معرفی و دانلود کتاب طبقه هفتم غربی

معرفی کتاب طبقه هفتم غربی

کتاب طبقه هفتم غربی رمانی نوشته‌ی جمشید خانیان، یکی از بهترین نویسندگان کتاب‌های نوجوان است. این اثر که در فهرست بین‌المللی IBBY قرار دارد، درباره‌ی پسرکی نوجوان است که برای پرستاری از یک پیرمرد، وارد ساختمان عجیب‌وغریب و دنیای پررمز و راز او می‌شود و این دنیا را با ابتکارات خود تغییر می‌دهد.

درباره‌ی کتاب طبقه‌ی هفتم غربی

نوجوانان، عاشق جهان‌های فانتزی هستند و از بطالت و کسالت دنیای عادی بیزارند. اما جهان فانتزی فقط جهان اژدهایان و جادوگران نیست. یک دنیای فانتزی تمام عیار می‌تواند در برجی عادی در هر کجای شهر وجود داشته باشد که تا وارد آن نشوید، نمی‌توانید تصورش را بکنید چه دنیای عجیب و غریبی پیش رویتان خواهد بود؛ دنیایی که باید کشف و رمزگشایی‌اش کنید. رمان نوجوان طبقه‌ی هفتم غربی از این دست کتاب‌هاست. این اثر خواندنی و کوتاه جمشید خانیان، در بین آثار منتخب فهرست بین‌المللی کتاب برای نسل جوان قرار گرفته است تا به همه‌ی نوجوانان سراسر جهان معرفی شود و همه از خواندن آن لذت ببرند.

امیرعلی، نوجوانی 14ساله، با تعطیل شدن مدرسه، برای کار پرستاری از پیرمردی که نمی‌شناسد، به طبقه‌ی هفتم غربی برج، یعنی جایی که پیرمرد در آن زندگی می‌کند می‌رود. اما همین که وارد برج می‌شود ماجراها از راه می‌رسند. آدم‌های عجیب‌وغریب، موجودات فانتزی و اتفاقاتی که قرار است هم امیرعلی و هم پیرمرد را تغییر دهد. امیرعلی با ورود به خانه‌ی پیرمرد، زندگی او را با نشاط کودکانه‌اش پر می‌کند و هدیه‌ای دوست‌داشتنی به او می‌دهد. شاید با خواندن سطرهای اولیه‌ی کتاب طبقه‌ی هفتم غربی از موضوع سر در نیاورید، گیج شوید و بخواهید زودتر بدانید که اوضاع از چه قرار است، اما کمی صبور باشید. با حوصله سرنخ‌ها و نمادها را پیگیری کنید تا در انتهای کتاب، دریافت عمیق‌تری از آن داشته باشید.

رمان نوجوان طبقه‌ی هفتم غربی بسیار غنی است و درون‌مایه‌های فرهنگی، اجتماعی، روانشناسانه، فلسفی و زیست محیطی مختلفی دارد. نگاه نقادانه به زندگی‌ آپارتمان‌نشینی و فرهنگ همسایگی، ارتباط بین نسل‌های متفاوت، بینش زیبای فلسفی نسبت به زندگی و مرگ و استفاده از نماد حیوانات مختلف هر کدام مفاهیمی عمیق و درخور توجه را پیش چشم مخاطب قرار می‌دهد.

نویسنده‌ی کتاب طبقه‌ی هفتم غربی، جمشید خانیان، یکی از برترین نویسندگان حوزه‌ی کودک و نوجوان در ایران است. او بارها برنده‌ی جوایز و افتخارات ملی و بین‌المللی شده. جمشید خانیان، اولین نویسنده‌ی ایرانی است که به جشنواره‌ی کلاغ سفید کتابخانه‌ی مونیخ دعوت شده و کتاب‌های او بارها برگزیده‌ی فهرست بین‌المللی کتاب برای نسل جوان شده است. داستان‌های خانیان، هم به خاطر وجوه دراماتیک و خط داستانی جذابی که دارند، هم به دلیل تصاویر زنده و درخشانی که به مخاطب می دهند و هم برای درون‌مایه‌ و نمادسازی‌های عمیق خود مورد توجه مخاطبین و منتقدان قرار گرفته‌اند.

کتاب طبقه‌ی هفتم غربی را نشر افق، ناشر کتاب‌های درخشان ایرانی و خارجی به چاپ رسانده است.

جوایز و افتخارات کتاب طبقه‌ی هفتم غربی

• برگزیده‌ی فهرست بین‌المللی کتاب برای نسل جوان لندن در سال 2012
• برگزیده‌ی شورای کتاب کودک
• و ...

کتاب طبقه‌ی هفتم غربی برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب طبقه‌ی هفتم غربی برای نوجوانان علاقه‌مند به رمان‌های فانتزی مناسب است. همین‌طور نوجوانان دوستدار داستان‌نویسی با خواندن این کتاب درباره‌ی تکنیک‌های تصویرسازی، شخصیت‌پردازی و روایت‌گری چیزهای زیادی یاد می‌گیرند.

در بخشی از کتاب طبقه هفتم غربی می‌خوانیم

دیروز، وقتی در آسانسور روی پسرک چاق بسته شد، اول نگاهی انداخت به راهروی سمت راست، بعد به چپ. هر دو پنجره‌ی انتهای راهرو را دید که نور زرد و سفید پاشیده بودند روی در و دیوار و زمینی که از تمیزی برق می‌زد. ولی تابلوی کوچک فلزی را روی دیوار ندید. ندید یا نبود! کاغذ چهارتاشده را که از جیب پیراهن تمیز و اتوکشیده‌اش آورد بیرون، هنوز تا به تا باز نکرده بود که صدای جیغ‌جیغوی مرد گردن‌دراز توی گوشش زنگ زد: «می‌ری به چپ.» با قدم‌های آهسته، راه افتاد رفت به چپ. «دو تا دو تا می‌شمری می‌ری جلو. چهار تا دو تا رَد می‌کنی.» از دو تای اولی عبور کرد و بعد از دو تای دومی. نرسیده به دو تای سومی، روی دیوار، یک تابلوی نقاشی دید از بلندی‌های جنگل‌های شمال. با اینکه هاله‌ای از مه روی درخت‌ها را پوشانده بود، اما ردیف بلوط‌ها را از خوشه‌های آویزان گل‌های زرد شناخت و لبخند زد. به دو تای سومی رسید و بعد چهارمی، که عبور کرد و نرسیده به دو تای پنجمی ایستاد. «دو تای بعد، سمت راستی نه، روبه‌رویی‌اش.» نگاه کرد به چپ، دید نوشته "21". نَفَس عمیقی کشید و کاغذ چهارتاشده را توی جیب پیراهنش جا داد و رفت به طرف در. انگشتش را گذاشت روی زنگ. در بلافاصله باز شد. نه بازِ باز؛ باز به اندازه‌ی یک خط باریک. با دست آهسته در را هُل داد تو. بازتر شد. نصف و نیمه پا گذاشت داخل. داخل، تا آن جا که می‌دید، تاریک - روشن بود. تاریک. تاریک. روشن. روشنایی از پشت پرده‌ای بود به رنگ بنفش یا قهوه‌ای یا سرمه‌ای؛ درست دیده نمی‌شد. پرده، مثل یک تخته‌سنگ بزرگ، صاف ایستاده بود روبه‌روی نور و نور با این‌همه، خیلی بی‌حال و رنگ، از این‌طرف و آن‌طرف، راه باز کرده بود و مثل پشنگه‌ی آب پاشیده شده بود روی میز کوچک چوبی و همین‌طور آمده بود تا یکی دو قدمی در. روی میز، یک روسری مشکی تاخورده بود روی یک کیف بزرگ.

صدای زنانه‌ای گفت: «بیا تو!»