معرفی و دانلود کتاب لطفا بیدارم نکن...
برای دانلود قانونی کتاب لطفا بیدارم نکن... و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب لطفا بیدارم نکن...
کتاب لطفا بیدارم نکن... نوشته یعسوب محسنی، قصهی خوابهای پریشان و عجیب و ماجراها و رنجهای یک نوجوان عاشق را با زبانی طنزآلود به تصویر میکشد و شما را درگیر روایتهایی متضاد و منحصربهفرد میکند که از سطر به سطر آن لذت خواهید برد.
کتاب لطفا بیدارم نکن به چه کسانی پیشنهاد میشود؟
اگر به داستانهای طنز علاقهمند هستید، از این کتاب لذت خواهید برد.
با یعسوب محسنی بیشتر آشنا شویم:
او متولد سال 1353 پیش از این کتاب، رمانهای «مربای انجیر»، «من آذر هستم» و مجموعه داستانهای «این یا آن» و «آتا و آنا» را به نگارش درآورده و رمان «کلاغها هم بستنی میخورند» سومین رمان و پنجمین اثر داستانی اوست. تاکنون کتابهای بسیاری از یعسوب محسنی منتشر شدهاند.
در بخشی از کتاب لطفا یبدارم نکن میخوانیم:
به اتاقم برگشتم. سرگیجه امانم را بریده بود. جلوی آینه ایستادم تا موهای بههمریختهام را با دست روی فرق سرم بخوابانم. شکمم باد کرده بود. پیراهنم را بالا زدم. در عین ناباوری دیدم آبستنم! دست زیر شکم بردم. کسی از توی شکم، پوستم را میخاراند. لگد میزد. فریاد میکشید. دنبال چاقو به آشپزخانه دویدم. فرشته گفت: «هی... کجا با این عجله؟» از میان کشوهای کابینت، کارد دستهطلاییِ استیل تیزی برداشتم. انگشت به نوک چاقو فروکردم تا از تیزیِ کارد مطمئن شوم. روی پوست شکمم گذاشتم. از میان دو قفسۀ استخوانیِ سینه بهسمت نافِ برآمدهام پایین آوردم. پوستم از هم باز شد. منتظر ماندم خون زیرِ پاهایم بلغزد. سرِ بچهای پر از مو میان خونابه بیرون آمد. به بهانۀ سوزاندنِ بچه، دریچۀ بخاریِ هیزمی را باز کردم. آتش زبانه زد. شعلهای از هیزمِ خشک و سوزان روی پیراهن چاکبازم پرید. تمام بدنم را سوزاند و از هُرم داغ آتش، ترسی خفیف در دلم آغشت و سوزشی بر من رسید. آتش خانه را گرفت. پردهها میان شعلهها سوخت و خاکستر شد. دودِ سیاهی چشمهایم را پُر کرد. بچه آتش را بوسید. آتشدان سرخ شد. دستهایم بهنرمی ذوب شدند و ناخنهایم به حالت خمیری خمیدند و ذرهذره چکه کردند و انگشتهایم مثل آبگینۀ داغ به شکل مایع به زمین ریختند. پاهایم آب شدند و بوی روغن تطهیرشدهای بر سوختگیهای پشم و کرک، دماغ آتشگرفتهام را پر کرد.
و سقف اتاق فروریخت. آسمان چند پله پایین آمد. ستارهها سبز شدند؛ سبزی روشن و چشمکزن. هرچه گندم و جو بود از آن بارید. پیرمردی آسیابان با دستهای سفید و موهای زال، غلات به سنگ و آهن سپرد. آرد حاصل را روی سرِ بیمویم پاشید و الاغی دور من چرخید. صدای سنگِ آسیاب را شنیدم که روی آب رودخانه میغلتد. آفتاب سر به آسمان برد. دستهای زردش را برای گرفتنم دراز کرد. فرشته آفتابهای نو و مسی را پر از آب کرد. لولهاش را به دهانم برد. تنم پر از آماسِ چرک شد و کسی پشتِ دیوارها آواز خواند؛ با صوتی بلند و صدایی زنانه: «او را به دار بیاویزید.»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب لطفا بیدارم نکن... |
نویسنده | یعسوب محسنی |
ناشر چاپی | انتشارات کتاب کوله پشتی |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 160 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-461394-1 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان طنز ایرانی |