معرفی و دانلود کتاب لی لی در سرزمین خوشحالی

معرفی کتاب لی لی در سرزمین خوشحالی

کتاب لی لی در سرزمین خوشحالی به قلم لیلا کلیائی، داستان آموزنده و پرمفهوم دختری را در شهری عجیب به تصویر می‌کشد؛ شهری که مردم آن بعد از چند سال تبدیل به آدم آهنی می‌شوند. این داستان خواندنی به صورت دو زبانه‌ی فارسی و انگلیسی نوشته شده است.

درباره‌ی کتاب لی لی در سرزمین خوشحالی (Lily in Happyland):

این کتاب داستانی نمادین از سرگشتگی انسان امروز است که معنای واقعی زندگی را گم کرده و در این دنیای سرعت و رقابت، به دنبال گمشده خویش می‌گردد و خوشحالی را در بیرون از خود جستجو می‌کند، جایی که هرگز نخواهد یافت. سفر قهرمان داستان در واقع سفری درونی‌ست برای یافتن خوشحالی و رسیدن به اصل خویش. او با شناسایی چیزهایی که نیست به آنچه که هست دست می‌یابد و خاطر نشان می‌سازد هر انسانی با نظارت پیوسته بر خود، مسئول پاکیزه نگاه داشتن دل خود از زنگارها و ناپاکی‌هاست.

کتاب لی لی در سرزمین خوشحالی مناسب چه کسانی است؟

این داستان کوتاه، ساده و پرمعنا گرچه به ظاهر برای کودکان نوشته شده ولی معنای پنهان در آن می‌تواند برای هر بزرگسالی نویدبخش زندگی خوشحال‌تری باشد. همچنین این کتاب به دلیل دو زبانه بودن، در تقویت زبان انگلیسی نیز موثر است.

لیلا کلیائی را بیشتر بشناسیم:

او دانش آموخته دکتری روانشناسی تربیتی دانشگاه تبریز و کارشناسی ارشد توسعه اقتصادی دانشگاه تهران است و در حوزه مشاوره کودک و نوجوان فعالیت می‌کند. نگاه ویژه او به آموزه‌های دوران کودکی به عنوان اثربخش‌ترین و ماندگارترین یادگیری‌های دوران زندگی، وی را برآن داشت که کتاب لی لی در سرزمین خوشحالی را در ژانر کودک خلق نماید. به امید اینکه کودکان امروز در جهانی بهتر زندگی کنند.

در بخشی از کتاب لی لی در سرزمین خوشحالی می‌خوانیم:

من جاری شدم و به پای درختچه‌ای تشنه ریختم.
اکنون سیراب شده و من درتک تک برگ هایش و شاخه های پر از شکوفه اش زندگی می‌کنم .
فقط یک مشکلی هست.در نزدیکی درختچه، تکه زمینی است که خشک شده.

آخر کمی بلندتر از زمین های اطراف است. برای همین، آب رودخانه به آن نمی‌رسد و هیچ دانه ای در آن رشد نمی‌کند. خیلی غمگین و تنهاست. من به او گفتم دختر مهربانی را می شناسم که حتما به تو کمک خواهد کرد. پرنده پرسید: حالا چه جوری می‌خواهی به زمین کمک کنی؟

هنوز نمی‌دانم. آن زمین، تنهاست. برای همین غمگین است.
پرنده گفت: تنهایی که همیشه بد نیست. آدم را مجبور می‌کند بهترین دوست خودش باشد.
تار و پود خودش را بشکافد، ببیند چه خبر است.
درختچه از دور نمایان شد. لی لی احساس کرد قلبش تندتر می‌زند.