نگاه خواهید کرد.

درباره‌ی کتاب نگذار سرت به سنگ بخوره!

به‌عنوان یک کارآفرین، شما در بررسی مشکلات و عرضه‌ی راه‌حل‌ها یک شخص خبره هستید. کارآفرین بودن در شما مهارت‌های بخصوصی را پرورش می‌دهد و همین مسئله مسبب رشد شما در حوزه‌ی تجارت، مدیریت و بازاریابی می‌شود. اما باید این مسئله را در ذهن داشته باشید که اگر روان خود را به مجموعه‌ای از باورهای مشخص محدود کنید، چنین رویکردی شما را از مسیر موفقیت و زیست غنی دور خواهد کرد. شما برای تملک زندگی خود و مدیریت افراد دست به تلاش‌های بی‌وقفه می‌زنید. در چنین وضعیتی، در بطن این تداوم بی‌وقفه، شما مسبب پیشرفت شرکت خود خواهید شد. اما سؤال مهمی شکل می‌گیرد: آیا درست است که برای پیشرفت شرکتتان، سلامتی و زندگی شخصی خود را نابود کنید؟

کتاب نگذار سرت به سنگ بخوره! (Hitting the Wall) قرار است به شرح باورهای بازدارنده در زندگی بپردازد. شلی لفکو (Shelly Lefkoe) و وهان یپرمیان (Vahan Yepremyan) سعی دارند در این کتاب به شما یاد دهند که چگونه باورهای محدودکننده و مخرب را بازشناسید و از آن‌ها رهایی یابید. هر مشکلی، ابتدا با بازشناسی و بررسی دقیق آن باید مورد ارزیابی قرار گیرد. به همین روی، مخاطبان ابتدا باید درک کنند که با چه نوع مشکلی مواجه هستند و سپس در جهت رفع آن دست به کنشگری بزنند. کتاب نگذار سرت به سنگ بخوره! نیز در راستای چنین مشکلی تألیف شده و به‌ طور کامل به بررسی آن می‌پردازد. این کتاب به افراد زیادی توانسته کمک کند و از این نظر اثر بسیار محبوبی دانسته می‌شود.

در این کتاب الهام‌بخش، درمورد تجربه‌های شخصی کارآفرینان خواهید خواند. شلی لفکو و وهان یپرمیان به ارائه‌ی مجموعه‌ای از مثال‌های عینی در باب مباحث موردنظر می‌پردازند و از این نظر به‌خوبی ایده‌های خود را به مخاطبان القا می‌کنند. در واقع، دو نویسنده از افرادی مثال می‌زنند که توانسته‌اند با بازشناسی افکار منفی و بازدارنده، به حذف آن‌ها از زندگی‌شان بپردازند و روابط بهتری را برای خود سازمان دهند. کتاب نگذار سرت به سنگ بخوره! توسط نفیسه معتکف ترجمه شده و انتشارات لیوسا آن را منتشر کرده است.

نکوداشت‌های کتاب نگذار سرت به سنگ بخوره!

• من با شلی لفکو و وهان یپرمیان تابه‌حال همکاری داشته‌ام و توصیه‌های آن‌ها باعث شد تا از افکار منفی و از دورانی که احساس گم‌گشتگی می‌کردم، رهایی یابم. تمام کسانی که می‌خواهند کسب و کار و زندگی شخصی خود را توسعه ببخشند، باید این کتاب را بخوانند. (ویشن لاخیانی، رئیس مایندولی)
• این کتاب شما را در یک فرایند قرار می‌دهد؛ فرایندی که شما را از افکار بازدارنده‌ رها می‌کند و بهتان اجازه می‌دهد به بهترین نسخه از خودتان نزدیک شوید. شلی لفکو و وهان یپرمیان کتابی نوشته‌اند که برای همیشه زندگی‌تان را عوض خواهد کرد. (جیم کوییک)
• همه‌ی افراد لایق این هستند که در زندگی به بهترین بیان خود برسند. این کتاب در رسیدن به چنین هدفی کمک می‌کند. اثری که به شما یاد می‌دهد چگونه باورهای آسیب‌رسانی که سال‌هاست شما را از موفقیت دور کرده‌اند، به‌راحتی حذف کنید. (مارسی شیموف)

