معرفی و دانلود کتاب سکوت ضروری

معرفی کتاب سکوت ضروری

کتاب سکوت ضروری یک مجموعه داستان کوتاه خواندنی، گرم، صمیمی و زیبا از داستان‌نویس ایرانی زینب کبیریان است. در این داستان‌های کوتاه قرار است با تعدادی انسان دوست‌داشتنی روبه‌رو شوید که هرکدام ویژگی‌های متمایز خود را دارند و به‌شیوه‌ی خاصی رفتار می‌کنند. در این داستان‌ها، با موقعیت‌های زیستی متقاوتی روبه‌رو می‌شوید که شماتیک خاصی از دغدغه‌های انسانی و جهان‌شمول برای مخاطبان ترسیم می‌کنند. این مجموعه داستان کوتاه را از دست ندهید.

درباره‌ی کتاب سکوت ضروری

در طول تاریخ ادبیات ایران و به‌خصوص در دوران داستان‌نویسی مدرن، شاهد مجموعه‌های داستان‌های کوتاه از سوی نویسندگان تازه‌کار و سرشناس بوده‌ایم. در واقع، می‌توان گفت قالب داستان‌ کوتاه یکی از رایج‌ترین فرم‌های داستان‌نویسی در ایران است که نویسندگان در دوره‌های مختلفی از کارنامه‌ی حرفه‌ای خود به آن تعلق‌خاطر نشان می‌دهند. کتاب سکوت ضروری را نیز می‌توان یکی از مجموعه‌های خواندنی و قابل اعتنا در ادبیات معاصر ایران خطاب کرد. داستان‌هایی که هرکدام به‌ نحوی قادر هستند تا احساسات و نظرات مخاطبان را به خود جلب کنند. زینب کبیریان در این این داستان‌ها با ظرافت ترسیمی زیبا و قابل لمس از آدم‌ها، ارتباطات انسانی و همچنین پیوند میان افراد ترسیم می‌کند. داستان‌هایی در باب شخصیت‌هایی که هرکدام به شکلی متفاوت با روزمرگی و رویدادهای زندگی خود روبه‌رو می‌شوند.

همچون عنوانی که برای این مجموعه داستان‌ کوتاه انتخاب شده، شخصیت‌ها با نوعی سکوت ضروری مواجه شده‌اند. سکوتی که وانگهی پدیدار می‌شود و شخص را در خود غرق می‌کند. سکوت می‌تواند معانی و برداشت‌های متفاوتی را شکل دهد. به‌عنوان مثال، می‌توان از سکوت به‌عنوان نشانه‌ای برای بیان احساسات ناگفته یاد کرد.همچنین در تاریخ فلسفه نیز از سکوت به‌منزله‌ی نوعی عبادت و مراقبه نیز یاد کرده‌اند. اما چه چیزی شخصیت‌های کتاب سکوت ضروری را به چنین ژست و بیانی سوق داده است؟ پاسخ این سؤال را فقط با خواندن تمام داستان‌های این مجموعه و فکر کردن به آن‌ها می‌توان یافت. داستان‌هایی از زینب کبیریان که با وجود آنکه از شخصیت‌های متفاوتی برخوردارند، اما در کلیت جهان‌بینی‌ای که نویسنده ترسیم می‌کند، باهم مرتبط هستند.

یکی از ویژگی‌های کتاب سکوت ضروری در ایجاد ارتباط میان مخاطبان و شخصیت‌ها است. نویسنده با توصیفات و پرداختی که نسبت به شخصیت‌ها دارد، آن‌ها را به آدم‌هایی باورپذیر و دوست‌داشتنی تبدیل می‌کند. شخصیت‌هایی که مخاطبان می‌توانند با آن‌ها هم‌ذات‌پنداری کنند و نسبت به سرانجام آن‌ها اهمیت می‌دهند. بنابراین باید گفت که داستان‌های کتاب سکوت ضروری از یک نوع واقع‌گرایی ملموس بهره‌مند هستند. در واقع، زینب کبیریان اصل و جوهره‌ی داستان‌های خود را بر مبنای واقع‌گرایی بنا کرده و از توصیفات تصنعی و نمایشی کمتر بهره برده است. پس این خصیصه‌ی ساده‌نویسی را می‌توان یکی دیگر از امتیازات کتاب سکوت ضروری در نظر گرفت. منظور از ساده‌نویسی به‌معنای سطحی بودن نیست، بلکه به معنای یک گرایش فلسفی و سبکی است که پیچیدگی‌ها را با لحنی ساده و بی‌آلایش بیان می‌کند.

