معرفی و دانلود کتاب صوتی از توماس کرگدنه به الیور پلیکانه

معرفی کتاب صوتی از توماس کرگدنه به الیور پلیکانه

کتاب صوتی از توماس کرگدنه به الیور پلیکانه نوشته‌ی نانسی پتز، به ماجرای دو دوست صمیمی می‌پردازد که از هم دور شده‌اند و اکنون یکی از آن‌ها قصد دارد برای دیگری نامه بنویسد. این داستان لطیف و احساسی به کودکان درس‌های مهمی درباره‌ی عشق و دوستی می‌دهد.

درباره‌ کتاب صوتی از توماس کرگدنه به الیور پلیکانه (To Annabella Pelican from Thomas Hippopotamus):

توماس کرگدنه و الیور پلیکانه همسایه‌های خوبی هستند که به مرور با هم دوست می‌شوند. آن‌ها با کمک یکدیگر کارهای بسیاری انجام می‌دهند و از همکاری با هم لذت می‌برند و به تفاوت‌های یکدیگر احترام می‌گذارند. دوستی آن‌ها روند بسیار خوبی پیش می‌گیرد؛ تا این‌که الیور به توماس می‌گوید که می‌خواهد مهاجرت کند و به جای خیلی دوری برود.

توماس وقتی این را می‌شنود اول عصبانی می‌شود و بعد تصمیم می‌گیرد دوستش را فراموش کند اما زمانی که به یاد خاطرات مشترکشان می‌افتد غمی به دلش می‌نشیند و از این که زمانی چنین دوستی داشته است بسیار خوشحال می‌شود. به همین دلیل تصمیم می‌گیرد نامه‌ای برای دوست خود بنویسند. او دست به قلم می‌برد و... .

کتاب صوتی کتاب صوتی از توماس کرگدنه به الیور پلیکانه مناسب چه کسانی است؟

نانسی پتز (Nancy Patz) این داستان را برای کودکان 3 تا 7 سال نوشته است و تلاش می‌کند آن‌ها را با موضوعاتی مانند گذشت، دوستی، درک متقابل، صمیمیت و... آشنا سازد.

در بخشی از کتاب صوتی از توماس کرگدنه به الیور پلیکانه می‌شنویم:

پس توماس یک نقشه‌ی زیبا کشید و با یک ضربدرِ مشکیِ بزرگ، جای گنج و گل‌های آفتابگردونِ اطرافش رو مشخص کرد.
دو تا دوست، نقشه‌شون رو با احتیاط توی سوراخ خالی‌ای که روی تنه‌ی درخت بلوط بود قایم کردن. ولی چون توماس کرگدنه و الیور پلیکانه سرشون خیلی شلوغ بود، زود همه چیز رو در مورد نقشه‌شون فراموش کردن!

توی روزهای آفتابیِ تابستون، توماس کرگدنه توی دریاچه‌ی کم عمق دراز میکشید و آفتاب می‌گرفت در حالی که الیور پلیکانه توی ارتفاع کم بالای سرش پرواز می‌کرد و بعضی وقت‌ها ناگهان توی آب شیرجه می‌زد تا برای ناهارش ماهی بگیره.

یک بار که می‌خواست شیرجه بزنه، بالِ وسیعش به تیغ‌های بوته‌ی تمشک جنگلی گیر کرد و زخمی شد. الیور با ناراحنی نشسته بود و به بالش که خونِ زیادی ازش می‌رفت خیره شد ولی توماس دقیقا می‌دونست که باید چیکار کنه. اون به سرعت بالِ زخمیِ دوستش رو باندپیچی کرد و بهش گفت که چند روزی رو استراحت کنه تا کاملا خوب بشه.

بعد از ظهرهای پاییزی که هوا متعادل بود، اون‌ها دوست داشتن توی آلاچیقی که توی پارک بود به پیکنیک برن، انگورهای شیرین و آبدار بخورن و از هوای آزاد و تازه لذت ببرن.

فهرست مطالب کتاب صوتی