کتاب نگذار سرت به سنگ بخوره! برای چه کسانی مناسب است؟

خواندن این اثر به کسانی که به آشنایی با روش‌های موفقیت شغلی و حرفه‌ای شدن در مسیر کارآفرینی تمایل دارند، توصیه می‌شود.

در بخشی از کتاب نگذار سرت به سنگ بخوره! می‌خوانیم

چگونه از بدترین وضعیت جان سالم به در بردم؟ وقتی امواج احساسات بر من غلبه کرد، از روند رویداد استفاده کردم. این روش خیلی به من کمک کرد تا متوجه شوم که مرگ او، نبودنش در زندگی روزمره‌ام، رکود کسب‌وکارم و از دست دادنش به‌عنوان پدر فرزندانم به معنای پایان زندگی نیست. مرگ او به این معنا نبود که کسب‌وکارم به باد فنا رفت. این احساسات حقیقت نداشت بلکه زاییده‌ی ذهنم بود. به‌هرحال روند رویداد جانم را نجات داد.

به این صورت شلی توانست با استفاده از روند رویداد در لحظات دشوار به داد خودش برسد. ابتدا از خودش پرسید: «چه اتفاقی افتاده است که باعث شده نخواهم از رختخوابم بیرون بیایم؟»

جواب ساده بود: «مورتی مرده است.»

سپس از خودش پرسید: «بسیار خب، از این رویداد چه برداشتی دارم؟»

«یعنی از گرسنگی خواهم مرد. چون مورتی بود که شرکت را می‌گرداند و پول در می‌آورد. همین حالا کلی بدهی بالا آورده‌ام. اصلاً راهی وجود ندارد که از آن طریق بتوانم شرکتم را دوباره روبه‌راه کنم و موفق شوم. من به دردسر افتاده‌ام!»

او چشمانش را بست و دوباره فکر کرد. شاید فوت مورتی این پیام را دارد که من باید از گرسنگی بمیرم. شاید هم به این معنا باشد که برایم فرصتی پیش آمده است تا هوش مالی خودم را بسنجم و از این طریق تلاش کنم و شرکت را به سوی موفقیت ببرم. شاید برای شلی بخش آخر، سرنوشت ساز بود. هر چند زمان حال برایش تیره و تاریک بود. او شبکه‌ای از افراد دوست داشتنی و حامی داشت که کمکش می‌کردند. او هر آنچه را که به نفعش بود در اختیار داشت. او می‌توانست کاری بکند.

حقیقت امر این بود که برداشت او از فوت مورتی واقعی نبود. فوت مورتی به معنای بدبختی شلی و رکود کسب‌وکار او نبود. مرگ او مشیت الهی بود. او می‌توانست معنایی را که به فوت مورتی می‌دهد انتخاب کند: این‌که روزگارش سیاه شده و بدبخت است یا این‌که فرصتی برایش پیش آمده تا قد علم کند و زندگی کاملاً جدیدی بسازد.

فهرست مطالب کتاب

پیشگفتار
داستان دو کارآفرین
باورهای مخرب را از بین ببر، با ارزش‌های خودت زندگی کن
فصل اول: باورها تو را محدود می‌کند
فصل دوم: یافتن باورهایی که محدودت می‌کند
فصل سوم: از بین بردن باورهایی که تو را محدود می‌کند
فصل چهارم: از بین بردن احساسات منفی در چند دقیقه
فصل پنجم: موفقیت هماهنگ با شرایط خودت
نتیجه‌گیری
ضمیمه
درباره نویسندگان