معرفی و دانلود کتاب عالی جناب شهردار
برای دانلود قانونی کتاب عالی جناب شهردار و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب عالی جناب شهردار
همهچیز تمام شد. خونها ریخته و زندانها تا آخرین ظرفیت ممکن پر شدند. خیاط هم که ظاهراً خودش را کشت. حالا دیگر بر سر دیکتاتوری شهردار، مانعی باقینمانده. کتاب عالی جناب شهردار، ما را به شهری خیالی میبرد؛ جایی که تلاش برای ایجاد دموکراسی و آزادی با سرکوب روبهرو میشود. ابراهیم حسن بیگی روند تبدیل شهردار جدید از مردی شاعرپیشه به دیکتاتوری قاتل را روایت میکند و در این میان فقر، بیسوادی و... را نیز به نقد و چالش میکشد.
دربارهی کتاب عالی جناب شهردار
کشتهها بیشتر از قبرهای خالیِ قبرستان است. خانوادهی مقتولان نمیتوانند برای آنها گوری پیدا کنند؛ علاوهبر اینها تعدادی از مردم هم مفقود شدهاند و هیچ اثری از آنها نیست. البته همهی شهر میدانند افراد مفقود در زندانهای حکومت زیر شکنجهاند و به احتمال زیاد کشته شدهاند. چند روز پیش اطلاعیهای از طرف زندانها صادر شد که حکومت در آن ادعا کرده بود: «گروهی از زندانیها از زندان گریخته و به سوی کشور دشمن پناهنده شدهاند.» بدیهی است که خبر دروغ است. حتی خود شهردار و مارشال هم که چنین خبری را ساخته و پخش کردهاند، نمیتوانند حتی برای یک لحظه آن را باور کنند. از روزی که شهردار قبلی مُرد و خیاط با نفوذش در میان مردم، شاعر را بر تخت شهردار پیشین نشاند، مردم به گم شدن دوستان و خانواده، شکنجه شدن، تظاهرات کردن و متهم شدن به جاسوسی و... عادت کردهاند. شاعر قرار بود مردی مهربان، مردم دوست و طرفدار آزادی باشد؛ حدأقل خودش که اینطور ادعا میکرد اما حالا چهرهی دیگری از خود را به مردم نشان داده. او به فردی خونریز و سرکوبگر تبدیل شده و برای ماندن بر سر قدرت و حفظ تاج و تخت شهرداری حاضر است در خیابانهای شهر حمام خون راه بیندازد. کتاب عالی جناب شهردار ظاهراً در شهری خیالی میگذرد؛ اما جایی است شبیه به بسیاری از شهرهای خاورمیانه؛ همانقدر هولناک و درعینحال مظلومانه.
ابراهیم حسن بیگی ماجرا را از روز مرگ شهردار اول آغاز میکند؛ زمانی که چهار جناح شرق، غرب، شمال و جنوب همگی بهدنبال تصاحب صندلی شهرداریاند اما مشکلشان این است که سرعت عمل ندارند. گویا آنها نمیدانند که در آن شهر صلاحیت سیاسی و توانایی مدیریت مهم نیست؛ برنده و صاحبمقام کسی است که زودتر برسد، روی صندلی بنشیند و فریاد بزند که: «من پادشاهم»؛ در این شهر هم همینطور شد. خیاط زودتر از همه سر رسید، کتوشلوار مرتبی را بر تن شاعر نشاند و او را به عنوان نفر اول شهر معرفی کرد. از همان اولین روز هم دردسرها آغاز شدند. مقامات و احزاب شهر، این شاعر تازهکار را قبول ندارند. آنها این جوان بیتجربه را «عالی جناب» خود نمیدانند و از هیچ دسیسهچینیای هم فروگذاری نمیکنند؛ بااینوجود اوضاع قابل تحمل است تا اینکه خیاط انقلابی، مردمدوست و طرفدار آزادی، شهردار را نسبت به توطئهای که مقامات شهر علیهاش چیدهاند، باخبر میکند. این اتفاق تن شهردار را از ترس میلرزاند و باعث میشود تا به فکر چاره بیفتد؛ پس خیاط را به مقام معاون اول منصوب میکند؛ او نمیداند با این کار خود را نیز همراه با مردم در حمام خون فرو میبرد. خلع معاون نخست و منصوب کردن خیاط بهعنوان معاون اول یعنی دشمنی آشکارا با مقامات شهر؛ کارشکنی مسئولان؛ رواج ناامنی و آغاز اعتراضات خیابانی مردم.
