معرفی و دانلود کتاب سنگ‌ها در آب

معرفی کتاب سنگ‌ها در آب

جنگ و فضای خشونت‌بار آن بیش از هر چیز برای کودکان عواقب جبران‌ناپذیری دارد. حال اگر قرار باشد کودکان در جنگ حضور یابند این فاجعه دوچندان می‌شود. در کتاب سنگ‌ها در آب نوشته‌ی دنا جو ناپلی داستانی درباره‌ی کودکان و شرایط سخت جنگ جهانی دوم روایت می‌شود که برای نوجوانان نوشته شده. این اثر توانسته در سال 1999 عنوان نامزدی جایزه کتاب گنبد طلایی ورمونت را از آن خود کند.

درباره‌ی کتاب سنگ‌ها در آب

زیاده‌خواهی کشورها و جنگ‌طلبی تبعاتی دارد که نه‌تنها سربازان نظامی را در جریان خشونتی ناتمام نگه می‌دارد، بلکه تمامی افراد جامعه را نیز به دوران سیاهی وارد می‌کند. در جنگ‌های بزرگی همچون جنگ جهانی دوم تجربه‌های دهشتناکی وجود داشته که بازگویی این خاطرات حیرت خوانندگان را برمی‌انگیزد. ادبیات داستانی نیز متاثر از این دوران به آثاری دست یافته که از جمله مهم‌ترین آثار ادبی قرن حاضر به شمار می‌روند. کتاب سنگ‌ها در آب (Stones in Water) نوشته‌ی دنا جو ناپلی (Donna Jo Napoli) داستانی برای نوجوانان است که نویسنده در آن به بازنمایی صحنه‌هایی از جنگ جهانی دوم پرداخته و شرایط دشوار آن دوران با به‌روشنی و بی‌پرده بازگو می‌کند.

رویدادی مثل جنگ به راحتی می‌تواند زندگی انسان‌ها را تغییر دهد این دگرگونی شرایط زندگی افراد را به کلی از نقطه‌ای به نقطه‌ی دیگر هدایت می‌کند. در جریان جنگ جهانی دوم بسیاری از کشورها درگیر جنگ بودند. آلمان نازی برای تامین نیروی نظامی خود و تجدید قوای مالی به اسارت افراد در اردوگاه‌های کار اجباری می‌پرداخت. در برخی از این اردوگاه‌ها افرادی با سن و سال کم مانند کودکان یا اشخاصی با سن زیاد،‌ مثل پیرمردها و پیرزن‌ها نیز کار می‌کردند. کتاب سنگ‌ها در آب نوشته‌ی دنا جو ناپلی به رویدادی داستانی می‌پردازد که مربوط به ورود ناخواسته‌ی نوجوانان به دنیای خشونت‌بار جنگ است.

داستان کتاب سنگ‌ها در آب، روایتگر سرنوشت پسری به نام روبرتو است که همراه با دوستش برای رفتن به اردوگاه کار اجباری نازی‌ها آماده می‌شود. روبرتو از وقایع جنگ بی‌خبر است و طبیعی است که نوجوانی مثل او روحیه‌ی خشن سربازان جنگی را تاب نیاورد. نویسنده لحظه‌ی باخبر شدن روبرتو و دوستش را بسیار غم‌انگیز توصیف می‌کند و قصد دارد خواننده را با لحظه‌ای تکان‌دهنده و تاریک مواجه کند. روبرتو پیش از ورود به اردوگاه و عزیمت کودکان و نوجوانان کم سن و سال به اردوگاه کار اجباری، روحیه‌ی شاد و سرزنده‌ای دارد و مثل تمامی نوجوانان دنیا به آرزوهای شیرین خود مشغول است و ناگهان با نگرانی و غمی بزرگ روبه‌رو می‌شود که بارِ‌ آن برای شانه‌های نحیف او بسیار سنگین است.

دنا جو ناپلی در کتاب سنگ‌ها در آب تلاش می‌کند مخاطب را با دوران سختی آشنا سازد که کودکان و نوجوانان مجبور به ترک سرزمین خود و پاگذاشتن به دنیایی ناشناخته و فراتر از اقتضای سن‌شان هستند. شرایطی که حتی برای بزرگسالان نیز طاقت‌فرسا است و کمتر کسی توان تحمل مهاجرت اجباری از سرزمین مادری خود و انجام کارهای دشوار و تحمل اسارت را دارد. در این وضعیت شخصیت اصلی این کتاب سعی می‌کند مسیر زندگی خود را تغییر داده و با کمک دوست خود راه رهایی از این شرایط را پیدا کند. شرایط کار اجباری در اردوگاه و رسیدن زمستان تاب و توان روبرتو را از او گرفته و موانع بزرگی را برای رسیدن او به اهدافش ایجاد می‌کند.