داستان‌های کتاب سکوت ضروری دل‌نشین و آرامش‌بخش هستند. در این داستان‌ها قرار نیست در مورد تجربیات تلخ، گزنده و دیدگاه‌های بدبینانه‌ی نویسنده نسبت به زیست اجتماعی بخوانید، بلکه هریک از این روایت‌های کوتاه کوشش می‌کنند تا لبخندی بر صورت شما نقش ببندد و حال‌تان را خوب کنند. این کتاب حس زندگی در خود دارد و می‌تواند طیف گسترده‌ای از مخاطبان علاقه‌مند به داستان‌های کوتاه را جذب کند. داستان‌های کوتاه می‌توانند در ذهن ما حک شوند و به منبع الهامی برای فعالیت‌های روزانه‌ی ما بدل گردند. پس اگر به دنبال یک مجموعه‌ی دل‌انگیز از داستان‌های کوتاه با شخصیت‌های ملموس و بامزه هستید که شما را سرگرم کنند، کتاب سکوت ضروری اثر زینب کبیریان را مطالعه کنید. این اثر توسط انتشارات اریش منتشر شده است.

کتاب سکوت ضروری برای چه کسانی مناسب است؟

این اثر به طرفداران داستان‌های فارسی توصیه می‌شود.

در بخشی از کتاب سکوت ضروری می‌خوانیم

یکی از آن عصرهای طوفانی آذر بود. صنم پله‌های فلزی خانۀ قدیمی را بالا رفت و برای هزارمین‌بار با خودش فکر کرد عروس‌های فاطی چه‌طوری با لباس‌های پفی سنگین و کفش‌های پاشنه‌بلند این راه‌پلۀ مارپیچ فلزی را پایین ‌می‌آیند؟ بعد به خودش جواب داد از باقی کارهایی که زن‌ها ‌می‌کنند، سخت‌تر که نیست! مثل همین کاری که الآن برایش ‌می‌روم.

آرایشگاه نه گرم بود و نه سرد؛ ‌اما روشن بود و پر از مشتری. صدای خنده‌های مانیکوریست‌ یزدی با صدای سشوار و آهنگ شیش‌و‌هشت قاطی شده بود. تجربۀ عجیبی است؛ ‌اما برای صنم، سالن انتظار آرایشگاه بهترین جا برای درس‌خواندن بود. صنم توی همین آرایشگاه‌ها بود که قوطی سه‌هزارتایی کلمات زبانش را تمام کرد. وسط همین آهنگ‌های شیش‌وهشت، لااقل دو دور قرآن را ختم کرده بود و مقدمۀ کتابش را همین‌جا نوشته بود.

فیروزه لبخندزنان ‌آمد پیش صنم؛ فیش نوشت و کارتخوان سیار را آورد. به‌به! پس بالأخره تصمیم گرفتی کاری کنی. ببین؛ دیروز رنگ و لایت زدیم برای سیمین‌گل، عالی شده بود، گمانم همان برای شما هم مناسب باشد.

صنم تصمیممش را گرفته بود. ‌می‌خواست لجبازی چهارده‌ساله‌اش را با موی لایت‌کرده کنار بگذارد. موهای بلند و سیاهی که‌ یکدست از آخرین مهرۀ کمر رد کرده بودند و همیشه مراقبشان بود. ماسک موی حمام، اسپری ضدّ حرارت مخصوص براشینگ، هرشب ماساژ پوست سر تا موها جان‌دار و براق باشند. هر هفته تحمل ساعت‌ها مخلوط گِل‌مانند سنتی روی سر. آب برنج و قرص بیوتین و آلفاکپس و روزی هشت عدد بادام. رنگ؟ هرگز! هیچ‌وقت. فردای عروسی وقتی صورتش را توی آینه نگاه کرده بود، هیچ‌جوری آن موجود مفلوک را نمی‌شناخت؛ همان که چهارماه تمام توی مغازه‌ها گشته بود و بادقت و وسواس وسایل خانه‌اش را خریده بود؛ همان که گران‌ترین آینه و شمعدان، بهترین لباس عروس و سنگین‌ترین حلقه را برداشته بود. خودش را توی آینۀ روشویی نگاه کرد و با بیچارگی گفت: «خدایا، شبیه که شدم من؟!»، بعد‌ یادش آمد و آه کشید: «زن انور!»، همسایۀ خانۀ دانشجویی که موهایش را هر هفته مثل بار قبل رنگ می‌زد و اصرار داشت خیلی تغییر کرده.. صنم دقیقاً در آن لحظه به‌خاطر آورد هیچ وقت اسم زن آقای انور را نپرسیده و در عالم جوانی و شاید جاهلی همیشه او را خانم انور صدا زده است.

فهرست مطالب کتاب

پیرزالو
رعنا
صنم
ماهی
شاداب
خروس‌خوان شاداب
برانچ شاداب
غروب شاداب
ساعت صفر شاداب
سلما
04:17
07:32
14:00
22:46