معرفی و دانلود کتاب سیب زمینی خورها
برای دانلود قانونی کتاب سیب زمینی خورها و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب سیب زمینی خورها
کتاب سیب زمینی خورها نوشتهی غلامرضا رمضانی، مجموعهای از چند داستان کوتاه طنز و خندهدار است که خاطرات نوجوانی و جوانی نویسنده را در دورههای مختلف به تصویر میکشد و کاری میکند که صدای خندهتان بلند شود!
دربارهی کتاب سیب زمینی خورها:
کتاب پیش رو در واقع ماجراهای بامزه و دنبالهدار زندگی نویسنده در دوران راهنمایی و دبیرستان است، که به نوشتن علاقهمند میشود، به کتابخوانی به صورت افراطی روی میآورد و دوستدار کتاب میشود، تصمیم میگیرد به یک نویسندهی موفق تبدیل گردد، پس از آن سراغ نمایش و نمایشنامهنویسی میرود، سپس به بازیگری روی میآورد؛ در حالی که پدرش مخالف جدی تمام این کارهاست!
غلامرضا رمضانی در یکی از داستانهای این مجموعه با عنوان سیبزمینیخورها، قصهی پسر نوجوانی را به تصویر میکشد که برای کسب درآمد به فروش بلال میپردازد تا اینکه روزی از طریق یکی از دوستانش با کتابخانهای در یکی از پارکهای شهر آشنا میشود و برای امانت گرفتن کتابهای مختلف، مرتب به آنجا میرود. کمی بعد او که به تئاتر و نمایش هم علاقه داشت، از وجود نمایشی با نام خواب غلامحسین در مدرسه باخبر میشود. در زمان اجرای نمایش، او تصمیم میگیرد در جایگاه هشتمین فرزند غلامحسین به روی صحنه برود و مشغول خوردن سیبزمینی شود. او در زمان مناسب وارد صحنهی نمایش شد و به دنبالش حدود 20 دانشآموز دیگر که به نمایش علاقهمند بودند و میخواستند همانند او به عنوان هشتمین فرزند غلامحسین به روی صحنه بروند، به روی سن نمایش رفتند و ماجراهای جالبی را رقم زدند.
کتاب سیب زمینی خورها برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به داستان کوتاه و طنز علاقهمند هستید، از این کتاب لذت خواهید برد.
در بخشی از کتاب سیب زمینی خورها میخوانیم:
فریاد نسرین دختر عصمت خانم، همسایۀ روبروییمان بلند شد. عصمت خانم روی ایوان خانهشان نشسته و بساط قند شکستن را پهن کرده بود. نسرین تنها دخترش که همسنوسال من بود، در قاب پنجره ایستاده بود. نق میزد و داد و بیداد میکرد. نسرین بابا نداشت. وقتی ننهام برای عمهام تعریف میکرد، من هم شنیدم که بابای نسرین از بالای دیگ بخار کارخانۀ آلومینیوم پرت شده پایین و مرده. وقتی به نسرین و نقزدنهایش گوش کردم، داستانی در ذهنم ساخته شد. هرچه از ننهام شنیده بودم را نوشتم. یک بار داستان را خواندم. درست مثل داستانهای واقعی مجله شده بود. برای اینکه آخر و عاقبت رفتارهای ناپسند و لوسکردن بیاندازۀ یک بچه را نشان بدهم، نسرین را دختری بیادب و تنبل معرفی کردم. دختری که اتفاقی به دردسر میافتاد و چون لوس و نُنُر بار آمده بود، نمیتوانست خودش را نجات بدهد. بالاخره دوست داشتم در داستانم درس عبرتی هم به خواننده بدهم.
صبح کلۀ سحر از خانه بیرون زدم و خودم را به ادارۀ پست رساندم. داستانم را برای مجله پست کردم. ازخودراضی و خوشحال تا مدرسه دویدم.
عباس خسروی را در حیاط مدرسه دیدم، کلی با من دعوا کرد که چرا منتظرش نماندم تا با هم بیاییم. چیزی به او نگفتم. با خودم گفتم بگذار داستانم در مجله چاپ بشود و غافلگیرش کنم. وای، وقتی مجلهای را که اسم و داستان من در آن چاپ شده، به عباس نشان بدهم، چه حالی میشود؟! خیلی دوست داشتم خودی نشان بدهم و از او سر باشم. به خاطر اینکه عباس خیلی مغرور بود. هروقت فوتبال بازی میکردیم، تا دو روز بعد مدام از بازی خوب خودش تعریف میکرد. بدتر اینکه من هم مجبور بودم نقش مداح آقا را داشته باشم.
فهرست مطالب کتاب
به جای مقدمه
چشمانم راه گرفته بود!
فکر کردم دارم کسی میشوم!
زنگ انشا حرف نداشت
من کتاب رنج را خریدم
جادوی سینما را دیدم
نمایش کمدی - انتقادی
سیبزمینیخورها
جایزهای که گم شد
روزی که آرزوهایم بزرگ شدند
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب سیب زمینی خورها |
نویسنده | غلامرضا رمضانی |
ناشر چاپی | انتشارات چرخ فلک |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 120 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-8714-06-4 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان طنز ایرانی |