معرفی و دانلود کتاب شب سفید

معرفی کتاب شب سفید

کتاب شب سفید اثر فرشید رشیدی داستان زندگی مرد جوانی است که پس از تحمل رنجی عمیق، از تمام افراد آشنای زندگی‌اش فاصله گرفته و در کشوری دور به زندگی آشفته‌اش ادامه می‌دهد. تا اینکه با مرگ پدرش به اجبار راهی تهران می‌شود تا پس از اقامتی کوتاه به زندگی سرشار از تنهایی خود برگردد اما با رخ دادن ماجرای تازه‌ای، زندگی‌اش وارد دور جدیدی می‌شود.

درباره‌ی کتاب شب سفید

فرشید رشیدی در رمان شب سفید از زندگی مردی به‌ اسم پارسا می‌گوید و ماجرا را با مکالمات درونی او در خانه‌اش آغاز می‌کند. هوا گرگ‌ومیش است و چیزی به صبح نمانده، پارسا در خانه‌ای در سوئد کنار پنجره ایستاده که خواهرش از ایران با او تماس می‌گیرد. بی‌حوصلگی اجازه نمی‌دهد گوشی را بردارد اما زمانی که تلفن خانه زنگ می‌خورد، صدای خواهرش از پیغامگیر پخش می‌شود. گفتن یک جمله کافی بود که پارسا با وجود بی‌حوصلگی به سمت گوشی بدود.

پریماه خبر از فوت پدرشان می‌دهد و از برادرش خواهش می‌کند که خودش را هرچه زودتر به تهران برساند. حالا پارسا باید با واقعه‌ای که همیشه از آن وحشت داشته، روبه‌رو شود. بی‌حوصلگی، حضور یک زن روسپی در خانه و بطری الکلی که پارسا بعد از شنیدن این خبر بد به سراغش می‌رود، همگی خبر از ذهن و زندگی آشفته و نابه‌سامان او دارد. آشفتگی‌ای که دلیلش به سال‌ها قبل برمی‌گردد.

پارسا در خانواده‌ای بزرگ و متمول به دنیا آمده، در زندگی‌ خود رنج عمیقی را پشت سر گذاشته است، رنجی که سیر زندگی‌اش را تغییر داده و باعث شده تصمیم به مهاجرت بگیرد. از این‌رو با زندگی در نقطه‌ای دور از وطن، به تبعیدی خودخواسته تن می‌دهد. تا اینکه بعد از گذشت مدتی طولانی با تماس خواهرش و دریافت این خبر ناگهانی و تلخ، ناچار است به ایران بازگردد و دوباره با تمام کسانی که سالیان سال از آن‌ها دوری می‌کرده روبه‌رو شود؛ موضوعی که بیش از هر چیز دیگری باعث آزارش می‌شود.

با این حال با تصور اینکه خیلی زود به سوئد و شرایطی که بهش خو کرده برمی‌گردد، به خودش آرامش می‌دهد، بی‌خبر از آن‌که قرار است با اتفاقات تازه‌ای مواجه شود. اتفاقاتی که قرار است زندگی‌اش را دوباره دست‌خوش تغییر و تحول کنند.

فرشید رشیدی، نویسنده‌ی کتاب شب سفید، این اثر داستانی را از زاویه‌ی دید اول شخص و از نگاه شخصیت اصلی یعنی پارسا به نگارش درآورده و زبان محاوره را برای روایت‌ داستان و بازگویی وقایع انتخاب کرده است. به همین سبب افرادی که تازه به دنیای رمان‌خوانی روی آورده‌اند، می‌توانند به سادگی با این رمان همراه شوند و با دنبال کردن نثر کتاب که ساده و به دور از پیچیدگی زبانی نوشته شده، ماجرای زندگی قهرمان داستان را پی بگیرند.

این رمان اجتماعی که با تصویر کشیدن چالش‌های زندگی یک جوان به دغدغه‌های اجتماعی مختلفی می‌پردازد، با تلاش انتشارات امید سخن چاپ و منتشرشده و در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

کتاب شب سفید برای چه کسانی مناسب است؟

افرادی به دنیای داستان و رمان علاقه دارند و دلشان می‌خواهد با روایتی ساده و بدون بازی‌های کلامی ماجرایی متفاوت را دنبال کنند، از مطالعه‌ی این رمان لذت می‌برند.

در بخشی از کتاب شب سفید می‌خوانیم

نزدیک به یک ماه بود که من لندن بودم ولی تغییری در حال سهیل ایجاد نشده بود و هر روز بدتر و بدتر می‌شد و من نگران بودم از اینکه اتفاقی که برای خودم افتاده بود برای سهیل هم تکرار بشه، من تقریباً هر روز به همراه مادر مگان به بیمارستان می‌رفتم و از دکترها در مورد وضعیت دختر سهیل جویا می‌شدم ولی هربار که از سهیل می‌خواستم که همراه ما به بیمارستان بیاد مخالفت می‌کرد و یک بهانه می‌آورد و از روبرو شدن با بچه سر باز می‌زد. یک ماه گذشته بود و این دختر کوچولو زیبا با موهای بورش و چشم‌های قهوه‌ای تیره‌اش که به سهیل رفته بود، اسمی نداشت. مادر مگان از این وضعیت خسته شده بود و حسابی نگران بود که قراره بود بعد از این با توجه به شرایط روحی سهیل چه اتفاقی برای نوه‌اش بیفته تا اینکه یک روز که به بیمارستان رفته بودیم وقتی که برگشتیم دکتر کودکان گفت که وضعیت بچه به شرایط نرمال رسیده و می‌توانند بچه رو مرخص کنند که بعد از شنیدن حرف‌های دکتر، مادر مگان به من گفت که قصد داره با توجه به شرایط روحی که برای سهیل پیش اومده به سازمان اجتماعی حمایت از کودکان درخواست بده تا عدم صلاحیت سهیل رو برای نگهداری از بچه تأیید کنند تا از این طریق از دادگاه بتونه حضانت بچه رو بگیره. این موضع من رو حسابی نگران می‌کرد و اون روز هر طوری که بود با مادر مگان صحبت کردم و قانعش کردم که از این کار فعلاً صرف‌نظر کنه. وقتی به خونه برگشتم سهیل تازه از سر کار برگشته بود و پشت میز نشسته بود و داشت از داخل جعبه پیتزا برمی‌داشت و می‌خورد.

- کجا بودی پارسا، باز رفته بودی بیمارستان؟

- آره دیگه، کاری که وظیفه تو هست رو من داشتم انجام می‌دادم

- اگه نمی‌خوای لازم نیست بری، مگه من ازت خواستم بری هر روز بیمارستان حال اون بچه رو جویا بشی

- سهیل تا کی می‌خوای به این وضعیت ادامه بدی؟ داری نابود می‌کنی خودت رو، اصلاً گناه اون بچه چیه