معرفی و دانلود کتاب صوتی ته خیار
برای دانلود قانونی کتاب صوتی ته خیار و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی ته خیار
هوشنگ مرادی کرمانی، نویسندهی توانای ایرانی که همه او را با قلم دلنشین و صمیمیاش میشناسند، در کتاب صوتی ته خیار مجموعهای از داستانهای کوتاه را با مضمون اجتماعی گردآوری کرده که همگی با زبان طنز روایت شدهاند و موضوعاتی چون مرگ، معنای زندگی، ازدواج و... را محور اصلی خود قرار میدهند.
دربارهی کتاب صوتی ته خیار
«زندگی به خیار میماند، تهش تلخ است!»
نام هوشنگ مرادی کرمانی برای ما ایرانیها مترادف با شیرینیِ نابِ قصه است. کسی که ژرفترین معناها را در قالب یک تجربهی ساده و روزمره از زندگی به سبک ایرانی روایت و تصویری را در ذهنمان ایجاد میکند که دوام و ماندگاریاش به بلندای عمرمان باشد. اغلب او را با «قصههای مجید» میشناسیم؛ داستان پسرکی ساده و معصوم که تلاش میکند فکر بزرگ و رویاهای بلندش را در قالب زندگی سنتی ایرانی جای دهد و «پسر خوبی» باشد؛ ولی در بسیاری از مواقع در این کار ناموفق است. جنس خوشیها، غمها، ناامیدیها و لذتهای مجید از جنس خاطرات و زندگی هرروزهی ماست و همین عامل است که باعث میشود وقتی آن را میخوانید، برای لحظهای گمان کنید که خود، این خاطره را زندگی کردهاید. این ویژگی اصلی قلم هوشنگ مرادی کرمانی است که روایتش رنگ و بویی از زندگی واقعی دارد، بیآنکه درگیر سیاهنمایی یا رویاپردازی بیجا شود.
حالا در کتاب صوتی ته خیار که یکی دیگر از آثار هوشنگ مرادی کرمانی است، به مجموعهای از داستانهای کوتاه دسترسی داریم که همگی اصالت و ویژگی قلم مرادی کرمانی را به زیباترین شکل ممکن به نمایش گذاشتهاند. داستانهای این کتاب مستقل از یکدیگرند، اما همگی مضمونی اجتماعی دارند و در آنها رگههایی از طنز آشنای کلام هوشنگ مرادی کرمانی دیده میشود. هنگام شنیدن این قصهها گوش نمیسپاریم که به پایان و مقصد مشخصی برسیم؛ آنها را نمیخوانیم که یک نتیجهی اخلاقی شسته و رفته بگیریم؛ بلکه با این روایتها همراه میشویم تا درست مانند مسافری که از سرسبزی مناظر و مسیر لذت میبرد، چند دقیقهای را به زیبایی و سادگی تجربهی زندگی در قالب انسان اختصاص دهیم و به خودمان یادآوری کنیم زندگی، آنچنان که تصور میکنیم، جدی، پیچیده و تودرتو نخواهد بود.
در قصهی اول یعنی «ته خیار»، داستان از یک آخرِ شب آرام و تنها در خانهی پیرمردی آغاز میشود که هوسِ خوردن خیار به سرش زده! پیرمرد با رخوت و سنگینی از جایش بلند میشود، عینکش را میزند، با حوصله کارد و خیار را به دست میگیرد و قبل از هرچیز، به گل زرد و پژمردهی سر خیار نگاه میکند. توجهش به تابلوی محبوبش که هربار قبل خیار خوردن نگاهش میکند جلب میشود که رویش با خط خوش نوشته: «زندگی به خیار میماند، تهش تلخ است!» این یک جمله هزار تجربه و فلسفهی ناب در خود دارد؛ که متولد میشوی و آمدنت مثل همان شکوفهی زرد سر خیار زیبایی دارد، بعد هر چه جلوتر میروی و به آخر نزدیک میشوی، وضعیت چروکیدهتر و تلختر میشود.
بهتازگی رفیقش بینشی تازه از این جمله به دستش داده که برایش شگفتانگیز است؛ چه کسی میداند سر خیار کدام است و تهش کدام؟ شاید ابتدایش که بیاختیار و ارادهی خودت پا به این دنیا میگذاری همان تلخیاش باشد که باید جدا کنی و دور بیندازی، و بعد به آخرش که رسیدی، شکوفا شوی، گل بدهی و از دنیا بروی. از بوتهی گل زاده شوی و به بوتهی گل هم ختم شوی. این بینش تازه باعث شده تا در میانهی هفتادسالگی، شک کند که پایان زندگی قرار است به تلخی ختم شود یا به شکوفهی زرد زیبا؟ همین هم میشود که خیار به دست، در تاریکی و خلوتی نصفه شب، راهی کوچه میشود و زنگ در خانهی همسایه را میزند تا ببیند بالاخره ته خیار به کدام طرفش گفته میشود...