در کتاب عالی جناب شهردار خوشبختانه یک «شهر دشمن» هم وجود دارد. بدون این دشمن، شهردار نمیدانست باید مردم معترض را به کجا نسبت دهد و معترضان را با چه تهمت و اتهامی به زندان بیندازد؛ اما حالا اتهامِ «همکاری با دشمن» بهعنوان نخستین دلیل برای کشتار و بهزندان انداختن مردم معترض روی میز است و دیگر برای آزار و اذیت شهروندان به جرمسازیهای جدید نیازی ندارد. البته خیاط بههیچوجه نمیتوانست با این وضعیت کنار بیاید. او شاعر را بر سر کار گذاشته بود تا تا برای آبادانی و آزادی شهر تلاش کند و مثل مقامات امنیتی رفتار نکند، اما حالا میبیند که همان مرد خوب و مهربان، به قاتل مردم شهر تبدیل شده است! باور این موضوع برای خیاط سخت است. نمیتواند خودش را بابت بر سر قدرت آوردن این خونخوار ببخشد. او باید دست به کاری بزند. اما نمیداند چه آیندهای در انتظار او و شهر است.
ابراهیم حسن بیگی با استفاده از شهر و شخصیتهای خیالی به ما نشان میدهد که در حکومتهای دیکتاتوری، دموکراسی به این سادگیها قابل اجرا شدن نیست و گویی حتی پس از تغییر حاکمان و حکومتها نیز دیکتاتوری جدید بر مردم چیره خواهد شد. داستان عالی جناب شهردار بهکوشش انتشارات کتاب نیستان بهچاپ رسیده است.
کتاب عالی جناب شهردار برای چه کسانی مناسب است؟
شخصیتهای این داستان غریبه نیستند؛ همچون ایشان را بسیار دیدهایم و اتفاقاتی که در این کتاب شرح داده میشوند برایمان عجیب نیستند. از خواندن آنها حیرت نمیکنیم و به یاد خاطرات مشترک اجتماعیمان میافتیم. کتاب عالیجناب شهردار، ما را به شهری خیالی میبرد تا با روند صعود و سقوط قدرت و حوادثی که در این بین، برای مردم شهر رخ میدهند آشنا شویم. این رمان برای علاقهمندان به داستانهای سیاسی و اجتماعی جالب و خواندنی است.
در بخشی از کتاب عالی جناب شهردار میخوانیم
عالیجناب شهردار دستور داد اعترافات دستگیرشدگان از تلویزیون پخش شود تا مردم عوامل دشمن را بشناسند.
مارشال تقاضا کرد تا عالیجناب شهردار دستور بدهند چند مکان مناسب را به عنوان بازداشتگاه موقت اختصاص دهند، چون تعداد اغتشاشگران دستگیر شده زیاد است و جا برای نگهداری آنها ندارند.
عالیجناب شهردار موافقت کرد تا از انبار و یا زیرزمین همه ساختمانهای دولتی به عنوان بازداشتگاه موقت استفاده شود و هرچه زودتر اوضاع آرام و ظرف یک هفته آرامش به شهر بازگردد.
رئیس شورا نیز تقاضا کرد تا دستور داده شود کلیه آنتنهای ماهوارهای جمعآوری و شبکههای اینترنت فیلتر شوند، زیرا دشمنان خارجی با استفاده از شبکههای ماهوارهای و اینترنتی، اغتشاشگران را هدایت میکنند.
عالیجناب شهردار که به چیزی جز بازگرداندن آرامش به شهر فکر نمیکرد، با این پیشنهاد رئیس شورا موافقت کرد.
اما دوست خیاطش که روز به روز اختیاراتش کمتر میشد، دو روز بعد به دفتر عالیجناب شهردار آمد و به رفتار خصمانه عوامل انتظامی و امنیتی اعتراض کرد و تقاضا کرد عالیجناب شهردار دستور بدهد جلو کشتارها گرفته شود و مقامات حقوق شهروندی را رعایت کنند.
عالیجناب شهردار برای اولین بار جلو او ایستاد و با لحنی تند گفت: «من هرچه میکشم از دست توست. تو باعث این آشوبها هستی و خون کشتهشدگان به گردن توست. چون تو با تز آزادی و دمکراسی امنیت شهر را به مخاطره انداختهای.»
خیاط که انتظار چنین برخورد تندی را از او نداشت، عصبانیتر از او پرخاشکنان گفت: «شما تبدیل به مهرهای در دست عوامل حکومت قبلی شدهاید. چشمهایتان را به روی واقعیتها بستهاید و به همه قرارهایمان پشت پا زدهاید. نیروهای امنیتی بدون حکم قضایی به منازل مردم میریزند و آنها را دستگیر میکنند. بسیاری از دوستان ما که روزی در ستادهای انتخاباتی شما کار میکردند، امروز در زندان به سر میبرند. آیا این است معنای دمکراسی و آزادی که در موقع انتخابات قول آن را به مردم میدادید؟ این است معنای عدالتخواهی و حفظ کرامت انسانی؟ مگر مردم چه کردهاند؟ چه گفتهاند؟ جز اینکه به انتصاب مجدد مارشال اعتراض کردهاند؟»
عالیجناب شهردار گفت: «از کدام کشتار و ضرب و شتم حرف میزنید؟ دستگیری و تنبیه عدهای اغتشاشگر که بدون مجوز قانونی راهپیمایی میکنند و به طرف مأموران شهربانی سنگ پرتاب میکنند، شما را ناراحت کرده است؟ شما حرفهای رسانههای بیگانه را میزنید. خوب است به جای دلسوزی و حمایت از مشتی خرابکار به فکر امنیت و آسایش مردم باشید. این فتنهها چیزی نیست که در شهر بزرگ پیش از این سابقه داشته باشد.»
خیاط در حالی که سعی میکرد خشم خود را فرو برد گفت: «شما از کدام فتنه حرف میزنید جناب شاعر! فتنه اصلی جناب مارشال و رئیس شوراست. شما با اوردن شخصی چون مارشال، مجوز قتل مردم را صادر کردهاید. آیا شما به فکر مردم هستید؟»
فهرست مطالب کتاب
مراسم تدفین
جلسه فوقالعاده
شاعر شهر بزرگ، شهردار میشود.
مراسم تحلیف
جلسه اضطراری
از فرش تا عرش
منشی ویژه
شکنجه و دیگر هیچ!
خیاط معاون اول میشود.
سقوط مارشال
گاماس، گاماس
آزادی یا اغتشاش!
دستگاه منگلیاب
یکی به نعل یکی به تخته
ملاقات عمومی
خیاط استعفا میدهد.
خیاط در چنگال مارشال
آمپول اعتراف
عشقنامه
طرحهای بزرگ
منشی سرا
در مدار زمین
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب عالی جناب شهردار |
نویسنده | ابراهیم حسن بیگی |
ناشر چاپی | انتشارات نیستان هنر |
سال انتشار | ۱۳۹۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 144 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-337-797-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان سیاسی ایرانی، کتابهای طنز سیاسی و فرهنگی، کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |