معرفی و دانلود کتاب صوتی کوچولوترین بافنده

معرفی کتاب صوتی کوچولوترین بافنده

داستانی از افسانه‌های قالی‌بافان در کتاب صوتی کوچولوترین بافنده نگاشته شده است. رابین هال در این قصه ماجرایی از دختر و پدری قالی‌باف می‌نویسد که برای شادی هم‌نوع خود کاری می‌کنند که از دست هیچ کس دیگر ساخته نیست. این کتاب داستانی سرگرم‌کننده برای کودکان 4 تا 6 سال خواهد بود.

درباره‌ی کتاب صوتی کوچولوترین بافنده

کتاب صوتی کوچولوترین بافنده (The Littlest Weaver) نوشته‌ی رابین هال (Robbin Hall) داستان دختر کوچکی به نام لارل است که همراه پدرش روی تپه‌های سرسبز آپالاشیا زندگی می‌کنند. لارل مادرش را از دست داده. او و پدرش قالی‌باف هستند. آن‌ها ساعت‌ها پای دار قالی می‌نشینند و گل‌های قالی را می‌بافند. سپس زمانی که بازار هفتگی برپا می‌شود، قالی‌هایی را که بافته‌اند، سوار گاری کرده و برای فروختن آن‌ها به طرف بازار شهر حرکت می‌کنند. یکی از روزها که لارل با پدرش به بازار می‌روند، مردی غریبه را می‌بینند که با چهره‌ای غمگین وارد بازار می‌شود. لارل علت ناراحتی مرد را می‌پرسد و پدرش به او می‌گوید شنیده این مرد در یک طوفان وحشتناک همسر و دو فرزندش را از دست داده و تنها زندگی می‌کند.

لارل و پدرش روزها با فرش‌ها و بافته‌های رنگارنگ پیش مرد تنها می‌روند تا با سر زدن و هدیه‌ دادن به او خوشحالش کنند؛ اما هیچ کاری نمی‌تواند مرد را از ناراحتی‌هایش جدا کند. تا اینکه بالاخره فکری به سر پدر لارل می‌زند تا بتواند سرانجام دل مرد را شاد کند.

رابین هال در کتاب صوتی کوچولوترین بافنده داستانی زیبا از سنّت بافندگی مردمان آپالاچی تعریف می‌کند. این داستان از طرفی سرگرم‌کننده و شگفت‌انگیز است و از طرف دیگر، محبت و نوع‌دوستی را به کودکان یاد می‌دهد.

کتاب صوتی کوچولوترین بافنده را نشر صوتی آوارسا با ترجمه‌ی محمد طالشیان و صدای رفیعه دوستی و محمد طالشیان منتشر کرده است.

کتاب صوتی کوچولوترین بافنده برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب برای کودکان بین 4 تا 6 سال مناسب خواهد بود.

در بخشی از کتاب صوتی کوچولوترین بافنده می‌شنویم

روزها پشت سر هم می‌گذشتن، لارل و پدرش با فرش‌ها و بافته‌های رنگارنگی پیش مرد تنها میومدن تا با هدیه دادن اون‌ها، روحیه ش رو بهتر کنن. ولی مرد اصلا توجهی نمی‌کرد و حالش بهتر نمی‌شد. حوصله دیدن هیچ کسی رو نداشت و نمی-خواست با آدم دیگه‌ای حرف بزنه. حتی پنجره‌ی شکسته‌ی خونه ش رو تعمیر نمی‌کرد، هیچ گیاهی توی باغچه‌ی حیاطش نمی‌کاشت و برای غذا خوردنش هم ماهی‌ای صید نمی‌کرد.

دخترک و پدر هم، با قالی‌های توی دستشون مرتب تپه‌ها رو بالا می‌رفتن و ناموفق برمی گشتن. دخترک: اون دلش خیلی تنگ شده. تمام روز رو به امید دیدن همسر و دخترش می‌گذرونه.

پدر: آره، آسمون بالای سرش ابریه. به یک بارون شدید و آفتاب بعدش نیاز داره. میدونی منظورم چیه؟

دخترک: آفتاب بعد بارون! منظورت اینه که باید یک رنگین کمان ببینه تا حالش بهتر بشه؟

پدر: آفرین باید کار ویژه‌ای براش انجام بدیم و تمام احساسات درونش رو بیرون بیارم

پدر شروع به طراحی نقشه‌ای خاص کرد. دونه دونه طرح‌های مختلف رو کشید تا بهترین گزینه رو انتخاب کنه ولی اون چیزی که می‌خواست در نمیومد.

در طول یک هفته با دختر، پای دار قالی نشستن و چندین ردیف بافتن. در یکی از روزها دخترک گفت: بابا من یک فکری دارم.

فهرست مطالب کتاب صوتی