در داستان دوم کتاب یعنی «خندان خندان»، قصهی زوج عاشقی به نام رعنا و آرش را میشنویم. رعنا و آرش زندگی خوبی را در کار هم میگذرانند،اما آرش کمکم به این پی میبرد که رعنا عیب بزرگی دارد؛ عیبی که در نظر دیگران نهتنها عیب نیست، بلکه حسن هم محسوب میشود! اما آرش چنان از این خصلت او برآشفته است که برای تحمل همسرش، به قرص اعصاب رجوع کرده...
در قصهی سوم یعنی «قالیچهی سبک»، داستان مرگ ناگهانی یونس را میشنویم. چند دقیقه قبل از این اتفاق، همهچیز آرام است؛ خانواده در حیاط دور هم نشستهاند و دستهجمعی آبگوشت میخورند. یونس دست میبرد به قابلمهی آبگوشت تا تکه گوشتی برای خودش بگذارد، که ناگهان عرق سرد به پیشانیش مینشیند و جادرجا تمام میکند! حالا جنازهی یونس در گوشهای از حیاط دراز کشیده و خواهر و همسر و فرزندانش، با شیون و زاری به سر و صورت خود میزنند. عزاداری ادامه دارد تا اینکه صحبت از قالیچهی ظریفی میشود که خواهر ادعا میکند به یونس فروخته...
در قصهی بعدی یعنی «میان باد و ابر»، هوشنگ مرادی کرمانی چند قصه را درهم آمیخته و حتی پای خودش را هم به این ماجرا باز کرده! داستان از این قرار است که هوشنگ مرادی کرمانی در هواپیما کنار دست یک پیرمرد هفتادواندیساله که خلبانی بازنشسته است، نشسته. پیرمرد با کوچکترین تکانهای هواپیما، مدام این نکته را گوشزد میکند که خلبان جوان و ناشی است و با دستفرمانی که او دارد، به تهران نمیرسند. مرادی کرمانی اما سعی در آرام کردن پیرمرد دارد و به او میگوید بعضی کارها سنوسال خودشان را میطلبند. مرگ هم همین است؛ اگر تا 65 سالگی مردی که مردی، اگر نمردی دیگر از سن مردنت گذشته و بعد از آن نمیمیری...
همهی داستانهای این کتاب صوتی در نوع خود، جذاب، شنیدنی و پر از اتفاقاتی هستند که از دل زندگی عادی بیرون میآیند و میتوانند ساعتها شما را به فکر فرو برند. کتاب صوتی ته خیار کاری از نشر صوتی نوین کتاب گویا و انتشارات معین است. این کتاب را با صدای گرم منصور ضابطیان میشنوید.
کتاب صوتی ته خیار برای چه کسانی مناسب است؟
شنیدن کتاب پیشِ رو را به دوستداران قصههای طنز و نوستالژیک ایرانی پیشنهاد میکنیم.
در بخشی از کتاب صوتی ته خیار میشنویم
گفتم که، امسال چیزی دستمان را نگرفت. گرفت، ولی چیز دندانگیری نبود. اهالی راضی نبودند، دو تا کامیون بود و چهارتا سواری. اتوبوس خوب است، نان و پول و پله دارد. دو سال پیش چندتا اتوبوس داشتیم. سال پیش شد سه تا. آخرهای زمستان برف سنگینی گردنه را گرفت. قبل از اون هیچ خبری نبود، ولی همینکه اتوبوسها پشت سر هم وارد گردنه شدند، برف و کولاک بیداد کرد. چشم چشم را نمیدید. اتوبوسها توی سرپایینی گردنه نتوانستند خودشان را نگه دارند. لیز خوردند، آمدند پایین. یکیشان نزدیک بود بیفتد روی خانهی سیف. خدا رحم کرد. اتوبوسها چندتا معلق زدند. عجیب بود که رانندهی اولی زنده ماند. چندتا از مسافرها از دنیا رفتند.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی ته خیار |
نویسنده | هوشنگ مرادی کرمانی |
راوی | منصور ضابطیان |
ناشر چاپی | انتشارات معین |
ناشر صوتی | نوین کتاب گویا |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۵ ساعت و ۱۰ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |