معرفی و دانلود رایگان کتاب صوتی اگر جای تو بودم

معرفی کتاب صوتی اگر جای تو بودم

داستان کتاب صوتی اگر جای تو بودم نوشته‌ی مجید اوریادی زنجانی از مجموعه داستان با پاهای کودکی انتخاب شده است. داستانی درباره‌ی زنی به‌نام عاطفه که یک دیدار اتفاقی در خیابان او را به سیروسفر در گذشته‌ای نه‌چندان دور وادار می‌کند.

درباره‌ی کتاب صوتی اگر جای تو بودم

داستان کتاب صوتی اگر جای تو بودم از زبان یکی از شخصیت‌های محوری اثر روایت می‌شود. زنی به‌نام عاطفه که یک روز در خیابان دوست قدیمی‌اش ملیحه را می‌بیند و هرچه او را صدا می‌زند پاسخی نمی‌شنود. اما طی اتفاقاتی که در خیابان برای آن‌ها می‌افتد، دست آخر این دیدار تصادفی به وقوع می‌پیوندد و ملیحه و عاطفه با یکدیگر هم‌کلام می‌شوند. در همین گیرودار است که از زبان عاطفه به ابعاد دیگر ماجرا پی می‌بریم: ملیحه و علی -برادر عاطفه- سه سال پیش در شرف ازدواج بوده‌اند. اما با رقم خوردن اتفاقات هولناکی ملیحه ناگهان تصمیم می‌گیرد که بی‌‌هیچ خبری علی را ترک کند. اما دلیل این جدایی چه بوده است؟ ملیحه و عاطفه در آن دیدار با یکدیگر چه خواهند گفت؟

طرز تفکر سنتی خانواده‌ها و دخالت‌های بی‌جای اطرافیان دو نمونه از مواردی است که مجید اوریادی زنجانی در این داستان کوتاه آن‌ها را به بوته‌ی نقد می‌برد. قضاوت نادرست و بیمِ آبرو نیز از مضامین دیگر این داستان هستند.

غزل بابایی، مریم کرمی، زهرا کامکار، بهاره سرمدی و مهدی رضایی به‌ترتیب حضور، هنرمندانی هستند که نقش‌های مختلف این داستان صوتی را اجرا می‌کنند. این کتاب صوتی به همت نشر صوتی کانون فرهنگی چوک تهیه و منتشر شده است.

کتاب صوتی اگر جای تو بودم برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به داستان‌های کوتاه علاقه‌مند هستید، این کتاب صوتی را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

مجید اوریادی زنجانی را بیشتر بشناسیم

این پزشک و نویسنده در سال 1355 متولد شده است. مجید اوریادی زنجانی مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته‌ی گفتاردرمانی اخذ کرده و اکنون عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی زاهدان است.

در بخشی از کتاب صوتی اگر جای تو بودم می‌شنویم

خودش را جمع‌وجور کرد و نشست روی زمین. سرش پایین بود و زانویش را می‌مالید. از اخمی که در چهره‌اش بود فهمیدم که زانویش خیلی درد می‌کند. در همان لحظه زنی چادر به سر و سراسیمه از همان خانه بیرون پرید: «پسر گلم؟ چی شده مامان؟ چرا گریه می‌کنی؟» به سمت ما آمد و پسرش را در آغوش کشید.

- ببخشید خانوم. دوستم ملیحه داشت می‌دوید که پسرتون پرید تو کوچه و با هم برخورد کردن.

زن همان‌طور که پسرش را نوازش می‌کرد نگاهی به من و ملیحه انداخت. به سمت ملیحه رفتم. کنارش نشستم. اشک روی گونه‌هایش جاری بود. چندتا موی سفید بین موهای سیاهش توی چشم می‌زد. لب پایینش را بین دندان‌هایش فشار می‌داد. دستم را گذاشتم روی دستش. مقاومتی نکرد. به‌آرامی دستش را از روی زانویش برداشتم. سر زانویش پاره شده بود. با دستم پارگی شلوار را باز کردم. پوشت پایش بدجوری خراشیده شده بود. «ببخشید. تقصیر من شد.» سرش را بالا آورد. به چشم‌های هم خیره شدیم. اشک توی چشم‌های هردوتای ما حلقه زد. لب‌هایش به حرکت درآمد: «سلام عاطفه.»

فهرست مطالب کتاب صوتی