کتاب سنگ‌ها در آب نوشته‌ی دنا جو ناپلی با ترجمه‌ی بیتا ابراهیمی توسط انتشارات دنیای اقتصاد منتشر شده است.

جوایز و افتخارات کتاب سنگ‌ها در آب

• برنده‌ی جایزه‌ی بادبادک طلایی در سال 1998
• برنده‌ی جایزه‌ی سیدنی تیلور در سال 1998
• نامزد جایزه کتاب گنبد طلایی ورمونت در سال 1999
• برنده‌ی جایزه‌ی Goldener Lufti در سال 2002

در نکوداشت کتاب سنگ‌ها در آب

• کتابی جذاب که وقایع را به شکلی هوشمندانه روایت می‌کند و به‌صورت تدریجی حقایقی را برای مخاطب روشن می‌سازد. (Publishers Weekly)

کتاب سنگ‌ها در آب برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب پیشِ رو برای همه‌ی نوجوانان علاقه‌مند به داستان و رمان‌های خارجی مناسب است. همینطور همه‌ی افرادی که از خواندن داستان و رمان‌های تاریخی لذت می‌برند، می‌توانند این کتاب را انتخاب کنند.

در بخشی از کتاب سنگ‌ها در آب می‌خوانیم

سر روبرتو گیج رفت. سوسیس از دست رفته بود، سیب‌زمینی انزو از دست رفته بود. واقعا از دست رفته بود و تا وقت صبحانه هم خیلی مانده بود. روبرتو به غذایش نگاه کرد. او گرسنه بود. وحشتناک گرسنه بود. سیب‌زمینی‌اش را نصف کرد و نصف آن را به انزو داد. انزو بدون گفتن حرفی آن را گرفت.

روبرتو نیمی از سوسیسش را هم به او تعارف کرد. انزو سرش را تکان داد. روبرتو می‌خواست بحث کند. گر چه انگشت‌هایش هنوز محکم سوسیس را چسبیده بودند. چطور انزو می‌توانست با وجود این ‌کمبود غذا، محدودیت‌های غذایی دینی‌اش را تحمل کند؟ روبرتو با وجود آنکه کاتولیک بود و نمی‌بایست روزهای جمعه گوشت بخورد، اصلا به نخوردن سوسیس در روزهای جمعه فکر هم نمی‌کرد. او حتی نمی‌دانست که آن روز چه روزی است، اما می‌دانست که حداقل سه جمعه بعد از ورود به آلمان سوسیس خورده بود، شاید هم چهار یا پنج جمعه و این مسئله برایش اهمیتی نداشت. اوه، البته اهمیت که داشت، اما از این مسئله عذاب نمی‌کشید. به خودش اجازه نداد عذاب بکشد. خداوند او را درک می‌کرد. اگر کسی می‌بایست او را درک کند، خداوند بود. او به انزو گفت: «خداوند می‌خواد که ما قوی باشیم.»

انزو یک گاز از سیب‌زمینی خورد: «خداوند می‌خواد که من بفهمم چه کسی هستم به خصوص تو این شرایط.» انزو گاز دیگری زد. «و من فهمیدم. اگه از گرسنگی در حال مرگ باشیم، اون‌وقت این غذا رو می‌خورم. این همون چیزیه که بهش می‌گن عزت نفس. حفظ زندگی مهم‌ترین وظیفه است. اما من از گرسنگی در حال مرگ نیستم. هنوز که این‌طور نشده.»

شکم روبرتو قار و قور می‌کرد. روبرتو به صدا گوش نکرد. او نیمه دیگر سیب‌زمینی را به طرف انزو دراز کرد.

فهرست مطالب کتاب

فیلم
قطار
کلنگ‌ها
واسر
سیم خاردار
سنگ‌ها
چکمه‌ها
جنگل
سرما
زندگی
سورتمه
بازهم چکمه‌ها
زیر بوته‌ها
تب
سنگ‌ها
درباره‌ی نویسنده