معرفی و دانلود کتاب عشق پیری
برای دانلود قانونی کتاب عشق پیری و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب عشق پیری
در کتاب عشق پیری، گوشهای ارزشمند از خاطرات حسینعلی بهرامی به صورت داستانی خواندنی درآمده است.
حسین علی بهرامی که کار و تحصیل، دقت نظر و سختکوشی، همواره جزء صفات جدایی ناپذیر شخصیت او هستند، خودش درباره آثارش میگوید: کارم نوشتن نیست. البته عادت کرده بودم از همان سالها پیش خاطراتم را مینوشتم. ماجراهای زندگیام را در سر رسیدها دارم. اما هدف این است که از زنده بودنم راضی باشم.
در آثار این نویسنده میتوان دید که او قصد خلق آثاری ماندگار را دارد و دلش میخواهد در ادبیات هم در حد توان کار کوچکی انجام دهد. او هیچوقت خود را نویسنده نمیداند.
در بخشی از کتاب عشق پیری میخوانیم:
در آن لحظات که هنوز کمی به هوش بودم یکی از عابران که گویا پزشک بود و یا تجربهی پزشکی داشت چند بار دستش و انگشتانش را از جلوی چشمان من عبور داد و پرسید:
«انگشتان مرا میبینی؟ »که من حال پاسخگویی رو نداشتم، کلمات آنها هر لحظه توی جمجمهام طنین میانداخت و من به نظرم میرسید حوری خانمه که ایرادات و پیشنهاداتی رو با من مطرح میکنه و راه و چاه رو به من میشناسونه و بعد دستهای بسیاری بدن مرا لمس کردند و اعضای بدنم را فشردند و در آن حالی که به صورت جمعی مرا از زمین بلند کردند که روی صندلی اتومبیل بذارن از هوش رفتم. سهراب ادامه داد:
درد و سوزشی در کتف، به هوش آورد مرا
بیتوان و بیرمق چشمها را گشودم
که خود را در بیابان روی خاک آلوده دیدم
آن نامرد مطلق که حیوان را به شرم آورده است
غُر میزد و میگفت:
«پیری میخواهی مرا در زندان ببینی
یا مرا درگیرِ هفت خوانِ دارو نمائی
عمرت زیادی است
این جا راحتی
شاید که زندان مرا در خواب بینی»
با نثار یک لگد بر پهلویم
مرا بگذاشت و در رفت
ادامه دادم:
زمانی که لگد بر پهلوم نثار کرد که منو از اتومبیل به بیرون بندازه، به هوش آمدم. خون تمام صندلی جلو رو پوشانده بود و تمامی لباسهای قسمت راستم خونی بود، با چند بار لگد خوردن و فحشهای رکیک راننده متوجه قصد و هدف او شدم. با دست چپ کنسول جلوی اتومبیل رو گرفتم و سعی کردم در را که او باز کرده بود ببندم و مقاومت کنم ولی نشد و او مرا از ماشین به بیرون پرت کرد. بعداً در بیمارستان یادم آمد که چند بار به او التماس کردهام لااقل مرا کنار خیابان بذاره، که او با تمسخر و دهن کجی گفت:
«تو رو توی خیابان بذارم که شمارم رو بردارن». سهراب سری تکان داد و زیر لب به آهستگی گفت:
بیشرف...
فهرست مطالب کتاب
بیقراری
کامیابی
تنهایی
آشنایی
والگی
شیدایی
ماجراجویی
آگاهی
رونمایی
دادخواهی
کین ستانی
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب عشق پیری |
نویسنده | حسینعلی بهرامی |
ناشر چاپی | نشر روزگار |
سال انتشار | ۱۳۹۴ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 224 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-374-524-4 |
موضوع کتاب | کتابهای خاطرات، کتابهای داستان و رمان ایرانی |